مثلی برای دانشمندان دنیاپرست!
مثلی برای دانشمندان دنیاپرست!
مثلی برای دانشمندان دنیاپرست!
مواظب باشید مقام و منزلت انسان هر چه بالا رود، نباید مغرور شود، چون احتمال سقوط وجود دارد. جایگاه هر کس بالاتر باشد، احتمال خطر بیشتری وجود دارد.
در یکی از آیات قرآن میخوانیم که:
«وَاتلُ عَلَیْهِمْ نَبَا الَّذی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوینَ، وَلَوْ شَئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَلکِنَّهُ اخْلَدَ الی الْارْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ انْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ اوْ تَتْرُکُهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقصُصِ القَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ».
بر آنها بخوان سرگذشت آن کس را که آیات خود را به او دادیم؛ ولی [سرانجام] خود را از آن تهی ساخت و شیطان در پی او افتاد، و از گمراهان شد. و اگر میخواستیم، [مقام] او را با این آیات [و علوم و دانشها] بالا میبردیم؛ [امّا اجبار، بر خلاف سنّت ماست؛ پس او را به حال خود رها کردیم] و او به پستی گرایید، و از هوای نفس خود پیروی کرد. مثل او همچون سگ [هار] است که اگر به او حمله کنی، دهانش را باز کرده، زبانش را بیرون میآورد، و اگر او را به حال خود واگذاری، باز همین کار را میکند؛ [گویی چنان تشنه دنیاپرستی است، که هرگز سیراب نمیشود] این مثل گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند؛ این داستانها را [برای آنها] بازگو کن، شاید بیندیشند (و بیدار شوند) .اعراف آیه 175
در این آیات سهگانه، سخن از عالم و دانشمندی است که در مسیر صحیح بوده و به مقامات معنوی عالی دست یافته است؛ ولی تدریجاً منحرف و از درگاه خداوند رانده شده است. خداوند چنین دانشمندی را به سگ هار تشبیه میکند تا دیگران از او پند و عبرت گیرند .
شان نزول:
این آیه، به داستان دانشمندی از بنیاسرائیل، به نام «بَلعَم باعورا» اشاره میکند که نخست در صف مؤمنان و حاملان آیات و علوم الهی بود، امّا با وسوسهی شیطان و طاغوت، منحرف شد.
نکات آیه
نکته اول:
چرا قرآن به صراحت اسم این شخص را که بلعم باعورا است نمیبرد؟
جواب: قرآن، نام این شخص را نمیبرد، ولی کارش را بازگو میکند، تا به فرمودهی امام باقر علیه السلام بر هر کس که هوای نفس را بر حقّ غالب کند منطبق شود (تفسیر نور الثقلین ج 2 ص 102) و چنین کسانی در هر زمانی یافت میشوند و اختصاص به زمان و شخص خاصّی مانند بلعمباعورا ندارد.
نکته دوم:
رهبر باید مردم را نسبت به خطرهای قابل پیشبینی، آگاه کند و به آنان هشدار دهد. همچنان که خدا در این آیه امر به پیامبر میکند و میفرماید : برای مردم داستان آن شخص دنیا پرست را تلاوت کن تا مردم به سرنوشت بلعم باعورا مبتلا نشوند.
نکته سوم:
گاهی طاغوتهای زمانه، دانشمندان و علماء را فریب میدهند. پس سرنوشت عالمی همچون بلعمباعورا باید برای تاریخ درس عبرت باشد .نکته چهارم:
مواظب باشید مقام و منزلت انسان هر چه بالا رود، نباید مغرور شود، چون احتمال سقوط وجود دارد. جایگاه هرکس بالاتر باشد، احتمال خطر بیشتری وجود دارد.
نکته پنجم:
سقوط انسان طی چند مرحله انجام میشود- جداشدن از آیات الهی- پیروی از شیطان- وپیوستن به جمع گمراهان همچنان که اگر به معنای آیه دقت شود این مطلب به آسانی فهمیده میشود .
نکته ششم:
کسی که از خدا جدا شود عاقبت کارش سقوط به جهنم است .
نکته هفتم:
واداشتن آدمی به تفکر در فرجام و سرنوشت خویش، از اهداف داستانهای قرآن است.(همچنان که آخر آیه به پیامبر(صلیا لله علیه وآله) این طور خطاب میشود که : این داستانها را [برای آنها] بازگو کن، شاید بیندیشند (و بیدار شوند) .
اندر حالات بلعم باعورا
عن أبی الحسن الرضا (علیه السلام): "أنه أعطی بلعم بن باعوراء الاسم الأعظم، فکان یدعو به فیستجاب له فمال إلی فرعون فلما مر فرعون فی طلب موسی و أصحابه قال فرعون لبلعم أدع الله علی موسی و أصحابه لیحبسه علینا فرکب حمارته لیمر فی طلب موسی و أصحابه فامتنعت علیه حمارته فأقبل یضربها فأنطقها الله عز و جل فقالت ویلک علی ما تضربنی أ ترید أجیء معک لتدعو علی موسی نبی الله و قوم مؤمنین، فلم یزل یضربها حتی قتلها و انسلخ الاسم الأعظم من لسانه، و هو قوله: «فَانْسَلَخَ مِنْها ...»"
امام رضا علیه السلام فرمودند: اسم اعظم خدا به بلعم باعورا داده شده بود و دعا میکرد و مستجاب میشد. او به سوی فرعون مایل شد. وقتی فرعون در طلب موسی و همراهان او بود، بلعم را دید و به او گفت: دعا کن که خدا موسی و اصحاب او را در دسترس ما قرار بدهد. پس او سوار الاغ خود شد تا موسی را پیدا کند، الاغ او از حرکت باز ماند و هر چه زد حرکت نکرد، تا به امر خداوند به زبان آمد و گفت چرا مرا میزنی میخواهی من با تو بیایم تا نفرین کنی در باره پیغمبر خدا و پیروانش؟ ولی او به قدری آن حیوان را زد تا او را کشت؛ و اسم اعظم از زبان او بیرون رفت، و این است معنای سخن خدا: «فانسلخ منها ... ». (تفسیر القمی، ج1، ص 248)
از امام باقر علیه السلام نیز روایت شده که فرمودند: "الأصل فی ذلک بلعم، ثم ضربه اللَّه مثلا لکل مؤثر هواه علی هدی اللَّه من اهل القبلة" ؛ اصل آیه در باره بلعم است، سپس خداوند آن را به عنوان یک مثال در باره کسانی که هوا پرستی را بر خدا پرستی و هدایت الهی در این امت مقدم بشمرند، بیان کرده است.(مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج4، ص 769)
پیامهای دیگری از آیه:
1. پایبندی به آیات الهی، سبب تقرّب به خداوند و مقامات والاست. «لَرَفَعْناهُ بِها»
2. در عین حاکمیّت اراده و خواست خداوند بر جهان، انسان مختار و آزاد است. «وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ ...»
3. خواست خداوند، بر پایهی عملکرد خود ماست.«وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ» آری، رسیدن به مقام قرب، مشروط به پرهیز از دنیاگرایی و هوس است.
4. مردم غافل، به چهار پایان میمانند، ولی دانشمند دنیاپرست، مثل سگ حریص است. «کَمَثَلِ الْکَلْبِ»
5. دانشمند بیعمل، منفور است. «کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ ...»6
6. اسیر دنیا، هرگز آرامش ندارد. «إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ»
انسان حریص هر چه داشته باشد، باز هم زبان طمعش بیرون است، زیرا دنیاپرستی و حرص، نهایت ندارد.
7. علاقه به دنیا و هواپرستی، انسان را نسبت به امور دیگر بیتفاوت میکند. «إِنْ تَحْمِلْ» ... «أَوْ تَتْرُکْهُ ...»
8. علمای دین اگر دنیاگرا شدند، در معرض تکذیب آیات الهی و گرایش به کفر قرار میگیرند. «أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ» ... «کَذَّبُوا بِآیاتِنا»
9. سرنوشت علما و دانشمندان فریب خورده، باید مایه عبرت و اندیشهی مردم باشد. (در آیهی قبل آمد: «وَ اتْلُ»، در اینجا میخوانیم: «فَاقْصُصِ»).
10. داستاننویسی و داستانسرایی باید در مسیر رشد فکری انسان باشد، نه تخدیر و سرگرمی. قصّهگویی جهتدار، کار انبیاست. «فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ» فرآوری : زهرا اجلال بخش قرآن تبیان
منابع :
سایت حوزه
سایت شیعه ها
تفسیر نور