تبیان، دستیار زندگی
پاسبانی و تلاش حضرت ابوالفضل برای رساندن آب به خیمگاه
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حامی خیمگاه

مصیبت حضرت ابالفضل العباس علیه السلام

حضرت ابوالفضل

1. ذکر مصیبت

حضرت ابوالفضل علیه السلام

 جان همه ما به قربان آن آقایی كه مرحوم شیخ عذری اشعار خیلی قشنگی درباره حضرت ابالفضل گفته می‌گوید:

الیوم نامت اعین بك لم تنم و تسهدت اخری فعز منامها

می‌گوید شب عاشورا چون حضرت ابالفضل دور خیمه‌ها حفاظت می‌كرد نگهبانی می‌داد اهل بیت خیالشان راحت بود خانمها بچه‌ها خیالشان راحت بود ولی دشمن‌ها می‌ترسیدند شیر بیشه شجاعت اینجاست اگر حمله كند همه را از بین خواهد برد ولی شب یازدهم دقیقا برعكس بود الیوم نامت اعین بك لم تنم و تسهدت اخری فعز منامها

ای ابالفضل بعد از واقعه عاشورا و شب دهم عاشورا برعكس شد دیگر دشمنها روباه صفتها دیدند شیر بیشه شجاعت كنار نهر علقمه بدنش افتاده دیگر این خانمها نگهبان ندارند محافظ ندارند پاسبان ندارند پاسداری مثل قمر بنی هاشم ندارند اهل بیت دیگر محافظ نداشتند شب خوابشان نمی‌برد.

ولی چشم دشمن به خواب رفت چیزی كه دل آقا ابا عبد الله را خیلی به درد آورد داغ برادرش قمر بنی هاشم حضرت عباس علیه الصلاه و السلام بوده می‌گویند مرحوم حائری مازندرانی نقل كرده یك عالمی رفته بود كربلا زیارت امام حسین زیاد می‌رفت ولی حرم حضرت ابالفضل كم می‌رفت گاهی می‌رفت گاهی نمی‌رفت یك شب خواب دید حضرت زهرا سلام الله علیها را عرض سلام و ادب كرد حضرت به او توجه نكردند عرض كرد بی بی جان چرا به من لطفی عنایتی نمی‌كنید فرمود به خاطر اینكه به زیارت فرزندم نمی روی عرض كرد بی بی جان من روزی سه مرتبه چند مرتبه به زیارت امام حسین می‌روم، می‌روم كنار ضریحش زیارت می‌كنم فرمود:

 تزور ولدی الحسین و لا تزور ولدی العباس

به زیارت فرزندم امام حسین علیه سلام می‌روی ولی به زیارت فرزند دیگرم ابالفضل العباس نمی‌روی یعنی ابالفضل هم فرزند من است او هم جای پسر من است اگر مادرش ام البنین در كربلا نبود بعضی‌ها نقل كردند آن لحظه آخری كه ابالفضل دست در بدن نداشت كه بجنگد آب نداشت به خیمه‌ها ببرد بقی متحیرا بین انبوه دشمن انسان غیرتمند شجاع بدون اسلحه و بدون دست چه به او می‌گذرد خیلی برایش سخت بود اینجا بود نانجیبی آمد عمود آهنین به پیشانی ابالفضل آقا صدا بزنند یا اخاه چرا صدا زدند ای برادر می‌گویند بی بی فاطمه زهرا را زیارت كرد كه می فرماید فرزندم عباسم اینجا فهمید كه حضرت زهرا او را به فرزندی قبول كرده صدا زد برادر برادرت را دریاب ناله ابالفضل را شنید ابا عبد الله رنگ از چهره اش پرید آمد كنار نهر علقمه ببیند مشك یك طرف علم یك طرف تیر به چشم برادر خورده صدا بزند الان پشت من شكست امیدم ناامید شد.


2. ذکر مصیبت

مرحوم آقای قاضی به برکت توسل به باب الحوائج قمربنی‌هاشم، حضرت ابالفضل العباس به آن مقام رسید. مرحوم شیخ عذری درباره حضرت ابالفضل گفته

الیوم نامت اعین بك لم تنم                  و تسهّد أخرى فعزّ منامها

(علی کرمی/ در سوگ امیر آزادى-گویاترین تاریخ كربلا/ ص: 258).

   شب عاشوراء چون حضرت ابالفضل دور خیمه‌ها حفاظت می‌کرد و نگهبانی می‌داد اهل‌بیت خیالشان راحت بود. خانم‌ها و بچه‌ها خیالشان راحت بود.

ولی دشمن‌ها می‌ترسیدند که شیر بیشه شجاعت این‌جاست. اگر حمله کنند همه را از بین خواهد برد. ولی شب یازدهم دقیقا بر عکس شد و دشمن‌ها و روباه صفت‌ها دیدند بدن شیر بیشه شجاعت کنار نهر علقمه افتاده است. خانم‌ها نگهبان و محافظ ندارند. پاسداری مثل قمر بنی‌هاشم ندارند.

اهل‌بیت خوابشان نمی‌برد ولی چشم دشمن به خواب رفت. چیزی که دل آقا اباعبدالله را خیلی به درد آورد داغ برادرش قمر‌بنی‌هاشم حضرت عباس بود.

 مرحوم حائری مازندرانی نقل کرده که عالمی کربلا رفته بود. به زیارت امام حسین7 زیاد می‌رفت ولی به حرم حضرت ابالفضل کم می‌رفت. یک شب حضرت زهراء را در خواب دید.

عرض سلام و ادب کرد. ولی حضرت به او توجه نکرد. عرض کرد بی‌بی جان چرا به من لطفی و عنایتی نمی‌فرمایید؟ بی‌بی فرمود: چون به زیارت فرزندم نمی‌روی.

عرض کرد بی‌بی جان من روزی چند مرتبه زیارت امام حسین می‌روم. بی‌بی فرمود: به زیارت فرزندم امام حسین می‌روی ولی به زیارت فرزند دیگرم ابالفضل العباس نمی‌روی. یعنی ابالفضل هم فرزند من است. آن هم جای پسر من است. اگر مادرش ام‌البنین در کربلا نبود.

نقل کردند آن لحظه آخری که ابالفضل دست در بدن نداشت که بجنگد. آب نداشت که به خیمه‌ها ببرد. بین انبوه دشمن متحیر ماند چه کار کند. انسان غیرتمند و شجاع بدون اسلحه و دست چه بر او می‌گذرد. خیلی برایش سخت بود. اینجا بود که نانجیبی آمد عمود آهنین به پیشانی ابالفضل کوبید. آقا صدا زدند ای برادر مر دریاب.

 چرا فرمودند: ای برادر؟ می‌گویند: چون بی‌بی فاطمه زهراء  را زیارت کرد که می‌فرماید: فرزندم عباسم، این‌جا فهمید که حضرت زهراء او را به فرزندی قبول کرده است. صدازد برادر برادرت را دریاب، اباعبدالله ناله ابالفضل را شنید.

رنگ از چهره‌اش پرید. کنار نهر علقمه آمد. دید مشک یک طرف و علم یک طرف افتاده و  تیری به چشم برادر خورده است. دستی به کمر گذاشته و صدا زد الآن پشت من شکست و امیدم ناامید شد.


3. ذکر مصیبت

  بی دست ماند و داد خدا دست خود به او         آنان که منکرند بگو رو به رو کنند

میان آب بود و لب تشنه جان سپرد         می خواست آب کوثرش اندر گلو کنند

درگاه او که درگه باب الحوائجی است         باب الحوائجش همه جا گفته گو کنند.

می گویند: یکی از آقایان نجف حضرت را خواب دید. حضرت فرمود:  برو به فلانی بگو چرا این قدر که روضه می خوانی روضه من را نمی خوانی؟ می گوید گفتم: آقا جان من بارها پای منبر فلانی بودم روضه شما را مکرر خوانده است. فرمود: نه اون روضه که را که من می گویم را نخوانده است.

فرمود: آن مصیبتی که دیگر دست در بدن نداشتم که با دشمن بجنگم و دفاع کنم. امیدم این بود که این آب را به خیمه‌ها ببرم. مشک را به دندان گرفتم. نا‌نجیبی تیری به مشک و سینه آقا؛ امید آقا نا امید نانجیبی عمود آهنی به پیشانی آقا زد. فرمود: کسی که از بلندی به زمین بیفتد دست‌هاش را سپر و حائل قرار میدهد. اون موقعی که من افتادم با صورت به زمین افتادم. صدا زد برادر دیگر برادرت را دریاب چهره ابا عبدالله(ع) دگر‌گون شد. آمد کنار علقمه چه برادری خدا به دل حسین(ع) چه گذشت.

دیـده بـگـشا کـه طـبیـبت بـه بـالیـن آمد           دیده بگشا که حسین(ع) بادل خونین آمد                                  دیده برهم ننه ای سر و به خون غلطیده            تا نـگویـنـد حـسیـن(ع) داغ برادر دیده

یک وقت آقا صدا زدند الان کمرم شکست امیدم نا امید شد.


4. ذکر مصیبت

ای آقایی که غم و غصه از چهره برادرت اباعبدالله علیه السلام برطرف کردی. ما هم دردمندیم. گرفتاریم. یک نظر و لطفی به ما بکن، یهودی، مسیحی، نصرانی، هر نوع فرقه‏ای توسل به حضرت اباالفضل پیدا می‏کند حاجت می‏گیرد. خیلی از بزرگان می‏فرمایند وقتی به کربلا مشرف شدید؛ اول به زیارت حضرت اباالفضل بروید.

چه حالی داشت قمربنی‏هاشم آن لحظه‏ای که همه امیدش این بود که این آب را به خیمه‏ها برساند. دست در بدن ندارد اما آرزو دارد آب برای خیمه‏های بچه‏ها ببرد اما یک نانجیبی تیری به سینه و مشک اباالفضل علیه السلام زد که امید آقا ناامید شد. دیگر آب هم ندارد.

در میان انبوه دشمنان، آقا متحیر مانده است. ناگهان نانجیبی عمودی به فرق و پیشانی آقا زد. حضرت با صورت روی زمین افتاد صدا زد برادر! برادرت را دریاب! اباعبدالله سراسیمه آمد.

یکی از جاهایی که نوشته‏اند آقا اباعبدالله بلند بلند گریه کرد اینجا بود؛ کنار بدن قطعه قطعه اباالفضل العباس بود. دست به کمر می‏گذارد صدا می‏زند الان پشت من شکست و امیدم ناامید شد.

أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمینَ[1].


5. ذکر مصیبت

به محضرحضرت قمر بنی هاشم حضرت عباس سلام الله علیه  عرض ادبی داشته باشیم.

«یا کاشف الکرب عن وجه الحسین اکشف کربنا بحق اخیک الحسین» ای آقایی که غم و غصه از چهره برادرت امام حسین سلام الله علیه برطرف کردی غم و غصه های ما را هم برطرف کن.

حتی غیر مسلمانها هم وقتی به حضرت توسل می‌کنند، حضرت دست خالی ردشان نمی‌کند.

    یک آقایی می‌گفت: حاج آقا شما در منبر گفتید: حضرت اباالفضل سلام الله علیه باب الحوائج است. گفتم: من که تا حالا باب الحوائجیش را ندیدم.

شب تاسوعا به حرم حضرت معصومه سلام الله علیها مشرف شدم. عرض کردم: یا اباالفضل سلام الله علیه لطف کنید باب الحوائجیتان را به من نشان بدهید.

حاجت من زیارت کربلاست. آزویم زیارت شماست. عرض کردم: آقا جان من کربلا می‌خواهم. یکی دو ساعت بعد یک بنده خدایی به من برخورد کرد، گفت: فلانی ما فردا صبح زود میخواهیم به کربلا برویم، تو هم می‌آیی؟ گفتم: من از خدایم است.

گفت: خدا شاهد است فردا که روز تاسوعا بود در حرم حضرت اباالفضل سلام الله علیه بودم.

حضرت اباالفضل باب الحسین سلام الله علیه است. رئیس دفتر است. مرحوم حائری مازندارنی نقل کرده: یک کسی به کربلا مشرف شده بود.

به حرم امام حسین سلام الله علیه زیاد می‌رفت، ولی حرم حضرت اباالفضل سلام الله علیه خیلی کم می‌‌رفت. حضرت زهرا سلام الله علیها را در خواب دید.

دید که خانم برایش اعتنایی نمی‌کند. عرض کرد: بی‌بی جان چرا به من بی‌اعتنایی می‌کنید؟ فرمود: چون به زیارت قبر فرزندم نمی‌روی.

 عرض کرد: بی‌بی جان خدا شاهد است که من هر روز چند مرتبه به زیارت امام حسین سلام الله علیه می‌روم. فرمود: «تزور ولدی الحسین ولاتزور ولی العباس» به زیارت فرزندم امام حسین سلام الله علیه می‌روی ولی چرا به زیارت فرزندم حضرت اباالفضل سلام الله علیه نمی‌روی؟ مگر عباس فرزند من نیست؟ اگر ام‌البنین در کربلا نبود، جایش فاطمه زهرا سلام الله علیها آمد.

نقل می‌کنند: حضرت اباالفضل سلام الله علیه خطاب به امام حسین سلام الله علیه همیشه عرض می‌کرد: "سیدی و مولای" اما آن لحظه آخر صدا زد:

برادر برادرت را دریاب. می‌گویند: در لحظه آخر مکاشفه شد، دید بی‌بی حضرت زهرا سلام الله علیها آمده است، می‌فرماید: فرزندم عباسم یعنی تورا به فرزندی قبول کردم. لاحول ولا قوة الا بالله

[1]. هود: 18.


منبع : سایت واعظون

تهیه و تنظیم : گروه حوزه علمیه تبیان