توجیه علمی شفا
«شفا» در لغت به معنای تندرستی و بهبود از مرض است(1) و بهطور عمومی هرگونه حصول سلامتی پس از بیماری را میتوان شفا نامید؛ اما از بهکاربردن آن این منظور را داریم که خود بیمار ناگهان و با استمداد از امور معنوی و مقدس، بهبود یابد که در آن داعیه وقوع اعجاز یا بهطور کلی امری ماوراءالطبیعه نیز مطرح باشد.
این نوع از شفا -که برخی آن را به «شفای روحی» نیز تعبیر میکنند- هرچند در بین شیعیان بارها اتفاق افتاده است و برای شیعه عجیب نیست، مختص به شیعیان و مسلمانان نیست. شفا در تمام ادیان الهی وجود داشته است و نزد پیروانشان امری مقدس، واقعی و آسمانی محسوب میشود. در دیگر ادیان و مکاتبی که الهی نیستند نیز همواره داعیه شفادهندگی خدایان و مقدساتشان وجود داشته است.
امروز بسیاری از نهادهای دانشگاهی برای بررسی آیینهای شفا و تأثیر این رخداد، گروههای تحقیق ترتیب دادهاند؛ مثل گروه پزشکی که در لوردس (زیارتگاه سنت برنارد سوبیرو) ادعاهای زایران را درباره شفایابی ثبت و صحبت آنها را بررسی میکند.»(2)
کموبیش هیچ قوم و ملتی منکر واقعیت شفا نیست؛ حتی سرخپوستان نیز با برپایی مراسم آیینی برای طرد ارواح خبیثه از کالبد بیمارانشان منتظر پدیده شفا هستند. امروز آنچه در مورد شفا جنجالبرانگیز است، پذیرش واقعیت آن نیست، بلکه چگونگی توجیه آن مطرح است.
علم به درون انسان
برخی معتقدند، شفا نیرویی است که در درون همه انسانها قرار دارد و برای استفاده باید آن را کشف کرد و رها ساخت؛ بنابر این ادعا «همه پیامبران به عمق داخل ساختمان بشر دست یافته بودند و اصل شفا را که در درون هریک از ما قرار دارد، آزاد میکردند.»(3)
شاید همانطور که بدن انسان یک سیستم ایمنی مادی دارد، از یک سیستم ایمنی احساسی نیز (چیزی شبیه به نیروهای عاطفی، تخیلی ...) برخوردار باشد که در موقع بیماری با احراز شرایطی (مثل تضرع، اشتیاق شدید ...) فعال میشود و به یکباره بیماری را برطرف میسازد. شاید هم راز شفا در رشتههای عصبی نهفته باشد. به قول برخی پزشکان با شناخت اعصاب آینهای، ممکن است بتوان گامی در این مورد برداشت.(4)
بنابراین پیامبران و اولیای الهی که عالم به تمام علوماند، از نیروی درونی خودِ بیماران بهره میگرفتند. بعید هم نیست که گاهی مقدمات کار به صورت تصادفی فراهم شده و شفا رخ داده باشد؛ همچنان که بعید نیست، برخی مردم به صورتی نیمهآگاه بر قسمتی از راز آن دست یافته و بهرههایی برده باشند.
فیض روحالقدس ار باز مدد فرماید دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد
در عین حال برخی هم توانایی شفادادن را نیرویی در درون شفاگرها میدانند. شلایرماخر و کارلهاز از این دستهاند. «آیا ممکن نیست، عیسی از یک قانون سِرّی طبیعت بهره گرفته باشد، همانگونه که یک دانه گندم به صد دانه مبدل میشود؟ شفای بیماران نیرویی است که کموبیش بسیاری از مردم دارا هستند. شاید عیسی به حد کمال از این قدرت برخوردار بوده است.»(5)
نیروی فوقالعاده تلقین
توجیه دیگری که برای شفا ارائه شده است، آن را بهکلی از بحث اعجاز خارج میکند و به یکباره از آسمان به زمین میآورد.
بنابر این توجیه، شفا نوعی تلقین قوی و فوقالعاده است که با اعتقاد بیمار به توانایی شفادهندگی به یک تکیهگاه قدرتمند اثربخش تبدیل میشود.
«توجیه دانشمندان برای این رویداد [شفا]، پدیدههایی است، همچون همزمانی که در آن چند واقعه، همزمان رخ میدهد، بدون آنکه رابطه علیتی داشته باشد و یا اثر دارونمایی، بلکه تأثیر درمان را ناشی از تلقینات سایکولوژیک میداند.»
(6)تحمل این نظریه برای کسانی که از قدرت تلقین در ایجاد بیماری و سلامتی باخبرند، سخت نخواهد بود. در بیماران سرطانی آنچه بیش از سرطان در مرگ بیمار مؤثر بوده، باور مرگ بوده است. اضطراب شدید و تلقین مأیوسکننده مرگ، شانس درمان را در بیماران لاعلاج تضعیف میکند. معدود بیمارانی که توانستهاند، سرطان خود را درمان کنند، اذعان میکنند که سلامتی خود را به دست آوردهاند؛ چون امیدشان را از دست ندادهاند. آنها باور داشتهاند که میتوانند خود را درمان کنند و زنده بمانند. با اعتقاد به شفا این امید برای هر بیماری فراهم است.
شفا میتواند نقطه اوج تلقین باشد که به یکباره اضطراب و یأس را از بین میبرد و امید اثربخشی به وجود میآورد. بر این اساس اگر بیماری با توسل و تضرع شدید به آنچه آن را مقدس میپندارد، آمادگی لازم و زمینه مناسب را برای دریافت شفا پیدا کند، سپس این زمینه و استعداد مثلاً با یک خواب روحانی تحکیم شود، یک شوک روانی مثبت به وی وارد شده است و او خود را سلامت فرض میکند. در اثر این باور و اطمینان قوی، آثار شفا و بهبودی هم بسیار سریع و گاهی آنی نمایان میشود.
اشکال اساسی این نظریه، نقش محوری تلقین در شفایافتن است. بنابر اصل استقراء وجود یک بیمار شفایافته که در شفایش ردی از اعتقاد و باور (لوازم تلقین) وجود نداشته باشد، برای رد این مطلب کافی است؛ البته مردود دانستن نقش محوری تلقین در شفا به معنی انکار کلی تأثیر آن نیست؛ به عبارتی دیگر شاید بتوان پذیرفت که در شفا گاهی از تلقین استفاده میشود.
فردریک بیلز در مورد نقش تلقین در شفا میگوید: «برای بعضی مردم مشکل است که پس از عمری تکیه بر روشهای مادی، بیدرنگ به اوج درک برسند ... کسی که به نظر میرسد، عملکرد خطاناپذیر قانون روحی را بهخوبی درک کرده است، با بیماران، رفتاری معقول و متعادل دارد. عیسی مسیح از یک اصل واحد برای معالجه بیمارانش استفاده میکرد؛ ولی نحوه برخورد و روشش همواره متفاوت بود. مسیح با مردم در همان سطحی که بودند، برخورد میکرد. در بعضی موارد به زبانآوردن کلمات، برای شفا کافی بود. در برخی دیگر، او فقط بیمار را لمس میکرد؛ ولی دستکم در یک مورد، هنگامی که چشمان مرد نابینایی را به «گل رس» آغشته کرد، از وسایل مادی استفاده کرد. او میدانست که هیچگونه خاصیت شفادهندهای در گل رس وجود ندارد؛ ولی از طرفی نیز میدانست که آن مرد نابینا برای شفا احتیاج به تکیهگاهی مادی دارد و به همین دلیل در بهکاربردن آن تردید نکرد.»(7)
دعاها و اذکار ویژهای که برای شفایافتن در دین ما وارد شده است نیز خالی از اثر تلقینی نیستند؛ بهویژه که بیشتر آن اذکار و اسامی باید به تعداد مشخص و زیادی تکرار شوند؛ بنابراین طبیعی است که اگر بیمار در هنگام ادای آنها اعتقادی به آنها نداشته باشد و یا اصلاً معنایشان را نداند یا توجهی به معنا نداشته باشد و فقط لقلقه زبانش باشند، در نتیجهگیری موفق نشود.
انرژیدرمانی
آخرین توجیه علمی شفا مربوط به ظهور پدیده انرژیدرمانی است. بیشتر مدعیان انرژیدرمانی خود را شفاگر و پدیده انرژیدرمانی را راز مکشوف شفا میدانند؛ البته انرژی درمانی هنوز نتوانسته است، در جامعه پزشکی و یا در فضای مذهبی جایی برای خود باز کند و صحت مدعای خود را به اثبات رساند. فعالیت مدعیان انرژیدرمانی هماکنون جرم است و از نظر جامعه پزشکی بیاعتبار است؛ اما برفرض آنکه تأثیر مثبت آن در درمان بیماریها اثبات شود، بازهم در حد و حدودی نیست که با شفا مقایسه شود. در شفا بحث انتقال انرژی مطرح نیست. شفا ادعایی مبهم نیست، حقیقتی روشن است. سلامتی قطعی است؛ نه احساس کاذب سلامتی.
اینکه برخی ادعا میکنند، شفای روحی در عصر ما به شکل یک علم درآمده است، دروغی بیش نیست. تاکنون وجود چنین علمی در جامعه پزشکی و در دایره علوم به اثبات نرسیده است. این مطلب نوعی خلط در معانی مختلف شفاست.
شفا اساساً با تلقین، هیپنوتیزم، انرژیدرمانی، جادو و رمالی متفاوت است. شفا معجزه و کرامت است که بهطور یقین با عنایت پروردگار اتفاق میافتد، هرچند شفاگیرنده مسلمان نباشد و در بیشتر موارد با واسطه انسانهای برگزیده و بهندرت بدون واسطه انجام میشود. (شفاگرفتن یک بتپرست جاهل که با ندبه و زاری در پای بتی اتفاق میافتد، شفای بدون واسطه است) اما معجزهبودن شفا به معنی بیعلتبودن آن و ناتوانی همیشگی انسان از درک راز آن نخواهد بود.
شفا هم بهطور قطع علت و قاعدهای دارد که ممکن است با تکمیل علم، راز آن مشکوف شود. به قول علامه بزرگوار طباطبایی (ره) «در جهان ماده برای حوادث مادیه، علل و اسباب مادیه موجود است که تحقق هر حادثهای متوقف به تحقیق آنها بوَد و هیچگونه تخلفی در کار نیست؛ خواه ما بدانیم یا ندانیم.»(8)
معجزه نیز از این قانون مستثنا نیست؛ چراکه در جهان مادی اتفاق میافتد. «معجزه به این معنا نیست که قانون طبیعی باطل یا موقوف و معطل شود. معجزه خود طبق قانون اتفاق میافتد؛ اما چون معجزه بسیار نادر است، ما علل و عمل آن را نمیتوانیم تحقیق کنیم.»(9)
پینوشت:
1. لغتنامه دهخدا
2. سایت پایگاه اطلاعرسانی انسانشناسی و فرهنگ، مقاله علیرضا ملکراه، دانشجوی تخصص قلب
3. بیلز، فردریک، شفا را از درون خود بجویید، نشر فاخته، ص 4
4. اقتباس از سایت انسانشناسی و فرهنگ، همان مدرک
5. معجزه در قلمرو عقل و دین، محمدحسن قدردان قراملکی، ص 125
6. سایت انسانشناسی و فرهنگ، همان مدرک
7. شفا را از درون خود بجویید، به نقل از شفای روحی، ص 92
8. معجزه در قلمرو عقل و دین، ص 126
9. همان، ص 124
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
منبع: مجله خیمه، شماره 60-61.