تبیان، دستیار زندگی
کوتی کوتی به مدرسه می رفت که چیزی روی کله اش افتاد. ترسید و جیغ و جاغ کرد:جیغ...جاغ...جیغ...جوق!
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

زرد ترسناک

زرد ترسناک

کوتی کوتی به مدرسه می رفت که چیزی روی کله اش افتاد.

ترسید و جیغ و جاغ کرد:جیغ...جاغ...جیغ...جوق!

همسایه ها  ترسیدند و سر رسیدند.

یکی گفت: چه خبره کوتی کوتی! چرا آژیر می کشی؟

دیگری گفت: کوتی کوتی نبود که آمبولانس بود.

کوتی کوتی گفت: نه خیر، من بودم. یک چیز ترسناک رویم افتاده. کمک کنید.

خاله موشه آن چیز ترسناک را از روی کوتی کوتی برداشت.

این یک برگ است، جیغالو! برگ درخت، برگ که این همه جیغ و جاغ ندارد.

کوتی کوتی با تعجب به برگ دست کشید.

پس چرا زرد است؟ مگر برگ ها سبز نیستند؟

جیرجیرک گفت:شاید  برگ درخت آلو زرد است. و جیر و جیر و جیر خندید.

مگس گفت: شاید هم برگ درخت هویج باشد. و ویز ویز ویز خندید.

کوتی کوتی گفت: خودتان را مسخره کنید، همسایه های بی مزه.

بعد برگ را گذاشت روی پشتش و راه افتاد و گفت: از خانم معلم می پرسم. او جواب همه چیز را می داند.

نرم و آهسته به طرف مدرسه راه افتاد.

اتفاقاً درس آن روز فصل پاییز بود.

بخش کودک و نوجوان تبیان


منبع:سروش خردسالان

مطالب مرتبط:

کمک! کمک

یک دانه ارزن

نسخه آقای دکتر

قصه فسقلی وعینکش

کی دختر باباست؟

کی به کی کمک می کنه؟

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.