دو مصیبت[1]

گفت: ای به خون تپیده! مكرّم برادرم! |
|
كافتادهای به روی زمین، در برابرم | |
آیا تو آن حسین منی؟ كز شرف نمود |
|
بر دوش خود سوار، تو را جدّ اطهرم | |
بر خاك مینشینی و ننْشینیام به چشم |
|
آتش به دل مزن، مگر از خاك كمترم؟ | |
صابر شدم به هر ستم و هر بلا، ولی |
|
هرگز نمیرود دو مصیبت ز خاطرم | |
این داغ سوزدم كه میان دو نهر آب |
|
لبتشنه، جان سپردهای اندر برابرم | |
این درد كاهدم كه یكی كهنه پیرهن |
|
گفتی بده كه تا نبَرد كس ز پیكرم | |
آن پیرهن به جسم شریفت نمانْد و مانْد |
|
عریان در آفتاب، تن پاك دلبرم | |
برخیز كز وداع تو بر جان زنم شرار |
|
كاینك ز خدمتت، به تحسّر مسافرم
|
میرزا یحیی مدرّس اصفهانی"
شجر صبر[2]
بستند چو بر پشت شتر، محمل زینب |
|
بگْریست دل سنگ، به حال دل زینب | |
گویی به غم و محنت و اندوه سرشتند |
|
از روز ازل، طینت و آب و گِل زینب | |
بر نوك سنان بود سر شاه، شب تار |
|
شمعی كه بُدی روشن از او، محفل زینب | |
گویند دهد میوهی شیرین، شجر صبر |
|
پس از چه بُوَد خونِ جگر، حاصل زینب؟ | |
ویرانه بُوَد منزل گنج و عجبی نیست |
|
شد گوشهی ویرانه اگر منزل زینب | |
در باغ ندانم ز چه شد، لاله پُر از داغ |
|
گویا كه خبر یافت ز داغ دل زینب | |
از چشم «طرب»، ناقه به گِل مانْد، چو بشنید |
|
بر ناقه ببستند ز كین، محمل زینب |
طرب اصفهانی"
زبان شعله[3]
كربلا باقی است، باید خیمهای بر پا كنم |
|
پرچمِ افتاده را از خاك و خون، بالا كنم | |
ماهتابم، كهكشانی از ستاره در پیَام |
|
میروم تا چون قیامت، شام را رسوا كنم | |
شام، خونریز است در تاریخ سرخ آفتاب |
|
با زبان شعله، باید شام را فردا كنم | |
كوفه، پیمان را چنان فرق علی درهم شكست |
|
مثل سوسن، بایدش با صد زبان، افشا كنم | |
آیهآیه، خون قرآن میچكد از نیزهها |
|
قطرهقطره، باید آن آیات را معنا كنم |
تابش، قنبرعلی"
ای پارهپاره![4]
ای پارهپاره پیكر قرآن! سرت كجاست؟ |
|
آه! ای سر بریده! بگو پیكرت كجاست | |
فریاد «وا عطش عطشا» رفته تا كجا |
|
سقّای كودكان تو، آبآورت كجاست؟ | |
ای ماه من! كه ماه تمامیّ عالمی |
|
ماه بلندقامت تو، اكبرت كجاست؟ | |
بینغمه مانده بر سر گهوارهاش، رباب | |
ششماههی نشسته به خون، اصغرت كجاست؟ | |
ای خوابگاه و بسترت آغوش فاطمه! |
|
عالم فدای بیكسیات! مادرت كجاست؟ |
رجبزاده، كریم"
خطبهی شهادت[5]
روزی، تمامِ همّت خود را گذاشتی |
|
در خیمههای آتش و خون، پا گذاشتی | |
در کوچههای حادثه، همراه کاروان |
|
پا جای پای حضرت زهرا گذاشتی | |
با نالههای سوخته، در سوگ مجتبی |
|
داغی بزرگ بر جگر ما گذاشتی | |
در شام تیرهای که پُر از بوی فتنه بود |
|
آیینهای مقابل دنیا گذاشتی | |
تو خطبهی شهادت یاران عاشقی |
|
از خود حماسههای تری، جا گذاشتی | |
بانو! چقدر در نظرم آسمانی است |
|
راهی که پیش دیدهی فردا گذاشتی | |
از نسلِ آتشینِ کدامین فرشتهای؟ |
|
کاینگونه عشق را به تماشا گذاشتی |
"نجاتی، پروانه
پی نوشت:
[1] دیوان یحیی، ص 400 (با حذف سه بیت).
[2] دیوان طرب اصفهانی XE "طرب اصفهانی" ، ص 8 ـ 637.
[3] یك شعله نوبهاران، ص 57.
[4] اردیبهشت و این همه برف، ص 276.
[5] شكستنیتر از آنم،ص6 ـ 285.
انتخاب شعر:جواد هاشمی بخش ادبیات تبیان