تبیان، دستیار زندگی
من به ظاهر و با توسل به زور و غلبه، امام مردم هستم. امام موسی بن جعفر امام بر حق است. به خدا سوگند ای فرزند!...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مامون و سیاست ولایتعهدی امام رضا(ع)/ بخش دوم


پذیرش ولایتعهدی از سوی امام باعث پرسشهای فراوان در حوزه تاریخ سیاسی اسلام و شیعیان شده است و اینكه چرا امام، ولایتعهدی خلیفه ناحق عباسی را پذیرفت و حتی برخی از شیعیان در زمان حضرت رضا(ع) معتقد بودند ایشان نباید ولایتعهدی مأمون را می پذیرفت و در برابر مأمون مقاومت می كرد و حتی این مقاومت به كشته شدن ایشان منجر می شد.


وجه سوم

مامون و سیاست ولایتعهدی امام(ع)/2

مورخان وجه سومی در سیاست واگذاری ولایتعهدی از سوی مأمون ذكر كرده اند كه عبارت است از مقابله با قیامهای علویان. عیون اخبار الرضا در جلد 2 و «الكامل» ابن اثیر در جلد 5 ضمن ذكر قیامهای علویان به مهمترین قیام آنان اشاره می نماید كه رهبری آن بر عهده محمد بن ابراهیم بن الحسین بوده است.

وی در آغاز قیام از مدینه رهسپار كوفه شد و در كوفه با استقبال وسیع مردمی مواجه گردید، هر چند این قیام با شكست روبه رو شد، ولی پس از وی قیامهای علویان در سراسر امپراتوری اسلامی مأمون ادامه داشت.

مأمون برای اینكه با این قیامها مقابله كند، ترفند ولایتعهدی امام رضا(ع) را پیش كشید، زیرا همه علویان برای امام رضا(ع) احترام خاصی قائل بودند.براساس این سیاست، وقتی امام رضا(ع) در رأس حكومت قرار گیرد، در صورت قیام نیز علویان شكست خواهند خورد، زیرا در این صورت، قیام هر یك از علویان در نگاه مردم و دستگاه حكومتی مأمون، در حقیقت قیام علیه حكومت و خلافتی خواهد بود كه امام رضا(ع) ولیعهد آن می باشد. مورخان ذكر كرده اند پیرو مسأله ولایتعهدی مأمون برای بسیاری از علویان كه علیه حكومت قیام كرده بودند، منع تعقیب صادر گردید و در نهایت از سوی حكومت بخشوده شدند.

وجه چهارم

برخی از مورخان شیعی مثل شیخ صدوق و دیگران ذكر كرده اند اظهار محبت مأمون به امام هشتم(ع) و علویان، ناشی از شیعه گری اوست. لذا گفته می شود كه مأمون به خط فكری امام رضا(ع) ایمان داشت و نسبت به علویان و اولاد علی و فاطمه علاقه مند بود و در راستای اثبات این علاقه مندی چندین مرتبه فدك را به اولاد فاطمه برگرداند و كوشید بدگویی و دشنام بر معاویه و یزید بن معاویه سنت معمول در جامعه اسلامی گردد و بنا به روایت علل الشرایع صدوق آشكارا نوشت كه: «هر كس معاویه را به خوبی یاد كند ذمه اش مشغول است و از او راضی نیستم و برترین آفریده خدا پس از رسول اكرم(ص) علی بن ابیطالب است.»

علمای اسلامی تقریباً اتفاق نظر دارند كه مأمون تمایلات شیعی داشته است، ولی این تمایلات حاصل چه عواملی می باشد، دیدگاه های متعددی ذكر شده است. یكی از دلایل شیعه گری مأمون را نحوه تربیت او ذكر می نمایند. در تاریخ ذكر شده است كه مادر مأمون ایرانی بود و اصولاً ایرانیان محب اهل بیت بوده اند و مادر مأمون برای اینكه فرزند ش از هر جهت صاحب فضل و كمالات باشد، یك مرد شیعی مذهب را معلم او نمود تا او را تربیت و تأدیب كند همچنین مادر مأمون و معلم شیعی او، مأمون را از اوایل جوانی در اطراف خراسان استقرار دادند، در حالی كه بیشتر مردم خراسان گرایشهای شیعی داشتند.

روایت دیگری از شیعه گری مأمون در عیون اخبار الرضا ذكر شده است كه از زبان خود مأمون است.

می گویند روزی مأمون رو به یاران و اطرافیان خود كرد و گفت: آیا می دانید چه كسی تشیع را به من آموخت؟ گفتند: نه! گفت هارون الرشید آن را به من آموخت. گفتند چگونه؟ گفت: روزی موسی بن جعفر(ع) از مدینه بر رشید وارد شد، فروتنی رشید را در برابر او دیدم و دیدم كه چگونه او را بزرگ می داشت. هنگامی كه با پدر تنها شدیم پرسیدم: ای امیرمؤمنان این مرد كیست كه او را چنین بزرگ داشتی و تجلیل كردی و در مجلس خود به سوی او از جای برخاستی و او را به پیشواز رفتی و در بالای مجلس خود نشاندی و فروتر از او نشستی و به ما فرمان دادی كه ركاب او را بگیریم؟ رشید گفت: او امام مردم است و حجت خدا بر آفریدگان او، و خلیفه او نزد پرستندگان اوست.

گفتم: ای امیر مؤمنان آیا تو همه این صفات را نداری؟

گفت: من به ظاهر و با توسل به زور و غلبه، امام مردم هستم. امام موسی بن جعفر امام بر حق است. به خدا سوگند ای فرزند! او به مقام رسول ا...(ص) از من و از همه آفریدگان استحقاق بیشتر دارد. به خدا سوگند اگر تو با من در سر این مقام نزاع كنی، همانا چیزی را از تو می گیرم كه چشمانت در آن است. (كنایه از بریدن سر می باشد) چرا كه سیاست پدر و مادر نمی شناسد.

 براساس نقل قول تاریخی فوق عده ای بر این عقیده استوار گشته اند كه تشیع و شیعه گری مأمون را یكی از علل و عوامل اصلی مسأله واگذاری خلافت و یا ولایتعهدی به امام رضا(ع)، مطرح نماید.

به نظر می رسد با توجه به فرازهای پایانی گفتگوی مأمون با پدرش رشید، پایه های دیدگاه فوق را متزلزل می نماید، زیرا در این فراز عنوان شده است كه ملك و حكومتداری عقیم است. این عبارت كنایه از این است كه حكومت فرزند و عیال و خانمان نمی شناسد تا چه برسد به چیز دیگر. كما اینكه هارون با علم به امامت و فضیلت امام موسی بن جعفر،  خلافت را به ایشان واگذار نكرد، مأمون نیز كه فرزند وی بود، بر طبل همین سیاست می كوبیده و بعید است شیعه گری وی عامل اساسی در واگذاری حكومت باشد.

ادامه دارد...


منابع:

1 الارشاد/ شیخ مفید

2 علل الشرایع/ شیخ صدوق

3 مقاتل الطالبین/ ابوالفرج اصفهانی

4 عیون اخبار الرضا/ شیخ صدوق

5 سیری در سیره ائمه اطهار/ شهید مطهری

6 پیشوایان ما/ عادل ادیب.

بخش حریم رضوی