تبیان، دستیار زندگی
،صدای سوخته ،گل و گلاب
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

صدای سوخته[1]

عصر عاشورا

عصر عاشورا، كنار خیمه‌های سوخته

ذوالجناحی مانْد با یال رهای سوخته

كاروان می‌رفت و می‌بلعید دشت دیرسال

كودكان تشنه را با دست و پای سوخته

در كجا دیدید یا خواندید؟ روی نیزه‌ای

آسمان، قرآن بخوانَد با صدای سوخته

قطره‌قطره شرم شد، آب فرات از دیدنِ

رقص خون آلود شمشیر و هوای سوخته

چارده قرن آسمان بارید و می‌بارد هنوز

چشم زینب را به خاك كربلای سوخته

ابرها بارانی و شاید خدا هم گریه كرد

عصر عاشورا، كنار خیمه‌های سوخته

اكرامی، محمود"

بعد از سه روز[2]  

بعد از سه روز، پیكر سرخش، كفن نداشت

یوسف‌ترین شهید خدا، پیرهن نداشت

از بس كه نیزه خون تنش را مكیده بود

حتّی توان و قدرت ناله زدن نداشت

در هجمه‌ی تواتر شمشیر و تیر و تیغ

راهی به جز شقایقِ پرپر شدن نداشت

از بس ‌كه پیكرش شده پامال اسب‌ها

یك جای بی‌جراحت و سالم، بدن نداشت

زلفی كه شانه شد به سر نیزه، صبح‌گاه

كنج تنور، چاره به جز سوختن نداشت

در بوریای كهنه، تن لاله‌پوش او

پیچیده شد، اگر چه شقایق، كفن نداشت

رحیمی، یوسف"

ماه سرگردان[3]  

ای سرت چون ماه سرگردان به روی نیزه‌ها!

از غمت خون عقده بسته در گلوی نیزه‌ها

خاطرات كربلا از پیش چشمانم گذشت

تا برآمد صوت قرآنت ز روی نیزه‌ها

آمدی با سر به دیدارم كه برگردد، حسین!

دیده‌ی مردم ز محمل‌ها به ‌سوی نیزه‌ها

من فدای حنجر خشكت! كه نوشیده است، آب

گه ز جام دشنه‌ها، گاه از سبوی نیزه‌ها

از فراق اكبرت، قلب رقیّه آب شد

كاش این دختر نگردد روبه‌روی نیزه‌ها!

ای «مؤیّد»! تا بیابم آن سر بُبْریده را

می‌روم با پای دل در جست‌وجوی نیزه‌ها

سیّد رضا مؤیّد

اشاره از دور[4]  

رأس تو را به روی نی، هر چه نظاره می‌كنم

سیر نمی‌شود دلم، نگه دوباره می‌كنم

ز اشك و آهِ سینه‌ام، میان آب و آتشم

چو با توام از این میان، كجا كناره می‌كنم؟

گمان كنند دشمنان، نیست به كام من زبان

ز دور بس كه با سرت، به سر اشاره می‌كنم

به دختران خود بگو، كه گوشواره‌ها چه شد

گریه به گوشواره نی، به گوشِ پاره می‌كنم

هم سر تو بر سر نی، هم سر اكبرت ز پی

گاه نگاه سوی مه، گه به ستاره می‌كنم

رُخت به خون كه رنگ زد؟ آینه را كه سنگ زد؟

رخنه ز آه خویشتن، به سنگ خاره می‌كنم

انسانی، علی"

پی نوشت:

[1] این كتاب اسم ندارد، ص 70.

[2] حروف مقطّعه، ص 270.

[3] گل‌های اشك، ص 111.

[4] دل سنگ آب شد، ص 368.

انتخاب شعر:جواد هاشمی

بخش ادبیات تبیان