ذکر مصیبت حضرت رقیه
1. ذکر مصیبت
حضرت رقیهعلیهاالسلام
امروز برویم در خانه ناز دانه وسه ساله اباعبداللهعلیهالسلام که خیلی گره گشاست. افراد برجسته و درمانده میآیند از این دختر سه چهار ساله درمان میگیرند نذر میکنند.
یکی از دوستان نقل میکرد که در تهران آقایی روحانی بود منبری خوبی بود، منبرمیرفت. ایشان را به خانهای دعوت کرده بودند سید هم بود.
این آقا بعد از روضه که بیرون آمد پیر زنی جلو آمد گفت: حاج آقا ما فردا بعداز ظهر نذر حضرت رقیهعلیهاالسلام داریم میشود شما بیایید برای چند تا پیر زن روضه حضرت رقیه بخوانید؟ گفتم: باشد به او قول دادم. ساعت چهار بعد از ظهر فردا به این خانم وعده دادم.
شب خانه آمدم یکی از دوستان بازاری من زنگ زد وگفت: فلانی بیا که نانت را پختم وآماده کردم. گفتم: چه خبره؟ گفت: تاجر ثروتمندی در بازار از دنیا رفته است من گفتم برای ختم، آقایش را من دعوت میکنم. پاکتش خیلی چرب است. فردا چهار بعد از ظهر ختمش است شما شرکت کن.
گفتم: من به یک پیر زن قول دادم. گفت: سید عقلت قاطی کرده است خانه پیرزن چقدر به تو میدهند اینجا هزاربرابر هم شاید بیشتر به تو بدهند.
خلاصه این قدر به ما کوبید و ور رفت که گفتم: باشد میآیم به او قول دادم. گفت: شب خوابیدم خواب دیدم که آمدم همان کوچهای که خانه آن پیرزن بود سر کوچه که آمدم دیدم آقا اباعبدالله سر کوچه آمدند.
نگاهم که به آقا افتاد دیدم یک دختر ناز سه، چهار ساله دور آقا دارد می چرخد گفتم: آقاجان این دختر کیست؟ فرمود: این دخترم رقیه است. گفتم: آقا این جا چه کار میکنند؟ فرمود: این پیرزن برای دخترم روضه گرفته است میخواهم بروم درمجلسش شرکت کنم. آقا حرکت کردند و وارد خانه پیرزن شدند.
این آقا گفت: از خواب بلند شدم ساعت دو نصف شب بود به آن بازاری زنگ زدم وگفتم: اگر همه عالم را طلا بکنی من فردا جلسه روضه شما نمیآیم. گفت :چرا؟ خواب را به او گفتم: اوهم متغییر شد منقلب شد.
امام حسین علیهالسلام در جلسههای باصفای بی سرو صدا شرکت میکند. خوشا به حال آنهایی که روضه امام حسین علیهالسلام در خانهاشان میگیرند.
نمیدانم داغ این دختر با بی بی زینب وامام سجادعلیهالسلام چه کرد. دختر بچه سه چهار ساله نیمههای شب بهانه پدر گرفته بودند. میگفت: من پدرم را می خواهم الآن من را رو زانو نشانده بود الآن من را نوازش میکرد. به یزید ملعون خبر دادند.
گفت: برید سر بریده پدرش را برایش ببرید، شاید آرام بگیرد. یک وقت صدا زد عمهجان من که غذا نخواستم من بابایم را میخواهم. وقتی روپوش را کنار زد دید سربریده پدراست. کدام دختر طاقت دارد.
با این دستهای کوچکش سر پدر را به سینه چسباند وگفت: «یا أبتاه، من ذا الذی أیتمنی على صغر سنّی؟»(محمدامین امینی/معالركب الحسینى/ج6/218). بابا جان کدام ظالمی در بچگی یتیمم کرد پدر
بعد از تو محنتها کشیدم بیابانها و صحراها دویدم
مرابعدازتوای شـاه یگانه پرستاری نبود جـزتازیانه
اما یک وقت دیدند سر یک طرف وبلبل حسین یک افتادند. اول فکر کردند خوابش برده است آرام شده است اما بعد دیدند ناز دانه زفراق پدر جان داده است. «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیم».
2. ذکر مصیبت
جان عالمی به قربانت یا اباعبدالله، ما همه امید و انتظار داریم به دیدن ما هم بیایی. از ما هم دستگیری بکنی. مثل افرادی که یک عمری برای امام حسین گریه کردند و اشک ریختند یک سری خرابه شام بزنیم. به ناز دانه اباعبدالله سری بزنیم.
یا اباعبدالله شما اگر با پا نتوانستید به زیارت فرزند سه سالهای که نیمههای شب گریان بود و بهانه شما را میگرفت بیایید ولی با سر آمدید. اما یک وقت دیدند یک تشت و طبقی را جلوی کودک گذاشتند.
صدا زد عمه جان من که از شما غذا نخواستم. بی بی گفت: عمهجان آن مقصود و گم شده شما در میان تشت است. رو پوش را کنار زد.
کدام فرزند طاقت دارد سر پدر را به این حالت ببیند. با دستهای کوچک سر پدر را به سینه چسباند. باباجان بعد از تو چه قدر به ما تازیانه زدند. چقدر روی خار مغیلان ما را دواندند. باباجان بعد از این برای ما چه کسی سرپرست باشد؟ باباجان کدام ظالمی رگهای گردنت را بریده؟ باباجان کدام ظالمی محاسنت را از خون سرت خضاب کرده؟ بلبل حسین روضه میخواند و اهلبیت یک پارچه عزاداری و گریه میکردند.
اما یک وقت دیدند دیگر بلبل حسین آرام و خاموش شد. سر یک طرف و بیبی رقیه یک طرف افتاد. گفتند: حتماً خوابش برده است. دیگر بابا را فراموش میکند. امام وقتی نزدیک آمدند دیدند از فراغ پدر جان داده است. «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»، «أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمینَ » (هود: 18).
3. ذکر مصیبت
در خانة نازدانة ابا عبدالله علیه السلام، حضرت رقیه علیها السلام باب الحوائج الی الله برویم. هیچ کجا مثل خرابة شام دلخراش نیست. وقتی در آنجا روضه خوانده میشود یا ذکر مصیبت میشود، ناله از مردم به آسمان میرود.
این محل، محل اسارت اهلبیت پیامبر علیهم السلام، محل آمدن امام سجاد علیه السلام، امام باقر علیه السلام، حضرت زینب کبری علیها السلام، بچّههای ابا عبدالله علیه السلام، همسران اباعبدالله علیه السلام و محل آمدن سر بریده آقا ابا عبدالله علیه السلام است.
خرابة شام خیلی مکان دلخراش و غمانگیزی است.
یکی از مسؤولینی که به نمایندگی مقام معظّم رهبری در آنجاست نقل میکرد: روزی آمدم وارد حرم بشوم، دیدم ولوله و فریاد و گریه و ناله در حرم است.
یک جوانی معرکه گرفته بود و ناله میزد، آرامش کردیم. گفتیم: جریان چیست؟ چرا این قدر ناله میزنی؟ گفت: من از تهران برای زیارت قبر حضرت رقیه سلام الله علیها آمدم، در هتل زندگی میکنم از تهران به من زنگ زدند و گفتند: برادرت تصادف کرده و در حال کماست، دعا کن حضرت رقیه سلام الله علیها شفایش را از خدا بگیرد. احتمال زنده بودن و خوب شدنش خیلی بعید است، دیگر ضربه مغزی شده است.
گفت: من خیلی ناراحت شدم، آمدم حرم حضرت رقیه سلام الله علیها التماس کردم بیبی جان برادر مرا شفا بده. دو شبانهروز آمدم و التماس کردم، ناله و گریه کردم.
تلفن زدم گفتند: خوب نشده در حال کما است، ممکن است از دنیا برود. روز آخر دلم شکست، خیلی ناراحت شدم. شب خوابیده بودم، یک وقت دیدم یک دختر نازدانهای وارد اتاق من شد و گفت: بلند شو چرا این قدر از ما گلایه میکنی من برادر تو را شفا دادم. ولی یک جملهای گفت که دل مرا آتش زد.
گفت: دیگر با بچّه یتیم، آن هم یتیم امام حسین سلام الله علیه قهر نکن، چرا با من قهر کردی؟ این حرف، دل مرا آتش زده است. از تهران به من زنگ زدند برادرت شفا گرفته است. گفتم: بیبی رقیه سلام الله علیها او را شفا داده است و این جریان را برایشان گفتم. آمدم حرم از حضرت رقیه سلام الله علیها عذرخواهی بکنم. بیبی جان من بیادبی کردم من با شما یتیم امام حسین علیه السلام قهر کردم. او میگفت و مردم گریه میکردند.
کدام بچّة خردسال طاقت دارد سر بریدة پدر را برایش ببرند. یک وقت روپوش را کنار زد، دید سر پدر در میان تشت است با دست کوچک سر بریده را به سینه چسباند و گفت: بابا جان کدام ظالمی رگهای گردن تو را بریده است؟ کدام ظالمی مرا در بچّگی یتیم کرد؟
در خرابة شام بلبل حسین روضه میخواند و اهل بیت علیهم السلام هم ناله میزدند. امّا یک وقت دیدند بلبل حسین سلام الله علیه آرام شده، سر یک طرف و رقیه سلام الله علیها یک طرف افتاده است. وقتی نزدیک آمدند، دیدند از فراق بابا جان داده است.
4. ذکر کرامت
عرضم تمام امشب بریم در خانه ناز دانه امام حسین(ع) حضرت رقیه(س) عرض ارادتی داشته باشیم. انشا الله برویم شام و از نزدیک، عرض ارادتی داشته باشیم. قدیمها حرم حضرت رقیه(س) خیلی کوچک بود. افراد خیر خانههای اطراف را خریدند و به حرم اضافه کردند.
ولی در کنار حرم حضرت(س) یک یهودی بود که خانهاش را نمی فروخت هر چه قدر پول هم برایش میدادند نمیفروخت. اما یک روزی دیدند، آن یهودی آمده میگوید: خانه من مجانی در اختیار حرم است.
گفتند: آقا شما که با پول هم راضی نبودید بدهید، حالا مجانی میدهید؟ گفت من از این خانم معجزه دیدهام من به این دختر سه ساله ارادت دارم. گفتیم چه معجزهای دیدی؟
گفت: خانم من مریض بود مشکلی داشت حامله شده بود. موقع زایمان بردیم بیمارستان گفتند: نمیشود خانم شما را بیهوشش کنیم.
ولی اگر بیهوشش نکنیم طبق نظر همه پزشکان گفتند: یا بچه میمیرد، یا خانمت میمیرد، شما امضا کن اگر مشکلی پیش آمد، ما مسئول نباشیم.
گفت: من هر چی کردم دلم نیامد امضا کنم چون نه دلم میخواست که خانمم بمیرد؛ نه دلم میآمد که بچه ام بمیرد. گفت: من دلم شکست یادم آمد کنار خانه ما از همه جای دنیا میآیند به این خانم نذورات میآورند گفتم: ای رقیهای(س) دختر امام حسین(ع)، من درمانده شدهام.
اگر از خدا بخواهید، که کمک کند این مادر و بچهام سالم بمانند، من خانه ام را نذر شما میکنم. گفت خانمم را بردند اتاق عمل کار زایمان تمام شد.
من رفتم تو اتاق دیدم هم خانمم سالم است، هم بچهام سالم است. گفت: دیدم خانم من گریه میکند، منقلب است. گفتم: خانم چرا گریه میکنی؟ گفت: شما نذری کرده بودی؟ گفت: موقعی که میخواستند، من را بیهوش کنند، یک دختر سه سالهای کنار تخت من بود.
گفت: به شوهرت بگو آن نیتی که کرده عمل کند. گفتم: درست است من نذر کردهام که خانهام را وقف این خانم کنم.
جان عالمی به قربانت. کدام دختر سه سالهای، طاقت دیدن سر پدرش را دارد. یک وقت دید، که طبقی را جلوش گذاشتند. صدا بزند عمه جان من که غذا نخواستم. وقتی رپوش را کنار زد ببیند سر بریده بابا، با این دستهای کوچک، سر مبارک را به سینه چسباند.
عمه بـیا گمـشده پیدا شده کـنج خرابه شـب یـلـدا شده
بس که دویدم عقب قافله پای من اززخم شده، پرآبله
بلبل حسین(ع) روضه میخواند. اهل بیت هم شیون و ناله شان بلند است. بابا جان کدام ظالمی من را در کودکی یتیم کرد. کدام ظالمی رگهای گردنت را برید. اما یک وقت ببینن بلبل حسین(ع) ساکت و آرام شد. سر یک طرف بلبل حسین(ع) یک طرف. گفتند: حتما خسته شده و خوابیده است. اما وقتی آمدن نزدیک دیدند، از فراق پدر، جان به جان آفرین تسلیم کرده است.
5. ذکر مصیبت
در خانه ناز دانه ابا عبدالله الحسین(ع) حضرت رقیه(س) برویم. خدا قسمت کند بریم در شام از نزدیک زیارت کنیم. یک دختر سه ساله ببین چه جور در شهر شام میدرخشد؟
از کشورهای دور بار سفر میبندند به زیارت دختر سه ساله امام حسین(ع) میآیند. خیلی هم گره گشا است. چون خیلی غریبه، مظلومه بوده است از فراق پدر خیلی دلسوخته بود.
ولذا باب الحوائج الی الله شده است. یکی از دوستان میگفت: دیدم که یه جوانی تو حرم حضرت رقیه(س) حسین(ع)، حسین(ع) میکند و گریه میکند و مردم هم دورش را گرفتند.
مردم هم منقلب شده بودند. گفت: " آه صاحب درد را باشد اثر" مردم هم گریه میکنند گفت: مردم را آرام کردیم. گفتیم: جریان چی است؟ گفت: من معجزهای از این خانم دیدهام.
گفت: من از تهران آمدهام اینجا که رسیدم به من خبر ناگواری رسید، برادرم تصادف کرده در حال اغما و بیهوشی است. احتمال اینکه فوت کند است. گفت من فوری حرم بی بی(س) آمدم، متوسل شدم. که بی بی جان داداش من را شفا بدهید.
همهاش هم تماس میگرفتم. گفت: شب آخر خیلی منقلب شدم. گفتم: بی بی جان من با شما قهر میکنم. من دیگر اگر داداشم خوب نشود، پایم را تو حرمت نمیگذارم. گفت: قهر کردم و هتل رفتم. دو سه روز حرم نیامدم گفت: دیشب خواب دیدم بیبی حضرت رقیه(س)، تو اتاق من آمد.
فرمود: چرا با ما قهر میکنی؟ بلند شو من دادشت را شفا دادم. حضرت رقیه میخواست برود، یک جملهای گفت دل من را آتش زد. گفت: دیگه هیچ وقت با بچه یتیمها اینجور برخورد نکن. من بچه یتیم هستم باید با من قهر بکنی؟ بی اعتنایی کنی؟ گفت: من از خواب بیدار شدم.
زن داداش من از تهران زنگ زد، که برادرت بههوش آمده. الحمدلله حالش خوب شده است. حالا آمدم تو حرم خانم معذرت میخواهم بی بی جان اگر جسارتی کردم، ببخشید.
به دل بی بی چه گذشت. دختر سه ساله کجا طاقت دارد سر بریده پدرش را براش بیاروند. با این دست کوچک سر را به سینه چسباند. صدا زد بابا جان چقدر بعد از تو من را اذیت وآزار کردند. بابا جان کدام ظالمی رگهای گردنت را بریده است. یه وقت دیدند سر یه طرف بی بی رقیه(س) یک طرف وقتی نزدیک آمدند ببینند از فراق پدر جان داده است.
منبع : سایت واعظون
تهیه و تنظیم : گروه حوزه علمیه تبیان