روحانیت و انقلاب مشروطه
چکیده: انقلاب مشروطه، محصول زمینهها وعوامل مختلف فكری، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و نحوه عملكرد و تعامل نیروهای اجتماعی است. تبیین و چگونگی تأثیرگذاری هر یك، نیازمند تحقیقات مستقل میباشد. در این نوشتار برآنیم تا به صورت مختصر، به بررسی نقش و عملكرد روحانیت در این حادثه مهم تاریخی بپردازیم.
مردم ایران در حادثه جنبش تنباكو، در واكنشی تند و سراسری، به دستور رهبر دینی (میرزای شیرازی) با تحریم تنباكو به مبارزه منفی با انگلیسیها پرداختند و ضربه جبرانناپذیری به حكومت قاجار و ناصرالدین شاه وارد ساختند. پیروزی جنبش تحریم تنباكو به رهبری میرزای شیرازی، دو جریان مهم تاریخی را به وجود آورد: نخست، ظهور قدرت بیرقیب مراجع دینی در صحنه سیاسی كشور و رهبری عالمان در بسیج تودهها بود كه به شكسته شدن استبداد و از هم پاشیدن قدرت استعمار در ایران منجر شد و آنان را به عنوان مظهر آرمانهای ملی مطرح كرد. دوم، رشد افكار سیاسی، برای فراهم آوردن زمینه تحولات بنیادین در نظام اداری و سیاسی ایران و شكلگیری نهضتی بزرگتر در قالب قیام مشروطیت بود.
كشته شدن ناصرالدین شاه در سال 1313 ق. به دست میرزارضا كرمانی را میتوان پایان قیام تنباكو و مقدمه نهضت مشروطیت به حساب آورد. از آن تاریخ تا پیروزی مشروطیت در سال 1324 ق. به مدت ده سال، فضای سیاسی ایران به طرز شگفتآوری متحول گردید و در شهرهای بزرگ و به ویژه در تهران، مردم خواستار پایان بخشیدن به سلطه استبداد و استقرار حاكمیت ملت در قالب مجلس قانونگذاری شدند. براساس مدارك و منابع فراوان تاریخی، رهبران دینی، نقش اساسی و بنیادینی در این تحول داشتند؛ به طوری كه مرجعیت شیعه و مستقر در نجف، به رهبری آخوند خراسانی، میرزا عبدالله مازندرانی و میرزا خلیل تهرانی، مسئولیت اداره انقلاب را بر عهده داشتند. در تهران، عالمانی چون سید عبدالله بهبهانی، سیدمحمد طباطبایی و شیخ فضلالله نوری، به عنوان عالمان طراز اول، به پیشبرد امور انقلاب همت گماشته بودند؛ همچنین در اصفهان، آقانجفی و حاج آقا نورالله اصفهانی، در فارس، محلاتی و مجتهد لاری و در تبریز، مجتهد تبریزی و ثقةالاسلام، در تهییج و بسیج مردم، فعال و كوشا بودند. عموم روشنفكران و حتی مخالفان دخالت روحانیان در مذهب، همچون تقیزاده و سید احمد كسروی، نقش بیبدیل عالمان در هدایت جنبش مشروطیت را ستودهاند و از آن به عنوان یكی از عوامل مؤثر در پیروزی نهضت نام بردهاند. كسروی درباره نقش عالمان در پیروزی مشروطه مینویسد:
«آن چه مشروطه را نگه داشت، پافشاریهای مردانه دو سید - بهبهانی و طباطبائی - و آخوند خراسانی و حاج شیخ مازندرانی بود. اینان، با فشارهایی كه دیدند و زیانهایی كه كشیدند، از پشتیبانی مجلس و مشروطه باز نایستادند و آن را نگه داشتند».
تقیزاده نیز از نقش روحانیت و به ویژه نقش سیدعبدالله بهبهانی، به عنوان عمود خیمه انقلاب مشروطیت نام میبرد و آن را به نیكی میستاید.
امام خمینی با اطلاع دقیق از حوادث پیش آمده در انقلاب مشروطیت، آن را رویكردی مثبت و در جهت استبدادزدایی معرفی نموده، رهبران دینی را در هدایت آن مؤثر میداند:
«... علمای اسلام، در صدر مشروطیت، در مقابل استبداد سیاه ایستادند و برای ملت آزادی گرفتند...».
امام در جای دیگر میفرماید: «... در جنبش مشروطیت، همین علما در رأس بودند و اصل مشروطیت، اساسش از نجف به دست علما و در ایران به دست علما شروع شد و پیش رفت. این قدری كه آنها میخواستند كه مشروطه تحقق پیدا كند و قانون اساسی در كار باشد...». امام به صراحت تأسیس مشروطیت را به عالمان نسبت میدهد و آن را جزء سرفصلهای مهم حضور روحانیت در عرصه سیاست میداند.
از نظر تئوریك، استوارترین متن سیاسی را در حمایت از مشروطه، میرزای نائینی نگاشت. كتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» نائینی، تلاشی است كه از سوی این فقیه، برای مشروعیت دادن به آرمانهای مشروطه صورت گرفته است. نائینی در این رساله میكوشد تا اثبات كند كه مبانی مشروطه - مثل آزادی، مساوات، پارلمان و تفكیك قوا - در بطن شریعت وجود دارند. او در كتابش به آرمانهای مشروطه جنبه دینی بخشیده، وجود آنها را در شریعت، مسلّم و محرز انگاشته، با تسلطی كه بر اصول فقه و تاریخ صدر اسلام داشته، مواردی را برای اثبات نظریات خود به عنوان شاهد بیان میكند. نائینی، استقرار استبداد را ناشی از عدم آگاهی مردم نسبت به حقوق خویش دانسته، عدم نظارت آنها را بر عملكرد حكام، اساس برپایی استبداد میداند. وی به سلطنت، مشروعیت دینی نمیبخشد؛ بلكه به نظر این فقیه، چون در غصبی بودن حكومت سلاطین تردیدی نیست، بنابراین، روشی لازم است كه از ظلم و اجحاف در حق توده مردم جلوگیری كند؛ زیرا اگر برای حفظ نظم در اجتماع، به ناچار به حكومت غصبی تن داده شود، دلیلی برای تن دادن به اجحاف و تعدی زمامداران وجود ندارد. بر همین اساس، او دفاع از مشروطیت را جایز میدانست؛ زیرا از ظلم مضاعف جلوگیری میكرد. از نظر نائینی، حكومت مشروطه هم از حكم غصبی بودن خارج نیست؛ زیرا تولیت و حكومت آن در دست غیرمعصوم است؛ اما تبعیت از حكومت مشروطه، بر متابعت از حكومت استبدادی ترجیح دارد؛ چون در این نظام سیاسی، حداقل به رعیت ستمی وارد نمیشود. او محدود ساختن قدرت سلطنت را از ضروریات اسلام و از اهمّ تكالیف نوع مسلمانان و از اعظم نوامیس دین مبین میداند.
در بررسی نقش روحانیت در مشروطه، توجه به مراحل این نهضت، حائز اهمیت است؛ مرحله اول، جنبش «عدالتخانه» بود. در مرحله بعد، «مشروطه» مطرح شد؛ سپس «مشروطه مشروعه» عنوان شد كه جنبه تقابل با «مشروطه وارداتی و سكولار» را داشت و بعد هم مجلس به توپ بسته شد و دوران موسوم به «استبداد صغیر» پیش آمد. سرانجام موج مشروطه، با حاكمیت جناح تندرو و سكولار، پیروز شد و استبداد جدیدی را به ارمغان آورد.
روحانیت، در آستانه طلوع مشروطه، مردم را بر ضد حكومت بسیج كرد و با گسترش و تعمیق جنبش ضد استبدادی، شاه را وادار ساخت تا دستخط تأسیس مجلس شورا را صادر كند و بعد امضای خویش را پای قانون اساسی (مصوب مجلس)، بگذارد. حقوق و حدود ملت و دولت و نوع روابط و مناسبات آنان با یكدیگر، اغلب در متمم قانون اساسی، بیان شده كه مدتها پس از امضای قانون اساسی، تصویب و به امضای شاه رسید. جنجالهایی كه در بحبوحه مشروطه اول رخ داد، اغلب بر سر اصول مندرج در متمم قانون اساسی بود كه در نهایت، منجر به تحصن حاج شیخ فضلالله نوری و دهها تن از مجتهدان دیگر در حرم حضرت عبدالعظیم علیهالسلام گردید. جنبش عدالتخانه، از پشتیبانی كامل عالمان بزرگ كه نفوذ وسیعی در بین ملت داشتند، برخوردار بود. آنان، بر اساس آموزههای تشیع كه جوهر ستیز با ظلم و استبداد را در خود داشت، خود را موظف میدیدند كه از ستیز ملت با ظلم و استبداد حمایت كنند. مردم به رهبری عالمان به پا خاستند و دستگاه استبداد در برابر امواج كوبنده و فزاینده آن، ناگزیر به عقبنشینی شد و شاه فرمان تأسیس مجلس شورای ملی را صادر كرد.
پس از افتتاح مجلس، عالمانی كه در راه پیشبرد جنبش، رنجها برده و از مال و جان مایه گذاشته بودند- چنان كه كسروی هم مینویسد- نمیتوانستند مجلس را به حال خود رها ساخته، بگذارند نهضت ملت به هر سمت و سو كه فرصتطلبان داخل و خارج میخواهند، برود؛ این بود كه شیخ نوری، طباطبایی و بهبهانی، در مجلس حضور مستمر یافتند و در نگارش قانون دخالت كردند. متأسفانه متنی كه به عنوان پیشنویس متمم قانون اساسی تعیین شد، ترجمه قوانین اروپایی بود و كسانی هم كه این متن را تهیه كردند، نوعاً عناصری غربگرا بوده، بعضی در لژهای ماسونی عضویت داشتند. این جا بود كه عالمان - و در رأسشان شیخ فضل الله نوری - احساس كردند كه باید بر پایه موازین اسلامی و متناسب با طبیعت ایرانی، اسلامی و شیعی ملت ایران، تصرفاتی در قوانین وارداتی صورت گیرد؛ ولی در عمل، كار به سادگی پیش نرفت و جناح تندرو و سكولار مشروطه در داخل و خارج مجلس، در تهران و شهرستانها، با ایجاد هرج و مرج و آشوب و پدید آوردن جو وحشت و ترور، در مقابل اصلاحات اسلامی شیخ فضلالله قد علم كرد و این جا بود كه كشمكش میان شیخ فضلالله نوری و تقیزاده ها بالا گرفت.
در این مقطع - كه عنوان عدالتخانه، جای خود را به مشروطیت داده بود - دیگر روحانیت، نقش رهبریِ مطلق و بلامنازعِ روز نخست را نداشت و یك رقیب سخت و استوار پیدا كرده بود. بنابراین، در مرحله نخست، روحانیت در بسیج و هدایت ملت برای مبارزه با استبداد، نقشی بلامنازع را عهدهدار بود. در مرحله تدوین و نگارش قانون، كشاكش سختی بین روحانیت و جناح غربگرا رخ داد و آن چه كه به عنوان قانون و متمم قانون اساسی، تصویب شد، حاصل و برآیند این كشاكش بود. سرانجام پس از پیروزیهای ابتدایی و آشكار شدن اهداف برخی از سران مشروطهخواه، گروهی از عالمان به تدریج از مشروطه فاصله گرفتند كه شیخ فضل الله نوری برجستهترین آنهاست. چندی بعد نیز ترور آیةالله بهبهانی ضربه دیگری به روحانیت وارد كرد. این حوادث در كنارهگیری و دلسردی مجتهدان و عالمان بزرگ از مشروطه و اصولاً از صحنه سیاست ایران، نقش مؤثری داشت. در خلأ حضور عالمان، تعدادی از غربزدگان، هدایت مشروطه را به دست گرفتند و بدین ترتیب، مشروطه كه با همت عالمان و همراهی روشنفكران متولد شده بود، سرانجام به حاكمیت بخشی از روشنفكران وابسته و استبداد رضاخانی انجامید.
منبع:ماهنامه پرسمان
لینک مطالب مرتبط:
شهادت آیة الله شیخ فضل الله نوری