همیشه چیزی برای نوشتن دارم
سیامک گلشیری، متولّد 22 مردادماه 1347 است، در اصفهان. او دربارهی کودکی و نوجوانیاش زیاد حرف نزند، جز اینکه گفت، خیلی کتاب میخواند و زندگی پُرماجرایی داشته است. فکر میکنم اگر کسی بخواهد دربارهی زندگی آقای نویسنده بیشتر بداند، باید داستانهایش را بخواند. آخر، گلشیری میگوید برای نوشتن داستانهایش از نوجوانی خودش و دوستانش الهام گرفته است. میگوید شخصیتِ «کامیار» در رُمانِ «اوّلین روز تابستان» خیلی شبیه نوجوانیاش است. اگر هنوز این کتاب را نخواندهاید، پس دست به کار شوید. بهانه هم نیاورید که پول ندارید یا اینکه نزدیکی خانهتان، کتابفروشی نیست. شما میتوانید «اوّلین روز تابستان» را از کتابخانهی کانون پرورش فکری امانت بگیرید. چی میگفتم؟ آهان، حرف از سیامک گلشیری بود. در دوران دبیرستانش، به نمایش علاقه داشت و چندین نمایشنامه روی صحنه برد.و بعد، در 22 سالگی تحصیل در رشتهی زبان و ادبیات آلمانی را آغاز کرد. یکسال پس از آن هم به دنیای نویسندگی قدم گذاشت. البته، سیامک گلشیری از قبل هم خیلی مینوشت و بسیار میخواند.اوّلین داستانهای کوتاهِ او در مجلههای مختلف چاپ شد تا اینکه در سال 77، نخستین کتاب او با عنوان «از عشق و مرگ» منتشر شد. البته برای بزرگترها. او همزمان با نویسندگی به ترجمه هم روی آورد و داستانهای کوتاه و رُمانهای آلمانی از نویسندههایی مانند ولفگانگ برشرت، هاینریش بل، ادوارد آلبی و … را از آلمانی به فارسی برگرداند. اگر عضو کتابخانهی کانون پرورش فکری باشید، حتماً کتابهای «قصّهی دیگچه و ملاقه» و یا «برّهی سرخ و شاهزاده غمگین» را دیدهاید. مترجم این دو کتاب هم گلشیری است. تاکنون، 22 کتاب از سیامک گلشیری به چاپ رسیده، هم در زمینهی تألیف و هم در زمینهی ترجمه. بااینکه او بیشتر برای بزرگترها نوشته، امّا داستانهایی هم دارد که مخاطب آنها نوجوانان هستند. مثلاً؟ مثلاً همان رُمان «اوّلین روز تابستان» که برایتان گفتم یا کتاب «تهران، کوچهی اشباح». سه سال قبل بود که سیامک گلشیری این داستان را نوشت؛ اوّلین رُمان ایرانی در ژانر وحشت برای نوجوانان. در این داستان یک پسر دوازده، سیزدهسالهی تهرانی به خونآشام تبدیل میشود. جلد دوّم این کتاب هم بهتازگی باعنوان «ملاقات با خونآشام» چاپ شده است.
گلشیری تاکنون دوبار موفق به دریافت جایزه و بیش از دهبار نامزد جوایز مختلف ادبی شده است.چه زمانی متوجه شدید که میتوانید بنویسید؟
** نوشتن اگر به معنای قصه تعریفکردن باشد، باید بگویم از خیلی قبل متوجهی این حس در درون خودم شده بودم. یادم است آن اوایل حدود بیست یا سی داستان نوشتم که دو تا از آنها چاپ شد که البته دیگر من را راضی نمیکردند و در تجدیدچاپها حذفشان کردم. ولی به معنای حرفهای، بعد از چاپ مجموعه ی اولم، متوجه شدم میتوانم بنویسیم. البته کار حرفهایام سالها بعد شروع شد.
چرا مینویسید؟
** خُب بعضی وقتها مینویسم، چون دوست دارم قصهای را که به نظرم رسیده و خودم هم نمیدانم چه اتفاقی قرار است در آن بیفتد، تعریف کنم. فکر میکنم این قصه در وهلهی اول برای خودم جالب است. بعضی وقتها هم مینویسم، چون میخواهم پناه ببرم به دنیای تخیلات و به هیچ چیز دیگر فکر نکنم. بعضی وقتها هم آدم جایی گیر کرده، منظورم اتفاقی است که آدم نمیداند برای چه برایش افتاده. و بعد شروع میکند به نوشتن تا چیزی را درونش کشف کند.
شما بعد از نوشتن داستانهای زیادی برای بزرگسالان، وارد حوزهی ادبیات کودک و نوجوان شدید. دلیل این انتخاب چه بود؟
**من نمیدانستم یکی از موضوع هایی که سالها در ذهنم بود و بالاخره نوشتمش، به درد نوجوانان میخورد. هرچند خودم اعتقاد دارم تمام رمانهای نوجوانانم را بزرگسالان هم میتوانند بخوانند. بههرحال وقتی کتاب چاپ شد، گفتند کار نوجوان است و من هم قبول کردم. در ضمن دوران نوجوانی پرحادثهای داشتم و خُب، دوست دارم خیلی از چیزهایش را تعریف کنم. شاید یکی از دلایلش همین باشد.
نوشتن برای کودکان و نوجوانان با نوشتن برای بزرگسالان چه تفاوتهایی دارد؟
** به اعتقاد من از لحاظ تکنیک داستاننویسی زیاد تفاوت ندارد، چون نوجوانان خیلی باهوش هستند، اما چیزی که به نظرم میرسد این است که در رمان نوجوانان ما بهنوعی با داستانهای حادثهای روبهرو هستیم، موضوعی که قبل از هر چیز، یک طرح حادثهای قوی دارد. البته این فقط میتواند یکی از این تفاوتها باشد.
شما ترجمه هم میکنید. این موضوع دربارهی ترجمه هم صدق میکند؟ یعنی، ترجمه برای کودکان و نوجوانان با ترجمه برای بزرگسالان تفاوت دارد؟
** به لحاظ زبانی تفاوت دارد. در تألیف هم گاهی همینطور است. درهرحال زبان در رُمان نوجوان به پیچیدگی زبان در بعضی رمانهای بزرگسال نیست. اما چیزی که در ترجمه اهمیت دارد، این است که متن ترجمه به متن اصلی وفادار باشد.
برنامهی روزانهتان برای نوشتن چیست؟ آیا ساعت مشخصی برای نوشتن دارید یا باید در مکان خاصی باشید تا بتوانید بنویسید؟
** بیشتر صبحها مینویسم. از هشت صبح شروع میکنم و گاهی تا ظهر طول میکشد. تا دو سال پیش هم فکر میکردم محال است بتوانم روی صفحهی السیدی بنویسم. اما حالا که این کار را میکنم، به طرز عجیبی سرعتم زیاد شده.
برای ترجمهکردن چهطور؟ برای ترجمهکردن برنامهی مشخصی دارید؟
** سالهاست که چیزی ترجمه نکردهام و بعید میدانم به این زودیها هم سراغش بروم.
موقع نوشتن داستان چه اتفاقی میافتد؟ ایدههایتان را از کجا پیدا میکنید؟ ایدهی رُمانِ «اوّلین روز تابستان» از کجا آمد؟
** ببینید، من همیشه چیزی برای نوشتن دارم. این را قبلاً هم جایی گفتهام. کسی که مُدام مینویسد، ذهنش اتوماتیکوار هر چیزی را تبدیل به داستان میکند. درحالحاضر ذهنم طوری شکل گرفته که هر چیزی در آن تبدیل به داستان میشود. بعد از یک جرقه، کافی است مدتی به آن موضوع فکر کنم و بعد داستانی دارم که بنویسم. البته خیلی وقتها نمیدانم قرار است چه اتفاقی بیفتد و همهچیز در طول داستان معلوم میشود. «اولین روز تابستان» هم همینطور شکل گرفت. در ذهن من فقط پسربچهای شکل گرفت که به دوستش خیانت میکند و این محور داستان شد.
در وقت هایی که داستان نمینوشتید، باز هم به شخصیتِ قصهتان فکر میکردید؟
** این کاری است که همیشه میکنم. در طول دوران نوشتن داستان با شخصیتهایم زندگی میکنم و البته بعد که نوشتن تمام شد، تصاویر و شخصیتهایش برای همیشه در ذهنم حک میشوند.
دربارهی «کامیار» بگویید. آیا برای شخصیتپردازی او از نوجوانی خودتان یا اطرافیانتان الهام گرفتید؟
** هم از خودم و هم از تمام دوستانی که در دوران نوجوانیام داشتم، الهام گرفتهام. شاید بیش تر از خودم.
شخصیتِ محبوب شما در ادبیان ایران و یا جهان کیست؟ چرا او را دوست دارید؟
** خیلیها هستند. تام سایر، هولدن کالفیلد، راوی رُمان «خورشید همچنان میدمد» و همینطور راوی «زنگها برای که به صدا درمیآید». میس امیلی داستان «گل سرخی برای امیلی»، فرانکستاین، دراکولای برام استوکر و خیلیهای دیگر که حالا یادم نیست.
«سمک عیار» یکی از کتابهای شماست که داستان آن دربارهی یکی از پهلوانهای قدیمی ایران است. چرا این شخصیت را برای بازآفرینی انتخاب کردید؟
** متون کهنی دیگری را هم بازنویسی کردهام که فکر میکنم امسال و یا سال دیگر منتشر شوند. اما خیلی به شخصیت سمک علاقه دارم و همینطور به حوادث این داستان و البته دلیلش را هم در همان کتاب گفتهام.
تفاوت بازآفرینی با نویسندگی چیست؟
** بازآفرینی البته نوعی ترجمه است. شما باید به متن اصلی وفادار باشید، هرچند فضاسازی و شخصیتپردازی میکنید، اما در داستاننویسی چیزی جلو شما قرار ندارد که براساس آن کار کنید. شمایید و قلم خودتان.
بخش کودک و نوجوان تبیان
منبع:هدهد
مطالب مرتبط: