تبیان، دستیار زندگی
به میدان رفتن قاسم بن الحسن
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

به میدان رفتن قاسم بن الحسن

حضرت قاسم

ذکر مصیبت

یک وقت دیدند یک نوجوانی بین این‌ها بلند شد رو کرد به عمو گفت: «یا عَمّاه» منم از این‌ها هستم یا نه؟ حسین (علیه السلام) باز با همان بُعد معرفتی جلو آمد.

به او گفت بگو ببینم مرگ در ذائقه تو چگونه است؟ معلوم است. دست پرورده این خاندان است. آخر حسین این را بزرگ کرده است. این که آخر درست پدر ندیده است. هر چه دیده است حسین دیده است. گفت: از عسل شیرین‌تر است. گفت عمو قربانت برود. باز امام حسین دلش نیامد به او بگوید تو شهید می‌شوی. گفت قاسم این را به تو بگویم در این خیمه‌ها دیگر از مردها جز علی ابن الحسین کسی باقی نمی‌ماند.

امّا روز عاشورا یکوقت چشم حسین افتاد به قاسم که از خیمه بیرون آمده است وقتی دید قاسم آمده ‌است،او را در بغلش گرفت اینقدر این عمو و برادر زاده گریه کردند که هر دو غش کردند.

من تعبیر بحار الأنوار را می‌خوانم. بعد دارد حسین (علیه السلام) به او اجازه نداد این قدر به دست و پای عمو بوسه زد تا حسین به او اجازه داد.

رفت میدان. یک جمله فقط می‌گویم حمید بن مسلم می‌گوید من ایستاده بودم داشتم نگاهش می‌کردم دیدم عمر ابن سعد الأزدی چشمش افتاد به این گفت‌ من می‌روم کار این را تمام می‌کنم.

به او گفتم -سبحان الله- این همه دور او را گرفتند بس نیست؟ می‌گوید: قاسم رویش را برنگردانده بود چنان با شمشیر به فرق قاسم زد که قاسم از مرکب به روی زمین افتاد....


برگفته از روضه حجت الاسلام و المسلمین دکتر تهرانی

منبع : سایت واعظون

تهیه و تنظیم : گروه حوزه علمیه تبیان