روضه علمدار کربلا
روضه علمدار کربلا
ا. ذکر مصیبت
ابالفضل العباس
یکی از ناراحتیهای بزرگ برای امام حسین تشنگی و عطش امام حسین است که دل اولیای خدا را سوزانده است. امام سجاد(ع) زمانی که آب میدید گریه میکرد. روزی امام سجاد از بازار عبور میکرد و دید گوسفندی را ذبح میکنند. فرمود آیا به او آب دادهاید و آیا دستور اسلام را میدانید؟ گفتند آری، یابنرسول الله ما مسلمانیم. امام فرمود: اما پدر مرا بین دو نهر آب با لب تشنه سر بریدند.
رنگ از رخ فرزندان پریده و لبانشان خشکیده بود و دامن مادرانشان را گرفته بودند. در آخرین لحظهای که امام میخواست با اهل بیتش وداع کند وقتی دختر سه سالهاش را بوسید دختر گفت پدر واعطشا، امام حسین فرمود دخترم میروم برایت آب بیاورم و به طرف فرات حرکت کرد. به فرات که رسید کسی از پشت صدا زد حسین، تو رفتهای آب بنوشی و به خیمههات حمله کردند.
ماموریت قمربنی هاشم از طرف امام حسین آوردن آب است. عباس آب را از شریعه برداشت و به طرف خیمهها حرکت نمود. فرزندان منتظرند و به یکدیگر بشارت میدهند که اکنون عمو آب میآورد. دیدند عباس به طرف خیمهها میآید، صدای او نزدیکتر شده و رجز میخواند.
ناگهان متوجه شدند که لحن عباس عوض شد: «و الله إن قطعتموا یمینی إنی أحامی أبدا عن دینی[1]» باز دیدند لحن حضرت تغییر کرد، متوجه شدند کار بر قمر بنیهاشم سخت تر شده و طولی نکشید که دیدند صدای عمو آمد:
«اخا ادرک اخاک» امام حسین بر اسب سوار شد و به الغمه رفت و فرمود « الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِی وَ قَلَّتْ حِیلَتِی[2]»
امام به خیمهها بازگشت و همه متوجه شدند چه اتفاقی افتاده است. زینب کبری فرمود «وا ضیعتان» امان از اسیری.
دختر امام حسین جلو آمد و گفت: «این عمی العباس». شهدا وقتی به میدان میرفتند معلوم بود برای شهادت میروند، وداع میکردند و خداحافظی مینمودند.
زمانی که علی اکبر میخواست به میدان برود اجازه گرفت. حضرت به او اجازه داد و فرمود عزیزم به خیمه برو و با اهل حرم خداحافظی کن؛ ولی قمر بنیهاشم امیدوار بودند که بازگردندو اهل حرم منتظر او بودند، اما دیگر عباس را ندیدند. کسی
حرف از عطش بر لب نیارد که بابایم دگر سقا ندارد
همه رو جانب صحرا گذارید که تیر از دیده سقا برآرید
2. ذکر مصیبت
امام حسین (ع) به برادر فرمودند برو و برای کودکان آب بیاور. بهظاهر چنین چیزی ممکن نبود، زیرا دشمن چهارهزار نفر تیرانداز مسلح را مسئول حفاظت شریعه کرده بود تا کسی به شریعه نزدیک نشود.
طبق نقل برخی از مقاتل حضرت مسلح نبودند و فقط نیزهای با خودشان برده بودند (طبق فرمایش امام حسین (ع) غیر مسلح رفته بود)؛ حضرت چهار هزار نفر تیرانداز را پراکنده کرد و به سوی شریعه رفت، دستانش را از آب پر نمود، اما «فذکر عطش الحسین و رمی ماء علی الماء» به یاد عطش حسین (ع) افتاد و آب را بر آب ریخت.
کربلا کعبهی عشق است و منم در احرام شد در این کعبهی عشاق دو تا تقصیرم
دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد چشم من داد از آن آب روان تصویرم
باید این دیده و این دست دهم قربانی تا که تکمیل شود حج من و تقدیرم
ماه بنی هاشم از شریعه بیرون آمد و راه کوتاه نخلستان به طرف خیمهها را انتخاب نمود. تمام همتش این بود که آب را به خیمهها برساند و فرمان امام حسین (ع) اجرا شود.
مصیبت بزرگ عباس این بود که نتوانسته بود کار را به پایان ببرد. دشمن که متوجه شد او قصد جنگ ندارد وی را محاصره کرد. ابتدا دست راستش را قطع نمودند. مشک را بر دوش چپ انداخت و با دست چپ آن را نگاه داشته بود.
دست چپش را قطع کردند و عباس بند مشک را به دندان گرفت.
برخی محققین نقل کردهاند که پرچم را نیز با بازوهایش نگاه داشته بود و هنوز مقاومت میکرد و به طرف خیمهها پیش میرفت.
ناگهان ماه امالبنین در وسط میدان ایستاد. دشمن او را از اطرف محاصره کرد و تیراندازها او را تیرباران نمودند. بدن مطهرش در محاصرهی تیر بود و تیر به چشمش اصابت کرده بود.
سرانجام عمود آهنینی به فرقش زدند که حضرت با صورت بر روی زمین افتاد و دشمن او را محاصره نمود. ابوالفضل (ع) میخواست یک بار دیگر برادر را ببیند، میخواست امام حسین (ع) ببیند که چه بر سر برادرش آمده و بداند که اگر آب را نیاورده و پرچم بر روی زمین افتاده دستهایش قطع شده و چشمش تیر خورده است.
ببیند که بدنش بیشتر از مشک تیرباران شده است. امام حسین (ع) آمد؛ این صحنه را دید و فرمود
« والله الان ان کثر ظهری و قلت حیلتی و انقطع رجائی».
3. ذکر مصیبت
این برادر بزرگوار امام حسین، تمام همت خود را صرف رضایت امام حسین کرد. میخواست نگرانی و اضطراب را از چهره امام حسین بردارد.
بار امام حسین را سبک کند، شخصاً با اینکه فرمانده لشکر امام حسین بود، به حاجات اطفال امام رسیدگی میکرد. آنها عمو را به جای پدر به حساب میآوردند. همه مشکلات را با او در میان میگذاشتند.
پس نقل کردند روز عاشورا وقتی کار تشنگی تو خیمههای امام حسین بالا گرفته بود، بچههای امام حسین نزد قمر بنی هاشم آمدند و آب خواستند. حضرت عازم میدان شد. به هر کیفیت بود خود را به آب رساند. اما به هر کیفیت که بود آب را برداشت و تشنه لب از شط بیرون آمد.
فرماندههای دشمن دیدند که اگر آب به خیمه برسد، ممکن است شکل صحنه جنگ تغییر کند. به لشکر دستور دادند، بسیج عمومی کنند. دور قمر بنی هاشم را گرفتند و محاصرهاش کردهاند.
حضرت هم همتش را گذاشته بود و برای امام حسین و اطفالش آب ببرد. دست راست قطع کردند، دست چپ را قطع کردند. با دندان مشک را گرفت. پرچم را هم با بازوان محافظت میکرد.
ولی یه لحظهای پیش آمد که دیگر قمر بنی هاشم نه پرچم داشت و نه آب. طوری تیر بارانش کرده بودند که همه اندامش پر از تیر شده بود، تیر به چشمای مبارکش اصابت کرد.
ناگهان در هجوم عمومی دشمن، از اسب بر زمین افتاد. امام حسین صدا زد: أخا أدرک أخاک.
همین که صدای قمر بنی هاشم بلند شد، حال امام حسین دگرگون گردید. با شتاب آمد. اما دیگر کار از کار گذشته بود. امکان حمایت از قمر بنی هاشم نبود.
پس دستانش را بر کمر گذاشت و فرمود: الآنَ انْكَسَرَ ظَهْرى وَقَلَّتْ حیلَتى.[3]
حسین جان! ای کاش کسی هم بود وقتی تو از اسب بر زمین افتادی، میآمد و سر تو را به دامن میگرفت. دستاشو برد و خاکهای گرم کربلا رو جمع کرد. صورت بر خاکها گذاشته و مشغول به ذکر خداست.
ناگهان مانند نگین او را در محاصره کردند. هر که با هر سلاحی که داشت به امام حسین حمله کرد. دستور داد عزیزانم! برگردید به خیمهها.
ولی هنوز شاید به خیمه نرسیده بودند که دیدند صدای تکبیر دشمن بلند شده، نگاه کردند دیدند سر امام حسین بالای نیزه است صلی الله علیک یا اباعبدالله و رحمة الله و برکاته.
پی نوشت :
[1] . بحار الانوار /علامه مجلسی/45/40/بقیه الباب37- سائر ما جری علیه بعد بیعه الناس لیزید بن معاویه الی شهادته صلوات الله علیه ...ص:1
[2] . بحار الانوار /علامه مجلسی/45/42/بقیه الباب37- سائر ما جری علیه بعد بیعه الناس لیزید بن معاویه الی شهادته صلوات الله علیه ...ص:1
[3] . پژوهشى پیرامون شهداى كربلا/جمعی ازنویسندگان/75/ ابوالفضل العباس علیه السلام....ص:75
منبع : سایت واعظون
تهیه و تنظیم : گروه حوزه علمیه تبیان ، جواد دلاوری