تبیان، دستیار زندگی
اما با گذر زمان نمایش گری و نمایش مانکن وار از بازیگران جای خود را به سبک ها و روش های جدیدی داد که با نگاهی آکادمیک به مقوله بازیگری سعی داشتند تصویری متفاوت از بازیگر و نقش را به مخاطب ارائه دهند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

هنرپیشه است که می ماند

نگاهی گذرا به مقوله بازیگری در سینما


اما با گذر زمان نمایش گری و نمایش مانکن وار از بازیگران جای خود را به سبک ها و روش های جدیدی داد که با نگاهی آکادمیک به مقوله بازیگری سعی داشتند تصویری متفاوت از بازیگر و نقش را به مخاطب ارائه دهند.


هنرپیشه است که می ماند

میشل، ضد قهرمان فیلم از «نفس افتاده» ژان لوک گدار که نقشش را ژان پل بلموندو بازی می کند در جایی از فیلم در حالی که به عکسی از همفری بوگارت خیره شده از او تقلید می کند. بی گمان این یکی از رک ترین و آشکار ترین تصویرهایی است که از قدرت تاثیرگذاری بالای بازیگران در ایجاد نوعی رابطه میان بازیگر و مخاطب دیده ایم و بی شک سبب می شود که صادقانه به این موضوع اذعان کنیم که بازیگری مقوله ای مهم در هنر سینما است.

کافی است برای لحظه ای به حافظه سینمایی خود رجوع کنیم و آثار سینمایی محبوب خود را به خاطر آوریم. بی تردید خیلی از آن ها را با بازیگرانی به خاطر خواهیم آورد که وظیفه جان بخشی به کاراکترهای حاضر در آن آثار را داشته اند و خواسته و ناخواسته به جزئی از خاطرات هنری و سینمایی مخاطبان شان بدل شده اند. این مورد چیزی مختص به زمان و مکان مشخص هم نیست و در هر زمانی و در آثار مربوط به هر کشوری می تواند اتفاق بیافتد.

دیگر مهم نیست که بازیگری که به یک کاراکتر جان بخشیده کجایی باشد و یا به چه زبانی سخن بگوید. بلکه آن چه اهمیت دارد ارتباطی ست که میان بازیگر و مخاطب برقرار شده است. موردی که می تواند عمری حتی بیشتر از حیات طبیعی بازیگر مذکور را دربرگیرد.

فیلم های سینمایی وطنی و غیر وطنی فراوانی را می توان نام برد که کاراکتر هایی دوست داشتنی را به مخاطبان امروزی عرضه کرده اند در حالی که خودشان تولید سالیانی بس دور هستند، آن قدر دور که ممکن است خیلی از مخاطبان امروزی شان در زمان تولید اثر متولد نشده باشند. پس این رابطه در بازه زمانی مشخص و محدودی سیر نمی کند و می تواند در محدوده ذهن مخاطب برای مدت ها حضوری فعال داشته و به حیات خود ادامه دهد.

این ارتباط و همنشینی نزدیک با مخاطب سبب می شود که مقوله بازیگری را جدا از جنبه هنری اش برخوردار از سویه ای اجتماعی بدانیم. پس از چنین منظری مقوله بازیگری، خواسته و ناخواسته به مقوله مهمی چون فرهنگ هم وارد خواهد شد و به شیوه خود بر آن تاثیر خواهد گذاشت. موردی که چه در سینمای دیروز و چه امروز جهان نمونه های فراوانی از آن را شاهد بوده و هستیم.

رابطه دوسویه میان بازیگر و مخاطب، که برخاسته از توجه شدید مخاطب به کاریزمای بازیگر است، سبب شده که مقوله بازیگری در طول عمر خود در تلاش برای بهتر و مطلوب تر کردن این رابطه باشد. و از این رو شیوه ها و روش های گوناگونی را آزموده و بکار بسته است.

اگر چه از جنبه هنری دیوید وارک گریفیث در همان سال های طفولیت هنر هفتم نیاز به نوعی شیوه بازیگری مخصوص مدیوم سینما را دریافت و در ایجادش گام برداشت اما از لحاظ اجتماعی این استودیو های معظم هالیوودی بودند که با توجه به علاقه روز افزون تماشاگران ، به این نکته پی بردند که باید چیزی را به آن ها نشان داد که خواستارش هستند. پس با ایجاد سیستم ستاره سازی در سینما هم به این نیاز تماشاگران پاسخ دادند و هم شرایط را برای کسب منفعت از صنعتی به نام سینما فراهم کردند.

ستاره ها این امکان را به مخاطبان شان می دادند که آن چیزی را که در وجود خود نمی یافتند در آن ها بیابند. آن ها ابر انسان هایی بودند که می توانستند کارهایی انجام دهند که تماشاگر حتی اگر قادر به تصور شان بود هیچگاه شرایط و موقعیت انجام شان را پیدا نمی کرد. پس دل به ستاره های پرده نقره ای می سپرد و با آن ها در انواع داستان ها به ماجرا جویی می پرداخت.

با آن ها عاشق بودن را تجربه می کرد و یا قهرمان بودن را و حتی تجربه اعمال نکوهیده و ناپسندی که در زندگی حقیقی، عرف او را از انجام آن ها برحذر می داشت. البته در این میان نمی توان از نقش کارگردان های ستاره ساز بی اعتنا گذشت.

در تاریخ سینما بوده اند فیلم سازانی که در ساخت و ارائه شمایلی ستاره وار از بازیگران تبحر ویژه داشته اند. می توان به کارگردان هایی چون جان فورد، فرانک کاپرا، جورج کیوکر و ویلیام وایلر اشاره کرد. آن چه در این افراد مشترک است نوعی شناخت درست از روحیه مخاطب بود که در جان بخشی به کاراکتری ستاره وار در آثارشان تجلی می یافت.

برای نمونه شمایل فراموش نشدنی جان وین همانقدر که توسط سعی و تلاش خودش شکل گرفته بود به همان اندازه و شاید بیشتر محصول دقت نظرها و باریک بینی های جان فورد در ارائه نوعی شمایل زمخت و مردانه از او در آن روزهای هالیوود بود.

جلب توجه تماشاگر و ارائه محصولی باب میل او تا به آن حد برای برخی از کارگردان ها اهمیت داشت که مثلاً هاوارد هاکس زمانی در یکی از مصاحبه هایش اعتراف کرد که برای آن که بازیگرانی چون لورن باکال و آنجی دیکنسن به جذابیتی فراتر از آن چه که سن و سال شان در داستان فیلم القا می کرد دست یابند به آن ها تمرین صدای گرفته می داده اند.

البته باید اشاره کرد که این شیوه ای مرسوم در هالیوود بود وگرنه در آن سوی اقیانوس اطلس در اروپا، کارگردان های بزرگی قدم به عرصه سینما گذاشتند که درک و تاویل شان از مفهوم بازیگری چیزی جدای از نمایش گری و ستاره سازی بود.

نگاهی به آثار کارگردان هایی چون کارل تئودور درایر ، اینگمار برگمان و اندری تارکوفسکی می تواند در این زمینه راهگشا باشد.این کارگردان ها چهره هایی خاطره انگیز را به مخاطبانشان عرضه کردند که بیشتر به خاطر کیفیت و روح موجود در بازی شان بود که به شهرت رسیدند تا چهره و بدن های آسمانی شان.

با این وجود، دل سپردن مخاطبان به ستارگان شرایط را برای هالیوود به گونه ای فراهم کرده که مقوله بازیگری و ستاره سازی در ارتباطی تنگاتنگ با یکدیگر باشند و امروز ستاره ها جزئی جدایی ناپذیر از سیستم سینمایی و فرهنگ حاکم بر بازیگری سینمایی اش هستند.

بازیگرانی چون فالکونتی، بی بی اندرسن، اینگرید تولین، لیو اولمان و مارگاریتا تره خوآ. از سوی دیگر سادگی موجود در بازیگران فیلم های کارگردان بزرگی چون روبر برسون به این برمی گشت که او اصلاً اعتقادی به استفاده از بازیگران حرفه ای نداشت. موردی که در شاهکاری چون «دزد دوچرخه» ساخته ویتوریو دسیکا و بسیاری دیگر از فیلم های موسوم به سینمای نئو رئالیسم ایتالیا هم مشاهده کرده ایم.

با این وجود، دل سپردن مخاطبان به ستارگان شرایط را برای هالیوود به گونه ای فراهم کرده که مقوله بازیگری و ستاره سازی در ارتباطی تنگاتنگ با یکدیگر باشند و امروز ستاره ها جزئی جدایی ناپذیر از سیستم سینمایی و فرهنگ حاکم بر بازیگری سینمایی اش هستند.

هر چند که این رابطه در سالیان طولانی، تغییراتی را بنا به شرایط سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و حتی اقتصادی به خود دیده است اما با نگاهی به سینمای امروز هالیوود و تاثیری که بر فرهنگ و اخلاقیات جوامع مختلف گذاشته است دیگر درک این ارتباط کار چندان سختی نیست.

یکی از مشخصه های بارز بسیاری از بازیگران کلاسیک میل به نمایشگری در بازی آن ها بود. آن ها خودخواسته در تلاش بودند تا تصویری که از آن ها بر پرده بزرگ سینما می افتاد دست نیافتنی و آسمانی باشد. ستاره بودن آن ها بایستی در چهره خوش تراش، آرایش متفاوت و لباس های پر زرق و برقی که بر تن می کردند نمود می یافت.

موردی که به جزئی از وجود آن ها تبدیل می شد و حتی در نحوه ایستادن و گام برداشتن شان تاثیر می گذاشت. بازی گلوریا سوانسن در نقش یک ستاره سینمای صامت که دیگر دوران ش گذشته است در فیلم «سانست بولوار» بیلی وایلدر، می تواند نمونه خوبی برای بررسی این موضوع باشد.

مدرسه آکتورز استودیو نیز با الهام از نظریات استانیسلاوسکی(نظریه پرداز و کارگردان مشهور روس) در آمریکا تاسیس شد و مدرسانی چون لی استراسبرگ، استلا آدلر و الیا کازان در آن، شیوه ای از بازیگری به نام متد اکتینگ را تدریس کردند و توانستند در دوران فعالیت شان هنرمندان بزرگی چون مارلون براندو، پل نیومن، شلی وینترز، وارن بیتی، رابرت دنیرو، داستین هافمن، آل پاچینو، راد استایگر و هاروی کایتل را بپرورانند.

حذف اطوار گرایی و استامپ های نمایشی در بازیگری یکی از بزرگ ترین آموزه های این مدرسه بود و هنرمندان برخاسته از آن تبدیل به مبلغان و پیشقراولان این شیوه نوین بازیگری در سینمای جهان شدند. شیوه ای که بخاطر برخورداری از یک روحیه طبیعی و باور پذیر که بطور مستقیم، زاده درون بازیگر است هنوز علاقمندان زیادی در بین بازیگران و علاقمندان این هنر دارد. بازیگران با استعداد برخاسته از این مدرسه توانستند بعدها قله های هنر بازیگری را فتح کرده و به ستارگان این عرصه تبدیل شوند.

البته بازیگری در سینمای ایران هر چند در مسیری که تا به امروز طی کرده است دارای نقاط اوجی بوده و توانسته است بواسطه نقش آفرینانش لحظاتی ماندگار را به تماشاگران و علاقمندان ارائه کند، اما همیشه از یک بیماری مزمن رنج برده است.

این بیماری را شاید بتوان ضعف فیلمنامه در آثار سینمایی دانست. چرا که تجربه ثابت کرده است که بسیاری از سرمایه گذاران سینمای ایران در هر دوره تاریخی، به اقتضای شرایط اجتماعی، فر هنگی و سیاسی جامعه، تصمیم گرفته اند که ساده ترین راه را که همان تکرار تیپ های از پیش آشناست برای نمایش در فیلم های خود انتخاب کنند.

پس بر همین اساس فیلمنامه هایی برای ساخت انتخاب می شدند که عوامل حیاتی جهت فروش در گیشه را در خود داشتند. عواملی چون داستان ها و تیپ های بارها آزمایش شده که هر بار با رنگ و لعابی خاص، پرده سینماهای کشور را به تسخیر خود در می آوردند.

اما نکته ای که در این میان از یاد می رفت این بود که با استفاده از فیلمنامه های ضعیف، که ساده ترین و ابتدایی ترین چهارچوب های شخصیت پردازی و ارتباط میان کاراکتر ها در آن عقیم می ماند آن چه بیش و پیش از هر چیز ضربه می دید بازیگری است.

در سینمای پیش از انقلاب این گرایش به نمایش تیپ های تکراری در سینمای موسوم به فیلمفارسی آن چنان زیاد بود که تا مدت هایی مدید، شرایط برای حضور آثار متفاوت در سینمای کشور فراهم نشد. از آن جا که داستان اکثر فیلمفارسی ها بر اساس موضوعاتی دم دستی و متاثر از فیلم های هندی، هنگ کنگی و یا آثار نازل آمریکایی و اروپایی شکل گرفته بود هیچگاه نمی توانست محملی مناسب برای حضور و نمایش بازیگران باشد.

چرا که اصلاً شرایط ساخت بزن در رویی این آثار اجازه فکر و اندیشه به بازیگرانش نمی داد و در بسیاری از مواقع، نیاز به چنین چیزی اصلاٌ احساس نمی شد. پس بسیاری از بازیگران این آثار ، نیک به این موضوع واقف بوده و در خیلی مواقع به مفهومی به نام بازیگری در شکل هنری اش نمی اندیشیدند.

در سینمای پس از انقلاب هم این نوع نگاه، به صورتی دیگر خود را نمایان نمود. برای نمونه در هر دوره، جریانی از سینما مشتمل بر تعدادی فیلم که هیچگاه نمی توان آن ها را تحت نام یک ژانر(در معنای متعارف و شناخته شده سینمایی اش) طبقه بندی کرد، پرده های سینماهای کشور را به تسخیر خود درآوردند.

در دوره ای فیلم های اشک انگیز خانوادگی برای گیشه مناسب تشخیص داده می شد و در زمانی دیگر فیلم هایی با موضوع مبارزه با قاچاق چیانِ مواد مخدر، زمانی فیلم هایی رومانتیک با حضور چهرهای جوان دختر و پسر روی بورس بود و دوره ای دیگر کمدی هایی سبک.

هر یک از این آثار هم بازیگران مخصوص خود با چهره ها و فیزیک آشنا ی شان را داشتند. ضعف ساختاری موجود در بسیاری از آن ها( از فیلمنامه و کارگردانی گرفته تا باقی اجزاء) که امروزه دیگر بر هیچ سینما دوست پیگیری پوشیده نیست هیچ گاه مجال ظهور یک بازی به یادماندنی را به بازیگران شان نمی داد.

آن چه رفت بدان معنا نیست که سینمای ایران فاقد فیلم ها، بازی ها و یا بازیگران خوب سینمایی است. بلکه با مروری اجمالی می توان در هر دوره زمانی تک جرقه هایی را در هنر بازیگری این سرزمین مشاهده کرد. اما نکته حایز اهمیت در این بین این است که اکثر قریب به اتفاق این بازی ها و نقش های به یاد ماندنی به آثاری تعلق دارند که در ساختار سینمایی خود استاندارد های لازم و کافی را رعایت کرده اند و از افراط و تفریط های رایج در هر دوره ای به دور بوده اند.

از این رو نقش ها و بازی هایی به حافظه سینمایی مان راه یافته و به خاطره تبدیل شده اند که متعلق به بهترین فیلم های تاریخ سینمای کشور بوده اند. البته با توجه به فقدان عنصر مهم و تعیین کننده ای به نام بازی گردان در سینمای ما، باید نقش کارگردان های این آثار را که ذاتاً روش کار با بازیگر را دانسته و توان برقراری ارتباط مناسب با او و درک حساسیت های روحی و روانی میان نقش و بازیگر را دارند با اهمیت دانست.البته نباید این مورد را از خاطر برد که حلول و ظهور بازیگران نخبه در سینمای ما در هر دوره ای بیش از عوامل سینمایی به استعداد ، پیگیری و مداومت خود بازیگر مربوط بوده است.

شکی نیست که نام هایی چون سوسن تسلیمی، نیکی کریمی، فاطمه معتمد آریا، هدیه تهرانی، پرویز فنی زاده، عزت انتظامی، علی نصیریان، سعید پورصمیمی، مهدی هاشمی، خسرو شکیبایی، پرویز پرستویی، رضا کیانیان و معدود افرادی دیگر که برخی شان خوشبختانه از نسل جدید و جوان سینمای امروز هستند به دلیل دارا بودن ظرفیت های درونی و ممارست های شخصی توانسته اند برگی نو در هنر بازیگری این سرزمین در اندازند و صرف داشتن تحصیلات آکادمیک و یا گذراندن کلاس های گوناگون بازیگری نتوانسته و نخواهد توانست در پرورش و ظهور بازیگران خلاق در این عرصه موثر افتد.

بخش سینما و تلویزیون تبیان


منبع:فیلم نیوز / حامد مقدم