تبیان، دستیار زندگی
کوکب اقبال ،دو مصیبت
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دو مصیبت[1]

کوکب اقبال

گفت: ای به خون تپیده! مكرّم برادرم!

كافتاده‌ای به روی زمین، در برابرم

آیا تو آن حسین منی؟ كز شرف نمود

بر دوش خود سوار، تو را جدّ اطهرم

بر خاك می‌نشینی و ننْشینی‌ام به چشم

آتش به دل مزن، مگر از خاك كم‌ترم؟

صابر شدم به هر ستم و هر بلا، ولی

هرگز نمی‌رود دو مصیبت ز خاطرم

این داغ سوزدم كه میان دو نهر آب

لب‌تشنه، جان سپرده‌ای اندر برابرم

این درد كاهدم كه یكی كهنه پیرهن

گفتی بده كه تا نبَرد كس ز پیكرم

آن پیرهن به جسم شریفت نمانْد و مانْد

عریان در آفتاب، تن پاك دلبرم

برخیز كز وداع تو بر جان زنم شرار

كاینك ز خدمتت، به تحسّر مسافرم

میرزا یحیی مدرّس اصفهانی"

شجر صبر[2]  

بستند چو بر پشت شتر، محمل زینب

بگْریست دل سنگ، به حال دل زینب

گویی به غم و محنت و اندوه سرشتند

از روز ازل، طینت و آب و گِل زینب

بر نوك سنان بود سر شاه، شب تار

شمعی كه بُدی روشن از او، محفل زینب

گویند دهد میوه‌ی شیرین، شجر صبر

پس از چه بُوَد خونِ جگر، حاصل زینب؟

ویرانه بُوَد منزل گنج و عجبی نیست

شد گوشه‌ی ویرانه اگر منزل زینب

در باغ ندانم ز چه شد، لاله پُر از داغ

گویا كه خبر یافت ز داغ دل زینب

از چشم «طرب»، ناقه به گِل مانْد، چو بشنید

بر ناقه ببستند ز كین، محمل زینب

طرب اصفهانی"

زبان شعله[3]

كربلا باقی ا‌ست، باید خیمه‏ای بر پا كنم

پرچمِ افتاده را از خاك و خون، بالا كنم

ماهتابم، كهكشانی از ستاره در پی‌َام

می‏روم تا چون قیامت، شام را رسوا كنم

شام، خون‌ریز است در تاریخ سرخ آفتاب

با زبان شعله، باید شام را فردا كنم

كوفه، پیمان را چنان فرق علی درهم شكست

مثل سوسن، بایدش با صد زبان، افشا كنم

آیه‌آیه، خون قرآن می‏چكد از نیزه‏ها

قطره‌قطره، باید آن آیات را معنا كنم

تابش، قنبر‌علی"

ای پاره‌پاره![4]  

ای پاره‌پاره پیكر قرآن! سرت كجاست؟

آه! ای سر بریده! بگو پیكرت كجاست

فریاد «وا عطش عطشا» رفته تا كجا

سقّای كودكان تو، آب‌آورت كجاست؟

ای ماه من! كه ماه تمامیّ عالمی

ماه بلند‌قامت تو، اكبرت كجاست؟

بی‌نغمه مانده بر سر گهواره‌اش، رباب
شش‌ماهه‌ی نشسته به خون، اصغرت كجاست؟

ای خواب‌گاه و بسترت آغوش فاطمه!

عالم فدای بی‌كسی‌ات! مادرت كجاست؟

رجب‌زاده، كریم"

خطبه‌ی شهادت[5]

روزی، تمامِ همّت خود را گذاشتی

در خیمه‌های آتش و خون، پا گذاشتی

در کوچه‌های حادثه، همراه کاروان

پا جای پای حضرت زهرا گذاشتی

با ناله‌های سوخته، در سوگ مجتبی

داغی بزرگ بر جگر ما گذاشتی

در شام تیره‌ای که پُر از بوی فتنه بود

آیینه‌ای مقابل دنیا گذاشتی

تو خطبه‌ی شهادت یاران عاشقی

از خود حماسه‌های تری، جا گذاشتی

بانو! چقدر در نظرم آسمانی است

راهی که پیش دیده‌ی فردا گذاشتی

از نسلِ آتشینِ کدامین فرشته‌ای؟

کاین‌گونه عشق را به تماشا گذاشتی

"نجاتی، پروانه

پی نوشت:

[1] دیوان یحیی، ص 400 (با حذف سه بیت).

[2] دیوان طرب اصفهانی XE "طرب اصفهانی" ، ص 8 ـ 637.

[3] یك شعله نوبهاران، ص 57.

[4] اردیبهشت و این همه برف، ص 276.

[5] شكستنی‌تر از آنم،ص6 ـ 285.

انتخاب شعر:جواد هاشمی

بخش ادبیات تبیان