تبیان، دستیار زندگی
این که فردوسی، در بیان حالات رستم، محوری‌ترین شخص بازی در شاهنامه ـ تشکیک، تردید، ‌پشیمانی، احساس گناه و ضرر را به خوبی نشان می‌دهد، برگرفته از بررسی دقیق شخصیت به مفهوم چارچوب‌های امروزی درام است. از این حیث شاید تنها در آثار شکسپیر چنین روند تغییر شخصیت
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : زهره سمیعی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

یکی هم برد سوی رستم نشان


این که فردوسی، در بیان حالات رستم، محوری‌ترین شخص بازی در شاهنامه ـ تشکیک، تردید، ‌پشیمانی، احساس گناه و ضرر را به خوبی نشان می‌دهد، برگرفته از بررسی دقیق شخصیت به مفهوم چارچوب‌های امروزی درام است. از این حیث شاید تنها در آثار شکسپیر چنین روند تغییر شخصیت را بتوان مشاهده کرد. و در حماسه‌های هومر کمتر چنین چیزی دیده شود.


یکی هم برد سوی رستم نشان

شاهنامه پر از خیانت برادران، پدران و پسران است. اصلاً تاریخ آفرینش بشر از همین برادرکشی آغاز شده اما امروزه هم بعد از شنیدن یا خواندن خبر برادرکشی یا قتل پدری، محتمل شمردن آن از طرف شنونده یا خواننده بعید به نظر می‌رسد. داستان آدم ابوالبشر، آفرینشش، جفت خواهیش، وسوسه‌اش، هبوط‌اش و... همه و همه در بردارنده‌ی ویژگی‌های روان‌شناختی است که در نقد ادبی‌ مشایی، مغفول مانده است.

نقد ادبی ارسطو بر سوفوکل که از نظر نقد ادبی مکتوب نخستین نقدهای ادبی است خالی از بررسیهای روان‌شناختی است. اما در خلق اثر دراماتیک یا بررسی آن، ناگزیر از لحاظ کردن نشانه‌های روان کاوانه هستیم. شاهنامه ازاین حیث از بهترین نمونه‌‌های ادبیات کلاسیک فارسی و حتی جهان است. مبنای فکری حاکم بر پارسیان چه به جهت پیشینه و تأثیر دین زرتشتی و چه بعد از اسلام آوردن ایرانیان در این رمزگشایی موثر است. هر دو دین زرتشتی و اسلام، ادیان یگانه‌پرستی‌اند و با آن چه در یونان باستان (خاستگاه حماسه‌سرایی و نقد ادبی) به عنوان اثری ادبی در حال شکل‌گیری بوده است، تفاوت می‌کند. در مذاهب چند خدایی، چون تمرکز و به تبع آن بستر فکری از پرداخت به درونگرایی بشری، منفک می‌شود، آن چه از قهرمانان و ضد قهرمانان سر می‌زند نتیجه‌ی روابط علت و معلولی متناسب با روح روان‌شناسی نیست.

این که فردوسی، در بیان حالات رستم، محوری‌ترین شخص بازی در شاهنامه ـ تشکیک، تردید، ‌پشیمانی، احساس گناه و ضرر را به خوبی نشان می‌دهد، برگرفته از بررسی دقیق شخصیت به مفهوم چارچوب‌های امروزی درام است. از این حیث شاید تنها در آثار شکسپیر چنین روند تغییر شخصیت را بتوان مشاهده کرد و در حماسه‌های هومر کمتر چنین چیزی دیده شود.

رستم و همین طور سهراب در ظاهر به جهت پیش نرفتن رزمشان با سلاح و ادوات جنگی به کشتی گرفتن تصمیم می‌گیرند. اما شاید غرض فردوسی از قرار دادن دو قهرمانش در چنین وضعیتی ایجاد نبردی با رعایت تمام اصول جوانمردی است.

شاید این دچار تردید شدن را به عنوان نمونه در جنگ آشیل با هکتور سراغ داشته باشیم نبرد رستم و سهراب ملغمه‌ای است از حاکمیت آداب جوانمردی و پس از آن به یکباره خیانت؛ اگر بررسی ما، معطوف به ظاهر باشد این ملغمه نوعی تناقض هم در شخصیت پردازی و هم در روند داستانی (پیرنگ) است. اما رویکرد روان شناختی فردوسی که شاید تجربی، حسی و یا حتی فطری بوده باشد، این ویژگی‌ها که از قضا همه در نوع بشر سراغ دارند را به خوبی نمایش می‌دهد. سهراب به قصد یافتن پدر، الحاق سرزمین توران ـ جایی که در آن زیسته ـ به ایران و فرمانروایی پدر و هم البته خودش، پیشنهاد لشکرکشی به ایران را می‌دهد و رستم، تنها به قصد دفاع از کیان موطنش، به این جنگ تن می‌دهد.

یکی هم برد سوی رستم نشان

وقتی سپاه توران در مرزهای ایران اردو می‌زند و شاه ایران فرمان مقابله صادر می‌کند، رستم حضور ندارد؛ رستم از آمدن سر باز می‌زند، به عیش نشسته و فارغ از جهان پیرامون به دلبستگی‌های شخصی انسان معمولی، دلخوش است؛ صفتی که از پهلوان به دور است. رستمی که پیش از آن نه فقط با اتکا به قدرت‌های جسمی که به مدد نیروی اندیشه و تدبیر و هم چنین برخورداری از خصلت‌های یک انسان عامل به خلق و خوهای بعضاً فرا انسانی از مبارزه‌های هول، به سربلندی بیرون آمده است که اگر هشدار و دستور عتاب گونه‌ی شاه نبود، معلوم نیست که رستم چه زمانی از خواب عیش بیدار می‌شد و تن به جنگیدن می‌داد این براعت استهلال شاید به همین معنی باشد که رستم آن پهلوان گذشته نیست. تأخیر در دفاع از کیان ملی، آماده نبودن تمام و کمال رستم، پس ناگزیر رستم را به استفاده از نیرنگی می‌کند که محل دعوای طرفداران سهراب و رستم شده است.

رستم و همین طور سهراب در ظاهر به جهت پیش نرفتن رزمشان با سلاح و ادوات جنگی به کشتی گرفتن تصمیم می‌گیرند. اما شاید غرض فردوسی از قرار دادن دو قهرمانش در چنین وضعیتی ایجاد نبردی با رعایت تمام اصول جوانمردی است. نبردی که تنها شور و هیجان یک جنگ را ندارد در آن تردیدها و دلزدگی‌های دو قهرمان بیش از هر نبردی در ادبیات حماسی جهان دیده می‌شود ـ هرچند در نبرد رستم و اسفندیار هم چنین موقعیتی پیش می‌آید، برخورد دو قهرمانی که پیش از آن آراسته به اخلاق پهلوانی‌اند و صرفاً‌ جنگاور نیستند ـ پیشنهادهای سهراب برای وقفه‌های مبارزه از جنس ترک جنگ رستم، نیست. رستم برای احیای نیروی جسمانی‌اش از تأخیر در نبرد استقبال می‌کند اما سهراب که به قصد دیگری پای در میدان نبرد گذاشته به این وقفه‌ها به امید یافتن گمشده‌اش تن می‌دهد. سهراب از میانه‌های نبرد پایانی‌شان بی‌میل است و تمرکزش از جنگیدن و کشتی گرفتن به رمزگشایی از پیرمردی است که هر بار از پاسخ به پرسش‌هایش شانه خالی می‌کند. اما رستم تنها به نام و نشانش می‌اندیشد حتی از قید سربازی وطن گریخته، از ترس برملا نشدن نامش به ننگی تن می‌‌دهد که تمام تاریخ حماسه‌ی ایران را تا همیشه عزادار نگه می‌دارد.

جرأت فردوسی در پرداخت واقعی شخصیت‌ها ـ علی‌رغم استفاده از ابزار خرق عادت در حماسه ـ و زیر بار توهم نرفتن در ساختن انسانی با اسم‌های افسانه‌ای و نه رسم‌های واقعی، فردوسی را نه تنها پدر حماسه‌سرایی که پدر داستان گویی در تاریخ ادبیات جهان می‌کند.

مجتبی شاعری

بخش ادبیات تبیان