تبیان، دستیار زندگی
در هر عصر و زمان، در هر نقطه ای از دنیا شکلی از مذهب وجود داشته است، و این خود یک دلیل روشنی است براینکه خداپرستی از اعماق روح و فطرت انسان سرچشمه گرفته و نه اینکه نتیجه تلقین و رسم و عادت باشد زیرا اگر نتیجه رسم و عادت و تلقین بود، نباید چنین عمومی و ج
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فطرت یا تبلیغات اجتماعی

فطرت

سؤال

ما همیشه صدای توحید و خدا پرستی را از درون جان خود می شنویم و مخصوصا در مشکلات و گرفتاریها، این آهنگ رساتر و قوی تر می شود، و ما بی اختیار به یاد خدا می افتیم و از قدرت بی پایان و لطف و محبت او یاری می جوئیم.

در اینجا ممکن است، این سؤال پیش آید که این ندای درونی که نام آن را ندای فطرت می گذاریم ممکن است نتیجه تبلیغاتی باشد که در محیط اجتماعی و در مکتب و مدرسه و از پدر و مادر شنیده ایم و این یک نوع عادت برای ما شده است.


جواب

پاسخ این اشکال با توجه به یک مقدمه کوتاه  روشن می شود. عادات و رسوم چیزی متغیر و ناپایدارند یعنی ما نمی توانیم عادت و رسمی را پیدا کنیم که در سراسر تاریخ بشر و در میان تمام اقوام، یکسان باقی مانده باشد، مسائلی که امروز عادت و رسم می شود، ممکن است فردا دگرگون گردد به همین دلیل عادات و رسم یک ملت ممکن است در میان ملتهای دیگر دیده نشود بنابر این اگر مشاهده کنیم موضوعی در میان تمام اقوام و ملتها و در هر عصر و زمان بدون استثناء وجود داشته است باید بدانیم یک ریشه فطری دارد و در درون بافت روح و جان انسان قرار گرفته است.

در هر عصر و زمان، در هر نقطه ای از دنیا شکلی از مذهب وجود داشته است، و این خود یک دلیل روشنی است براینکه خداپرستی از اعماق روح و فطرت انسان سرچشمه گرفته و نه اینکه نتیجه تلقین و رسم و عادت باشد زیرا اگر نتیجه رسم و عادت و تلقین بود، نباید چنین عمومی و جاودانی باشد

مثلاً علاقه مادر به فرزند بطور قطع نمی تواند نتیجه یک تلقین و یا تبلیغ و یا عادت و رسم باشد، زیرا در هیچ قوم و ملتی و در هیچ عصر و زمانی نمی بینیم مادری نسبت به فرزند خود مهر نورزد. البته ممکن است، مادری براثر ناراحتی روانی خود را از بین ببرد و یا پدری در زمان جاهلیت دختر خود را براثر افکار غلط و خرافی زنده به گور کند، ولی اینها موارد بسیار نادر و استثناهای زود گذری هستند که با سرعت از میان رفته حالت اصلی یعنی عشق به فرزند، خود را نشان می دهد.

با توجه به این مقدمه نگاهی به مساله خداپرستی در میان انسانهای امروز و گذشته می افکنیم:

1- به گواهی دانشمندان جامعه شناس و مورخان بزرگ هیچ عصر و زمانی را نمی یابیم که مذهب و ایمان مذهبی در میان بشر وجود نداشته باشد بلکه در هر عصر و زمان، در هر نقطه ای از دنیا شکلی از مذهب وجود داشته است، و این خود یک دلیل روشنی است براینکه خداپرستی از اعماق روح و فطرت انسان سرچشمه گرفته و نه اینکه نتیجه تلقین و رسم و عادت باشد زیرا اگر نتیجه رسم  و عادت و تلقین بود، نباید چنین عمومی و جاودانی باشد. حتی قرائنی در دست داریم که نشان می دهد اقوامی که قبل از تاریخ زندگی می کردند آنها نیز دارای نوعی مذهب بوده اند (دوران قبل از تاریخ را به زمانی می گوئیم که هنوز خط اختراع نشده بود و انسان نمی توانست نوشته هایی از خود یادگار بگذارد) البته شک نیست که اقوام ابتدائی چون نمی توانستند خدا را به عنوان یک وجود مافوق طبیعی بشناسند او را در لابه لای موجودات طبیعی جستجو می کردند واز موجودات طبیعت برای خود بت می ساختند. ولی انسان با پیشرفت فکری تدریجاً توانست حق را بیابد و چشم از بتها که موجودات مادی هستند برگیرد و در ورای این جهان مادی، قدرت بزرگ خداوند آشنا گردد.

2- بعضی از روانشناسان بزرگ صریحا می گویند که برای روح آدمی چهار حس اصلی وجود دارد:

1. حس دانائی: که انسان را به دنبال علوم و دانشها می فرستند و روح او را تشنه فرا گرفتن علم می کند خواه این علم نفع مادی داشته باشد یا نه.

عشق به خدا همیشه در جان ما بوده و خواهد بود. ایمان به خدا شعله جاویدانی است. که قلب و روح ما را گرم می سازد. برای شناسائی خدا ما مجبور نیستیم راههای طولانی بپیمائیم، سری به اعماق وجود خود می زنیم، ایمان به او را در آنجا می یابیم

2. حس نیکی: که سرچشمه مسائل اخلاقی و انسانی در جهان بشریت است.

3. حس زیبایی: که منشاء پیدایش شعر و ادبیات و هنر معنی واقعی است.

4. حس مذهبی: که انسان در دعوت به شناسائی خدا و انجام فرمان او می کند و به این ترتیب مشاهده می کنیم که حس مذهبی یکی از احساسات ریشه دار و اصلی روح انسان است. یعنی هیچگاه از او جدا نبوده و هیچ گاه از او جدا نخواهد شد.

3- بیشتر مادیها و منکران خدا نیز به نوعی انحراف به وجود خدا کرده اند اگر چه از بردن نام او خودداری می کنند، و نام طبیعت یا نامهای دیگر بر او می گذارند، ولی صفاتی برای طبیعت قائل می شوند که شبیه صفات خدا است. مثلاً می گویند: طبیعت اگر دو کلمه به انسان داده است برای این بوده است که می دانسته، ممکن است یکی از این کلمه ها از کار بیفتد و باید دیگری کار حیاتی آن را ادامه دهد و مانند این تعبیرات.

آیا این موضوع با طبیعت بی شعور سازگار است؟ یا این که اشاره به خداوندی است که علم و قدرتش بی پایان می باشد اگر چه نام او را طبیعت گذارده اند.

خلاصه سخن ...

عشق به خدا همیشه در جان ما بوده و خواهد بود. ایمان به خدا شعله جاویدانی است. که قلب و روح ما را گرم می سازد.

برای شناسائی خدا ما مجبور نیستیم راههای طولانی بپیمائیم، سری به اعماق وجود خود می زنیم، ایمان به او را در آنجا می یابیم.

قرآن مجید می فرماید:

ونحن اقرب المیمن جعل الورید (ق /16) ما به انسان از رگ گردن به او نزدیکتریم.

جعفری

بخش اعتقادات تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.