تبیان، دستیار زندگی
برادر! آبا یاران خود را خوب آزموده‏اى؟ و به پایدارى آنها پى برده‏اى؟ مبادا هنگام دشوارى دست از تو بردارند و تو را تنها بگذارند. امام (علیه السلام) در پاسخ خواهرش زینب گفت: آرى به خدا سوگند آنها را آزموده‏ام. آنها را مردانى دلاور و غرنده و سینه سپر یافتم،
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شعر امام حسین(علیه السلام) در شب عاشورا

امام حسین

شب عاشورا یكى از سخت‏ترین شبهایى بود كه بر اهل بیت(علیهم السلام) گذشت، شبى بود كه رنجها و سختیها، بلاها و مصیبتها از یك طرف و از طرفى آزمایشها و آینده بسیار تاریك و وحشتناكى كه گرداگرد آنان فرا گرفته بود و پیوسته آژیر خطر روح لطیف و نازك كودكان را سوهان مى‏كشید، سنگدلى بنى امیه و پیروانشان تمام راهها و روزنه‏هاى امید به حیات را بسته بود، صداى ضجه و ناله زنها، و فریاد جانسوز العطش كودكان و نگرانى بسیار رنج آور همه فضا را پر كرده بود.

ضحاك بن عبدالله مشرقى نقل مى‏كند گروهى از لشكریان گشتى ابن سعد در آن شب عبورشان به ما افتاد یكى از آنها صداى تلاوت قرآن حسین بن على (علیه السلام) را شنید كه مى‏خواند: ولا تحسبن الذین كفروا انما نملى لهم خیرا لانفسهم، انما نمى‏لهم لیزدادوا انما و لهم عذاب میهن ما كان الله لیذر المومنین على ما انتم علیه حتى یمیز الخبیث من الطلیب. همین كه آن مرد مضمون این آیه را فهمید كه خداوند افراد خبیث را از افراد طیب جدا مى‏كند گفت:

قسم به پروردگار كعبه نمونه افراد طیب و نیك مائیم كه خداوند تو را جزء طیبین قرار میدهد اگر مى‏خواهى از طیبین باشى بسوى ما فرا آى، و از آن گناهان بزرگ توبه كن، به خدا قسم ما از طیبین و شما خیشانید.

آن مرد با استهزاء و مسخرگى گفت: و انا على ذلك من الشاهدین.

امام (علیه السلام) خطاب به خواهر و سایر زنان كرد و فرمود: خواهرم! ام كلثوم، فاطمه، رباب، مواظب باشید هرگاه من كشته شدم، براى من گریبان چاك ندهید، صورت نخراشید، سخن ناهنجار نگوئید

و در بعضى از مقاتل نوشته‏اند شب عاشورا كه لشكر ابن سعد آرامش خاطر و عبادت ابى عبدالله (علیه السلام) و یارانش را دیدند مجذوب آنها شده و حدود سى و دو نفر همان شب از لشكر ابن سعد جدا و به یاران حسین (علیه السلام) پیوستند.(1)

شعر امام حسین (علیه السلام) در شب عاشورا

از على بن الحسین(علیه السلام) نقل شده است كه فرمود: شب عاشورا هنگامى كه پدرم مشغول تمیز كردن شمشیرش بود با خود شعرى زمزمه مى‏كرد كه معنایش اینست:

اى روزگار اف بر تو باد با این دوستیت، چه اندازه تو در صبحگاهان و شامگاهان از دوستان و خواستاران خود را به كشتن می دهى، و از آنها به عوض و بدلى هم قانع نمیشوى خوشبختانه كارها بدست خداى جلیل است و هر زنده‏اى سالك این راه (اینطور نیست كه بعضى‏ها به كام مرگ فرو روند و دیگران بمانند).

دو بار سه بار پدرم این اشعار را تكرار كرد من منظورش را فهیمدم و دانستم چه مى‏گوید، سرشك عبرت گلویم را فشرد ولى از گریه با صدا خوددارى كردم و فهمیدم وقت امتحان فرا رسیده است ولى عمه‏ام زینب همین كه صداى امام را شنید از جاى پرید، دامن بر كشید خود را به امام رساند و گفت: وا ثكاه لیت الموت اعدمنى الحیاه اى واى؛ كاش خواهرت مرده بود و این حالت را نمى‏دید، گویا همین امروز شاهد از دست دادن مادرم فاطمه زهرا و پدرم على مرتضى و برادرم حسن مجتبى هستم! اى یادگار گذشتگان! و اى پناه باقیماندگان! الیوم فأنت امى فاطمه و ابى على و آخى الحسن یا خلیفه الماضى و شمال الباقى. امام (علیه السلام) او را تسلیت داد و امر به صبر و شكیبائى فرمود و در ضمن سخنان خود فرمود: از خداى تعالى صبر و آرامش طلب كن و بدان تمام اهل زمین مى‏میرند، و از اهل آسمان هم كسى باقى نمى‏ماند، همه موجودات از بین خواهند رفت مگر خداى بزرگ، بر ما و بر همه مسلمانها است كه رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) را الگو و اسوه خود فرار دهند.

زینب در جواب برادر گفت: گویا با این سخنان از شهادت خود به من خبر می دهى؟ این بیشتر قلب مرا جریحه دار مى‏كند و آتش به جانم مى‏زند.(2)

زینب صدایش را به گریه بلند كرد، سایر زنان نیز هم صداى با زینب ناله و ضجه مى‏كردند و تبانچه به صورت خود مى‏زدند. ام كلثوم صدایش را به وا محمداه، وا علیاه، وا اماه، واحسیناه، وا ضیعتنا یدك بلند كرد. اى واى بر تباهى ما بعد از تو!

امام (علیه السلام) خطاب به خواهر و سایر زنان كرد و فرمود: خواهرم! ام كلثوم، فاطمه، رباب، مواظب باشید هرگاه من كشته شدم، براى من گریبان چاك ندهید، صورت نخراشید، سخن ناهنجار نگوئید.

حضرت زینب

پس از آن به اصحاب و یاران خود دستور داد خیمه‏ها را كه پراكنده بودند نزدیك یكدیگر قرار بدهند(3) تا بتوانند همه از یك سو دشمن را ببینند و باز دستور داد پشت خیمه‏ها خندقى حفر كنند و در آن مقدارى هیزم ریخته، آتش زنند تا مسیر حمله فقط از یكسوى باشد و دشمن هنگام جنگ نتواند ناگهان بر خیمه‏ها حمله برد پس از آنكه كارها را ترتیب داد به خیمه خود برگشت. نیمه شب از خیمه بیرون آمد و پشت خیام در اطراف بیابان تمام پستیها و بلندیها و راهها گردنه‏ها را جستجو و بررسى كرد. در تمام این موارد، نافع بن هلال جملى پشت سر حضرت از او حفاظت مى‏كرد. ابى عبدالله (علیه السلام) از او سوال كرد: چرا او را همراهى مى‏كند؟

نافع در جواب گفت: یابن رسول الله همین كه دیدم شما تنها بیرون آمده و بطرف اردوگاه این طاغى سركش پیش مى‏روید وحشت كردم.

امام فرمود: من آمدم این پشته‏ها و تپه‏ها و پناهگاهها را بررسى كنم تا مبادا كسى از دشمن در این جاها كمین كرده باشد هنگامى كه جنگ درگیر مى‏شود از سوى دیگر نفوذ كنند و حمله نمایند.

پس از آنكه از همه جاهاى احتمالى بازرسى بعمل آورد بسوى خیمه‏ها برگشت. هنگام برگشت در حالى كه دست نافع را در دست خود گرفته بود مى‏فرمود: هى هى الله وعد لا خلف فیه. بخدا قسم امشب همان شب موعود است و هیچ تخلفى در آن راه ندارد.

آنگاه امام كوههایى را كه از دور مشاهده مى‏شد به نافع نشان داد و گفت: آیا دلت مى‏خواهد بطرف این دو كوه بروى و خودت را از مرگ نجات بدهى؟ نافع بن هلال با شنیدن این سخن، خود را پشت پاى امام انداخت و در حالى كه بوسه بر پاى امام مى‏زد میگفت: مادرم به عزایم بنشیند، من این شمشیر را هزار درهم خریده‏ام و به همین قیمت اسبم را تهیه كرده‏ام تا در خدمت شما باشم و از شما دفاع كنم، بخدایى كه با محبت تو بر من منت گذاشته هرگز از تو جدا نمى‏شوم مگر وقتی كه این شمشیر كند و اسبم ناتوان گردد. تكلتنى امى، ان سیفى بألف و فرسى مثله، فو الله من بك على لا فارقتك حتى یكلا عن فرى و جرى.

امام حسین (علیه السلام) پس از بررسى بیابانها وارد خیمه زینب شد و نافع بیرون خیمه كشیك می داد در همین بین شنید كه زینب به برادرش مى‏گفت:

برادر! آبا یاران خود را خوب آزموده‏اى؟ و به پایدارى آنها پى برده‏اى؟ مبادا هنگام دشوارى دست از تو بردارند و تو را تنها بگذارند.

امام (علیه السلام) در پاسخ خواهرش زینب گفت: آرى به خدا سوگند آنها را آزموده‏ام. آنها را مردانى دلاور و غرنده و سینه سپر یافتم، به كشته شدن در پیش روى من، بیش از علاقه طفل به پستان مادر، مشتاقند.

نافع گفت وقتى كه سخنان زینب را شنیدم بعض گلویم را فشرد نزد حبیب بن مظاهر آمدم و آنچه را كه از امام و خواهرش زینب شنیده بودم برایش بازگو كردم.

حبیب بن مظاهر گفت: بخدا قسم اگر منتظر دستور امام نبودیم همین امشب به دشمن حمله مى‏كردیم. گفتم: حبیب! اینك امام در خیمه خواهرش زینب است و احتمالاً افرادى از زنان و اطفال نیز در آنجا باشند و آنها هم در این نگرانى بسر ببرند، خوب است تو با گروهى از یارانت به كنار خیمه آنها بروید و مجدداً اظهار وفادارى نمائید تا مایه دلگرمى بیشتر آنها بشود.

برادر! آبا یاران خود را خوب آزموده‏اى؟ و به پایدارى آنها پى برده‏اى؟ مبادا هنگام دشوارى دست از تو بردارند و تو را تنها بگذارند.امام (علیه السلام) در پاسخ خواهرش زینب گفت: آرى به خدا سوگند آنها را آزموده‏ام. آنها را مردانى دلاور و غرنده و سینه سپر یافتم، به كشته شدن در پیش روى من، بیش از علاقه طفل به پستان مادر، مشتاقند

حبیب بیدرنگ بپاخاست و با صداى بلند یاران امام را كه در خیمه‏ها بودند صدا كرد، همه بسان شیر غرنده از خیمه‏ها بیرون پریدند، حبیب نخست به مردان بنى هاشم گفت: شما به جایگاه خود برگردید و به استراحت بپردازید، آنگاه سخنان نافع را به بقیه اصحاب گفت. همه آنان در جواب گفتند: بخدائى كه بر ما منت گذاشته و ما را چنین افتخارى داده سوگند، اگر در انتظار فرمانش نبودیم از همین لحظه با شمشیرهاى خود بر دشمن حمله مى‏كردیم. آفرین بر تو اى حبیب، دلت آرام و چشمت روشن باد.

حبیب ضمن دعاى خیر به همه، پیشنهاد داد: بیائید با هم كنار بانوان برویم، و به آنان نیز اطمینان خاطر بدهیم، چون كنار خیمه بانوان رسیدند، حبیب خطاب به بانوان بنى هاشم كرد و گفت: اى دختران رسول الله و اى حرم پیغمبر خدا! اینان جوانان فداكار شما و این شمشیرهاى براق آنها است، قسم خورده‏اند آنها را در غلافى جاى ندهند مگر در گردن دشمنان شما، و این نیزه‏هاى تیز و بلند غلامان شما است كه همه قسم شده‏اند آنها را فرو نبرند مگر در سینه‏هاى مخالفین شما.

در این هنگام بانوان حرم با گریه و شیون از خیمه بیرون آمدند و به آنان گفتند: اى پاك مردان، از دختران پیامبر خدا و بانوان امیرالمؤمنین دفاع كنید ایها الطیبون حاموا عن بنات رسول الله و حرائر امیرالمومنین.

چون سخن بانوان به گوش این رادمردان رسید با صداى بلند گریه كردند آنچنان كه گوئى زمین مى‏لرزد.(4)

و در سحر شب عاشورا، خواب سبكى چشم امام (علیه السلام) را فرا گرفت پس از بیدارى به اصحاب خود خبر داد: من در خواب دیدم كه چندین سگ شدیداً بر من حمله كردند، و شدیدترین آنها سگ ابلق و سیاه و سفیدى بود، این نشانه آن است كسى كه به مرض مبتلا است قاتل من خواهد بود.

سپس فرمود: و پس از آن رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) را با گروهى از اصحابش در خواب دیدم كه به من فرمود: تو شهید این امتى، ساكنان آسمانها و ساكنان عرش اعلى آمدن تو را به یكدیگر مژده و بشارت میدهند، تو امشب افطار را نزد من خواهى بود شتاب كن و درنگ روا مدار، و اینك فرشته‏اى از آسمان فرود آمده تا خون تو را در شیشه سبز رنگى نگهدارى كند.(5)

پی نوشت ها:

1- لهوف سید بن طاووس.

2- در كتاب ارشاد مرحوم شیخ مفید رضوان الله علیه ص 232 طبع قم نوشته است: حضرت زینب صلوات الله علیه لطمه‏اى بر صورت خود زد، گریبان چاك داد و بیهوش روى زمین افتاد امام (علیه السلام) آب بصورت خواهرش زینب زد، پس از آنكه به هوش آمد او را تسلیت داد و امر به صبر و شكیبائى فرمود و...

3- در ارشاد و تاریخ طبرى، ج 7، ص 324 افزوده است و طنابهاى خیمه‏ها را به یكدیگر متصل نمایند و آنها را در جلو و طرف راست و چپ خیام اهل بیت قرار دهند تا بتوانند همه...

4- الدمعه الساكیه، ص 325.

5- مقتل خوارزمى، ج 1، ص 252 و نفس المهموم محدث قمى، ص 125.

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان


منبع:

مقتل مقرم، سید عبدالرزاق مقرم‏ (ره)، مترجم‏: عبدالرحیم عقیقى بخشایشى

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.