تبیان، دستیار زندگی
روضه امام حسین علیه سلام
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

روضه امام حسین علیه سلام

امام حسین علیه سلام

امام حسین علیه السلام  کنار بستر امام مجتبی علیه السلام  نشسته بود. خون از گلوی حضرت می‏ریخت؛ امام حسین علیه السلام  نگران بودند و غصه می‏خوردند. امام حسن علیه السلام  فرمود: لایوم کیومک یا ابا عبدالله. سی هزار نفر تو را محاصره می‏کنند.

اوج حادثه عاشوراست. شش ماهه‌اش را روی دستش به شهادت رساندند. دیگر کسی نمانده بود پس خود امام عازم میدان شد.

شد آسمان تاریک از این قلب پر آه و دود من

نزدیک گردیده غروب، ‏ای طالع مسعود من

تنهابه میدان می‏روی گریان و عطشان می‏روی

می‏سوزم و ریزد ازچشم تو ریزد سرشک از دود من

بگذار بوسم پای تو چون سایه بالای تو

بازآ در آغوشت کشم‏ای شاهد مقصود من

از روح طوفانی تو بنیاد صبرم شد به باد

دامن مکش آخر چنین بگسست تار و پود من

امام علیه السلام به کنار خیمه‏ها آمد. در این فرصت کوتاهی که برایش باقی مانده بود آخرین سفارش‏ها را به زینب، رباب و سکینه کرد و فرمود: به خیمه بروید و پرده‌ی خیمه را بیندازید و از خیمه بیرون نیایید. دیگر در این بیابان محرمی برایتان باقی نمانده است. امام به طرف میدان می‏رفت، ناگهان دید ذوالجناح حرکت نمی کند، دید دختر سه ساله‏اش جلوی اسب ایستاده؛ بابا از اسب پیاده شو بابا روی زمین بنشین و مرا در دامنت بنشان.

امام حسین علیه السلام  روی زمین نشست و در حالی‌که گریه می‏کرد کودکش را بر زانو نهاد. رقیه گفت: می‏دانم اگر به میدان بروی دیگر باز نمی‌گردی. می‏شود دست یتیم نوازی بر سر من بکشی؟ امام حسین فرمود: دخترم اینقدر با اشکهایت دل مرا آتش نزن و این قدر با حرفهایت دل بابا را نسوزان.

امام به میدان رفت ولی دیگر باز نگشت. اهل بیت در حرم نشسته‏اند و منتظرند. ناگهان دیدند صدای ذوالجناح می‏آید. پرده‌ی خیمه را بالا زدند و دیدند : « نَظَرْنَ سَرْجَكَ عَلَیْهِ مَلْوِیّاً[1]» دیدند زین واژگون شده. اهل‌بیت دنبال ذوالجناح می‏دویدند و به سر و صورت می‏زدند.

وا محمدا وا علیا وا ابتا. بالای بلندی آمدند و دیدند دشمن مثل نگین امام حسین علیه السلام  را محاصره کرده است. « وَ شِمْرٌ جَالِسٌ عَلَى صَدْرِكَ مُولِغٌ سَیْفَهُ فِی نَحْرِكَ قَابِضٌ شَیْبَتَكَ بِیَدِهِ ذَابِحٌ لَكَ بِمُهَنَّدِه[2]» ناگهان دیدند زمین می‏لرزد، آسمان تیره شده.

زینب علیهاالسلام به امام سجاد علیه السلام عرض کرد پسر برادرم چه شده؟ فرمود: عمه دامن خیمه را بالا بزن.

سری به نیزه بلند است در برابر زینب       خدا کند که نباشد سر برادر زینب


پی نوشتها :

[1] . بحار الانوار، علامه مجلسی، 98/323

[2]. بحار الانوار، علامه مجلسی، 98/241

منبع :سایت واعظون

تهیه و تنظیم : گروه حوزه علمیه تبیان ، جواد دلاوری