مهمترین درد جامعه امروز
یکی از موانع اساسی رشد انسان، از منظر قرآن، دنیامداری و دنیازدگی است که انسان را از رسیدن به کمال بازداشته، زمینهساز آفاتی میگردد که به سقوط او میانجامد. خودفراموشی، سرگرم شدن به کارهای بیهوده، بازماندن از هدف اصلی آفرینش و به فراموشی سپردن فلسفه هستی از جمله مصداقهای دنیا زدگی و دنیا مداری است.
مترف و مترفین
قرآن کریم کسانی را که بر اثر داشتن ثروت زیاد، در لذتها و خوشگذرانی ها فرو رفتهاند و به جای شکرگزاری و استفاده صحیح از نعمتها، راه سرکشی و ناسپاسی نعمت را پیشه کردهاند، مترف نامیده و آنها را در صف اول مخالفان انبیاء قرار داده که به سبب ثروت بی حساب، خود را برتر از انبیاء میپنداشتند: «وَ ما أَرْسَلْنا فی قَرْیَةٍ مِنْ نَذیرٍ إِلاّ قالَ مُتْرَفُوها إِنّا به ما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ»؛ « و ما در هیچ شهر و دیاری پیامبری بیم دهنده نفرستادیم، مگر اینکه مترفین آنها (که مست ناز و نعمت بودند) گفتند: ما به آنچه فرستاده شدهاید، کافریم». (1)
این افراد که ارزشهای خرافی و کهنه پرستی را بر ارزشهای اصیل ترجیح میدهند،(2) سرانجام عکس العمل استکبار، طغیان و ناسپاسی خود را میبینند و به سبب گناه، فسق و ظلم، هم خود هلاک میشوند و هم زمینه نابودی دیگران را فراهم میسازند:« وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنا مُتْرَفیها فَفَسَقُوا فیها فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمیرًا»؛ « و هنگامی که بخواهیم شهر و دیاری را هلاک کنیم، نخست اوامر خود را برای مترفین و ثروتمندان مست شهوت آنجا بیان میداریم، سپس هنگامی که به مخالفت برخاستند و استحقاق مجازات یافتند، آنها را به شدت در هم میکوبیم».(3)
زیاده طلبی و فزونخواهی دنیوی از جمله ویژگیهای این افراد است. آنها تنها به درآمد بیشتر و اندوختن زیادتر میاندیشند و در این راه، حدود و مرزبندیهای انسانی و الهی را هم نادیده میگیرند؛ در حالی که زندگی و تفکر متکی بر اتراف و تکاثر، در اسلام ارزشی ندارد:« اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی اْلأَمْوالِ وَ اْلأَوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطامًا وَ فِی اْلآخِرَةِ عَذابٌ شَدیدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ مَتاعُ الْغُرُورِ»؛ «بدانید زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی و تجمل پرستی و فخرفروشی در میان شما و افزون طلبی در اموال و فرزندان است، همانند بارانی که محصولش کشاورزان را در شگفتی فرو میبرد، سپس خشک میشود؛ به گونه ای که آن را زردرنگ میبینی؛ سپس تبدیل به کاه میشود و در آخرت، عذاب شدید است یا مغفرت و رضای الهی؛ و (به هر حال) زندگی دنیا چیزی جز متاع فریب نیست».(4)
عوامل پیدایش اتراف
اما چرا چنین اتفاقی میافتد و برخی افراد به چنین حال و روزی مبتلا میشوند؟ ... جامعه ای که به بیماری اتراف و ثروت زدگی مبتلا میشود، جامعه ای علیل و ناتوان است که رو به افول میرود. درمان این بیماری نیز به شناخت عوامل پدید آورنده آن بستگی دارد.
عوامل اجتماعی
جامعه ای که سرمایه و مال پرستی بر آن سایه بیندازد و همه ارزشها مادی ارزیابی شود، به وجود آمدن دو دسته مترف و نیازمند طبیعی خواهد بود؛ دسته اول اقلیتی دارای ثروت، امکانات بی حد و حصر و صاحب نفوذ است که بر استثمار، ظلم و خوشگذرانی تکیه دارد و همواره در حال گردآوری و اندوختن است: « وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُم به عذابٍ أَلِیمٍ»؛ « و کسانی که زر و سیم را گنجینه میکنند و آن را در راه خدا هزینه نمیکنند، ایشان را از عذابی دردناک خبر ده».(5)
در این میان افراد محروم و فاقد امکانات اولیه زندگی نیز هستند که همواره تحت فشار و ستم و استثمار میباشند. آنها زحمت میکشند، اما دسترنجشان را دیگران به غارت میبرند. در چنین جامعه ای، رفتارهایی ناروا از سوی گروه اول اعمال میشود. در این جامعه مترفان به وظیفه دینی و انسانی خود در یاری رساندن به تهیدستان عمل نمیکنند: « مَنّاعٍ لِلْخَیْرِ مُعْتَدٍ أَثیمٍ»؛ « و بسیار مانع کار خیر و متجاوز و گناهکار است». (6)
آنها حقوق ضعفا را غصب میکنند و روزی بینوایان را به سرقت میبرند: « وَ أَکْلِهِمْ أَمْوالَ النّاسِ بِالْباطِلِ» ؛ « و خوردن اموال مردم به باطل»(7)؛« إِنَّ الَّذینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْمًا إِنَّما یَأْکُلُونَ فی بُطُونِهِمْ نارًا وَ سَیَصْلَوْنَ سَعیرًا»؛ «کسانی که اموال یتیمان را به ظلم و ستم میخورند، (در حقیقت) تنها آتش میخورند و به زودی در شعله های آتش (دوزخ) میسوزند».(8)
امام صادق علیه السلام در توصیف جامعه ای که گرفتار مترفان شده، فرموده است: « ناداری ناداران، نیازمندی نیازمندان، گرسنگی گرسنگان و برهنگی برهنگان، همه و همه در اثر جنایت توانگران است».(9) این واقعیت را این گونه نیز میتوان بیان کرد که اگر عدالت اقتصادی و توازن برقرار نگردد و جلوی مترفان خوشگذران گرفته نشود، این فاصله بیشتر خواهد شد و این بیماری مهلک جامعه را به زانو درخواهد آورد. به یقین اگر دسترنج مردم، طعمه و لقمه اربابان ثروت و مترفان باشد، نتیجهاش فقر و پریشانی قشر عظیمی از جامعه است.
عوامل روانی
روحیه ثروت طلبی و دنیا زدگی، سبب دو قطبی شدن جامعه میشود. انسان مترف از درون، اسیر و بنده هوای نفس خود میگردد و نفس او به وادی تکاثر، دنیاخواهی و انجام کارهای خلاف برای رسیدن به ثروت میکشاند. اگر علاقهها و امیال پست در درون آدمی شعله ور شود، وی را از عرش به فرش خواهد کشید. این گونه است که انسانی که باید خلیفه خدا در زمین باشد، به کمک همنوعش بشتابد، ایثار کند، تعلقات پوچ و خیالی را کنار نهد و به مقصد اعلی و رسیدن به خدا بیندیشد، به موجودی زمینی و خودخواه تبدیل میشود که تنها به سود مادی خویش فکر میکند: « وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی اْلأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ» ؛ « و اگر میخواستیم، (مقام) او را با این آیات (و علوم و دانشها) بالا میبردیم؛ (اما اجبار بر خلاف سنت ماست؛ پس او را به حال خود رها کردیم) و او به پستی گرایید».(10)
انسان دوستدار دنیا، به فساد عقل و جنون دنیاگرایی دچار میشود؛ که اگر عقل سالمی داشته باشد، دنیا و راحتی خود را به قیمت از بین بردن حق هزاران هزار فرد مستمند تأمین نمیکند. قرآن کریم این روحیه ثروتطلبی را به شکل تعلق، وابستگی، اسارت، رضایت دادن و قناعت کردن به این امور گذرا و ناپایدار محکوم کرده است: « فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلّی عَنْ ذِکْرِنا وَ لَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیاةَ الدُّنْیا»؛ « حال که چنین است از کسی که از یاد ما روی میگرداند و جز زندگی مادی دنیا را نمیطلبد، اعراض کن». (11)
انسانی که از اعماق جان دنیا را میخواهد و از درون تسلیم نفس خود میشود، او با اراده دنیا را اصل و هدف میبیند و از وظایف خود چشم میپوشد. مفاسدی همچون کفر، عصیان، نفاق، فسق، بخل، کنز مال، ستم به مردم و غصب حقوق آنان از این طرز تلقی از دنیا ریشه میگیرد. در حقیقت اتراف و ثروت اندوزی و روی آوری به ثروتهای بادآورده و نامشروع، حالتی روانی ناشی از نداشتن تکیه گاه معنوی است. توجه صاحبان ثروتهای کلان و نامشروع به لذات زودگذر، آسایش و تنعم است و چون روح آنان با آسایش و تنعم ارضاء نمیشود، پیوسته در تکثیر گونه های تجمل و اختراع راه های جدید اسراف بیشتر میکوشند. آنان با داشتن این روحیه و طرز فکر، به هیچ گونه حدود و مقرراتی تن نمیدهند، دستور خدا و پیامبر را نادیده میگیرند، سر به طغیان و عصیان و کفران نعمت میزنند و به بهانه های مختلف از زیر بار مسؤولیت و تکلیف، شانه خالی میکنند.
در حقیقت روحیه دنیامحوری، بیماریی است که فرد مبتلا به آن، هر چه از دنیا برخوردار باشد، عطش او برای اندوختن مال و ثروت بیشتر شدیدتر میشود. مال اندوزان عطشناک از دنیا سیری ندارند؛ اگر چه با تضییع حق دیگران باشد. نتیجه قطعی و قهری چنین انحصارطلبی، پدید آمدن جامعه دو قطبی است.(12)
پی نوشت ها:
1. سبأ: 34.
2. زخرف: 25 – 20.
3. اسراء: 16.
4. حدید: 20.
5. توبه: 34.
6. قلم: 12.
7. نساء: 161.
8. نساء: 10.
9. وسایل الشیعه، ج 6، ص 4.
10. اعراف: 176.
11. نجم: 29.
12. ر.ک: مترفان از نگاه قرآن، مجله اندیشه حوزه، ش 12.
زهرا رضاییان
بخش قرآن تبیان