تبیان، دستیار زندگی
همه چیز از خواستن شروع می‌شود. خواستن، غریزی‌ترین واکنش بشر نسبت به نداشته‌هایش است.همین‌که خیره می‌شوی به چیزی که تنها دلت تصاحبش را می‌خواهد، این‌جاست که خواستن، قدرتش را به رخ می‌کشد. مشکل انسان‌ها در خواستنِ نداشته‌هایشان نیست؛ مشکلشان در کنار آمدن با
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

روان‌شناسی چیزی به نام «حسادت»

حسادت کودک


همه چیز از خواستن شروع می‌شود. خواستن، غریزی‌ترین واکنش بشر نسبت به نداشته‌هایش است.همین‌که خیره می‌شوی به چیزی که تنها دلت تصاحبش را می‌خواهد، این‌جاست که خواستن، قدرتش را به رخ می‌کشد.


مشکل انسان‌ها در خواستنِ نداشته‌هایشان نیست؛ مشکلشان در کنار آمدن با این نداشته‌هاست. این‌جاست که احساس خوشبختی مقطعی می‌شود. به محض این‌که شما چیزی را دیدید که داشتنش را می‌خواهید، خوشبحتی تبدیل به احساسی می‌شود که تا آن را به دست نیاورید، از آن محرومید. این‌جاست که حسادت رخ می‌دهد.

حسادت مفهومی لحظه‌ای است که در یک لحظه در ناخودآگاه شما می‌جوشد و شما را ملزم به تصاحب می‌کند.

حسادت یعنی تشخیص چیزی که دیگران دارند و شما ندارید؛ اما می‌خواهید داشته باشید.

در حسادت، مشکل شما نداشته‌های دیگران نیست؛ بلکه داشته‌هایی است که آنها دارند و شما ندارید! به عنوان مثال شما هیچ‌وقت برای داشتن یک سیاره حسادت نمی‌کنید؛ زیرا دیگران هم سیاره ندارند.

خیلی مهم است که بدانید میزان حسادت به میزان ارزشی است که شما برای دیگران قائلید. تا مادامی که در درون شما به همان اندازه که حواستان به دیگران هست، به خودتان نیست، حسادت رخ می‌دهد. زیرا حواس ِ چندگانه بشر ذاتا عاشق جست‌وجوست.

نسل ما را از کودکی طوری بارآورده‌اند که بیشتر در دیگران جست‌وجو کنیم تا خودمان! این‌گونه است که به چشم خود با بهترین‌هایمان نمی‌آییم؛ اما مراقبیم دیگران با چه چیزهایی به چشم‌مان می‌آیند.

تا مادامی که دنیایمان درگیر به دست آوردن ِ داشته‌های دیگران است، هیچ‌گاه احساس خوشبختی در ما متولد نمی‌شود. زیرا همیشه در هر سطحی که باشیم یا هر چه‌قدر از دیگران به دست آورده باشیم، باز هم چیزی هست که نداشته باشیم و دوباره درگیر تصاحب می‌شویم و تا به دست نیاوریمش، آرام نیستیم... و این چرخه باطل ادامه دارد.

سخت است باور این‌که یک انسان می‌تواند خودش را با نداشته‌هایش بپذیرد. انسان تا وقتی خود را کشف نکرده، از خود لذت نمی‌برد و تا مادامی که از خود لذت نبرد، نمی‌تواند به خودش قناعت کند. تا وقتی هم که نتواند به خودش قناعت کند، جواب سؤال‌هایش را در دیگران می‌جوید. آن هم چه دیگرانی؟ دیگرانی که همه شبیه خودش گم‌کرده ای دارند که هیچ‌گاه پیدا نمی‌شود.

نیت‌ها نقش بزرگی در احساس رضایت دارند. شما درس نمی‌خوانید که به دانشگاه بروید تا از دانشگاه رفتن ِ خودتان لذت ببرید. شما درس می‌خوانید که دانشگاه بروید تا از دیگران عقب نمانید.

شما زیباترین لباستان را در مهمانی به خاطر این تن نمی‌کنید که خودتان از خودتان لذت ببرید. شما زیباترین لباستان را می‌پوشید که دیگران از آن لذت ببرند و این لذت را با تعریف‌هایشان به شما انتقال دهند.

شما سه سال سخت کار نمی‌کنید تا ماشینی را بخرید که در رؤیایتان همیشه پشتش نشسته‌اید. شما کار می‌کنید تا ماشینی را بگیرید که دیگران به شما القا کرده‌اند كه فوق‌العاده است.

نسل ما را از کودکی طوری بارآورده‌اند که بیشتر در دیگران جست‌وجو کنیم تا خودمان! این‌گونه است که به چشم خود با بهترین‌هایمان نمی‌آییم؛ اما مراقبیم دیگران با چه چیزهایی به چشم‌مان می‌آیند

شما آن‌قدر در دیگران حل شده‌اید که تمام نیت‌هایتان وابسته به تفکر، نگرش، زندگی و ارزش‌های آنهاست. ارزش‌هایی که چون همیشه به واسطه حضور دیگری ارزش می‌گیرد. پس رقابت ایجاد می‌کند. رقابت بین تمام افرادی که "خود" را جاگذاشته‌اند و با هم بر سر اول بودن رقابت می‌کنند. طبیعی است که شما حتی اگر اول هم باشید، خیلی احساس خوشبختی‌تان دوام نمی‌آورد! زیرا همیشه در هر چیزی، بالای داشته‌های شما وجود دارد.

باید باور کرد احساس زیبایی در زندگی به درون شماست. به صرف این‌که وارد دنیای بیرون‌تان می‌شوید، اگر "خود" را همراه نداشته باشید، به "جلب توجه" پناه می‌برید و هر چه‌قدر هنرمندانه توجه‌ها را جلب کنید، در لحظات تنهایی چیزی برای لذت بردن ندارید. زیرا توجه نیز مفهومی است که با حضور دیگران تعریف می‌شود.

دیگران هم برای مدت زیادی شما را اول نگه نمی‌دارند؛ زیرا طاقت دوم بودن را ندارند و این‌گونه است که دیگران می‌توانند برای احساس ِ خوشبختیِ شما تصمیم بگیرند. زیرا این احساس را روی اطرافیان‌تان سرمایه‌گذاری کرده‌اید.

یاد بگیرید که شما در یک چیز اول هستید. حتی اگر نخواهید، هیچ کسی نمی‌تواند جز شما در آن اول باشد؛ آن هم خود بودن است.

شما اگر خودتان باشید، جذابید. زیرا جذابیت مختص هر چیز کمیاب است و از هر انسان، تنها یکی به وجود آمده. مشکل از جایی شروع می‌شود که شما آن‌قدر خود را فراموش کرده‌اید که دیگر نمی‌توانید خصوصیات واقعی خودتان را زندگی کنید. برای همین است که به همین شیوه ادامه می‌دهید.

هیچ کسی نمی‌تواند شما را به خود بیاورد. چون خیلی‌ها شبیه شما خودشان را چال کرده‌اند و طبق هنجارهای اجتماع بارآمده‌اند. باور کنید همین الآن این نوشته را با لذت می‌خوانید. اما بعدازظهر وقتی می‌خواهید به خیابان بروید، طوری لباس می‌پوشید، طوری حرف می‌زنید، طوری رفتار می‌کنید که دیگران بپسندند! آن‌قدر خودتان نبوده‌اید که به طور ناخودآگاه از پس "خود نبودن" برمی‌آیید.

بیایید باور کنید کافی است یک بار باب میل دلتان بچرخید تا شب وقت خوابیدن، پر از احساس خوب باشید. به درک که دیگران می‌گویند: "این جوگیر رو نگاه کن"! وقتی دلتان می‌خواهد زیر باران چرخ بزنید، خوب بزنید! وقتی دلتان می‌خواهد رانندگی پشت یک فولکس واگن را تجربه کنید، این کار را انجام دهید! وقتی دوست دارید دستمال‌گردن بگذارید، خوب بگذارید! مهم احساس شماست.

اگر دیگران هم عکس‌العملی نشان دادند، به پای این بگذارید که شهامت انجام خواسته‌های درونی خود را ندارند و می‌خواهند از کسی که این کار را می‌کند، ایراد بگیرند.

این را بدانید که:

خوشبختی احساسی درونی است که با به دست آوردن نداشته‌ها حاصل نمی‌شود.

خوشبختی مستقل‌تر از این حرف‌هاست که وابسته به بود و نبودِ چیزی شود و هنگامی حاصل می‌شود که شما از خویش احساس رضایت داشته باشید.

اگر روزی توانستید از خودتان با تمام گندهایی که می‌زنید راضی باشید، خوشبختی در شما استمرار پیدا می‌کند و هر لحظه برای شما زیباست. حتی دردهایتان را هم دوست دارید. زیرا دردهایتان بیشتر از هر چیزی به درون‌تان تعلق دارند؛ دردهایتان را به آغوش می‌کشید که بوی اصالت می‌دهند.

زیباتر از این نخواهد بود که خوشبختی را با واقعیت‌ها تجربه کنید نه با رؤیاهای نافرجام.


باشگاه كاربران: یادتونه همیشه یه شعری برامون می‌خوندند كه: "حسود هرگز نیاسود"؟ البته این ضرب‌المثل ریشه در حدیثی نبوی (ص) داره كه: «الحسود لایسود»! یعنی حسود هیچ‌گاه سیادت و آقایی نمی‌كنه؛ هرگز به برتری نمی‌رسه. ولی ما در عرف، اونو تغییرش دادیم به "آسودن"!

حالا كاری به این ندارم. میخوام بگم چه اون رو سیادت و آقایی بخونیم و چه برداشت آسودگی ازش داشته باشیم، در هر دو صورت صحیحه. آدم حسود چون چشم دیدن موفقیت‌های دیگران رو نداره، حتی اگر به مقام و منصبی هم برسه، باز هم فكر می‌كنه این حقش نیست و حقش رو فلانی گرفته! همه اینها یعنی ناآسودگی خیال و ناآرامی ذهن مشوّش آدم‌های حسود!

مقاله بالا هرچند كه زبباست، ولی خیلی سخت تونسته بگه كه ما باید خودمون باشیم نه اونی كه می‌خوایم دیگران دوست داشته باشند؛ یا این‌كه كاری كنیم تا حس حسادت مردم رو تحریك كنیم.

می‌خواد بگه اگه تلاشی می‌كنید تا به جایی برسید، برای این نباشه كه بخواهید حال دیگران رو بگیرید! یا این‌كه چون فلانی فلان ماشین رو داره، من هم باید برم و یه مدل بالاترش رو بخرم.

تلاشمون باید برای رسیدن به خواسته‌های دل خودمون باشه؛ نه مقابله با دیگران كه در غیر این صورت، همه زندگی‌مون به حال‌گیری از دیگران می‌گذره و خودمون هیچی از زیبایی‌های زندگی نمی‌فهمیم.

البته مستحضر هستید كه من الآن دارم این نصیحت‌ها رو به خودم می‌كنم نه شما! چون شما قطعا از این عیوب زننده مبرّا هستید. اما من ...


باشگاه كاربران تبیان ـ ارسالی از: Borhan62