گفت و گو یی با کارگردان موسیو ابراهیم و گلهای قرآن
مقدمه:كوشك جلالی، نویسنده و كارگردان تئاتر، سالهاست در آلمان زندگی میكند و با بازیگران آلمانی نمایشهای مختلفی را به روی صحنه برده است. او در اواخر دهه هفتاد برای اولین بار دو نمایش”مسخ” و”كاروان سوخته” را در جشنواره تئاتر فجر به اجرا برد و پس از آن در سالهای بعد نمایشهای”بازرس”، ”پوزه چرمی” و”جاده” بر اساس فیلم فدریكو فلینی را در ایران به اجرا بود كه دو نمایش آخر با بازی بازیگران آلمانی بود.
او در حال حاضر نمایش”موسیو ابراهیم و گلهای قرآن” را در تالار چهارسوی تئاتر شهر با بازی بهزاد فراهانی و هومن برقنورد به روی صحنه میبرد. این نمایش مدتهاست در شهرهای مختلف آلمان نیز با بازیگران آلمانی به اجرا میرود.
كوشك جلالی دو روز دیگر ایران را به مقصد آلمان ترك میكند كه در آنجا مقدمات اجرای نمایش”كاروان سوخته” را فراهم كند در حالیكه نمایش”موسیو ابراهیم و گلهای قرآن” تا اوایل مردادماه در تالار چهارسو به اجرایش ادامه میدهد.
این نمایش یكی از رمانهای مطرح اریك امانوئل اشمیت، نویسنده فرانسوی تبار است.
***
شما قبلا”مسخ” كافكا، فیلم”جاده” فلینی و الان داستان اشمیت را در ایران به روی صحنه آوردید. یعنی كارهایتان در ایران بیشتر اقتباس ادبی بوده است، آیا در آلمان هم به همین شیوه كار میكنید؟
در تمام زندگیم چهار بار این اتفاق برایم افتاد، بار اول از فیلم”ترس خوره روح است” نمایشی اجرا كردم چون داستانش برایم جالب بود، داستان درباره فضای عربستیز بعد از 11 سپتامبر بود و خشونتی كه علیه مسلمانها اعمال میشد، فیلم”جاده” را هم از كودكی دوست داشته و همیشه دلم میخواست این فیلم را روزی در صحنه تئاتر اجرا كنم و”مسخ” كافكا و بعد قصه”موسیو ابراهیم و گلهای قرآن” هم همین قصه را داشت.
من همه نمایشهایی را كه اجرا كردم بیشتر از نیازهای درونیم نشأت گرفته است اما نمایشهای زیادی را هم در آلمان اجرا كردم كه بلطبع شما آنها را ندیدهاید و از آنها بیخبراید، آنها بیشتر بر اساس نمایشنامه بودند و نه قصه و فیلم.
من مایلم كه شكلهای مختلف تئاتری را امتحان كنم و نمیخواهم كه فقط با یك شكل خودم را محدود كنم و به اصلاح در قفس اسیر كنم.
علت انتخاب”موسیو ابراهیم و گلهای قرآن” هم بیشتر شرایط اجتماعی روزگارمان بود، احساس كردم كه در دوره ما مرتب صحبت از جنگ، دشمنی و تفرقههای دینی میشود و خوب است كه از دوستی ادیان و پیوند میان آدمها با مذاهب مختلف هم حرف زده شود.
شنیدم كه این داستان توسط نشر قطره چاپ میشود، داستان را خودتان ترجمه كردید؟
بله، در ضمن به غیر از ترجمه داستان، نمایشنامه من نیز به آن اضافه شده است كه به زودی نشر قطره آن را منتشر خواهد كرد.
”موسیو ابراهیم و گلهای قرآن” یكی از سهگانههای اشمیت است، چرا از بین آن سهگانه به سراغ این قصه رفتید؟
اشمیت تعدادی داستان درباره دوستی میان ادیان مختلف نوشته است كه”موسیو ابراهیم و گلهای قرآن” اولین داستان از این نوع دست داستانها است كه به نظرم قویتر از بقیه هم هست، من داستانهای دیگر اشمیت را خواندم اما به نظرم قابلیت تبدیل آنها به نمایشنامه كمتر است.
با توجه به این كه این نمایش مدتهاست در آلمان به اجرا میرود آیا با توجه به فضای مذهبی كه در نمایش حاكم است واكنش خاصی را در آلمان ایجاد نكرد؟
به هر حال هر كسی كه كار میكند به تبع آن نقدهای هم از كارش میشود، من وقتی اجرای این نمایش را در آلمان شروع كردم آن جا انگهای زیادی به من زدند، مثلاً میگفتند كه این ایرانی است و میخواهد یك جوری دین اسلام را تبلیغ كند، به خصوص كه اجرا بعد از حادثه 11 سپتامبر بود و فضا ملتهبتر از قبل بود، بیشتر واكنشها هم به خاطر نام نمایش بود اما پس از چندین اجرا، نقدهایی كه بر این كار نوشته شد، نقدهای بسیار خوبی بود به طوری كه بین 300 كار كاندید نمایش ایالت غرب آلمان شد و هنوز در حال اجراست. معتقدم كه اگر نمایشی خوب باشد حتماً تماشاگرانش را پیدا خواهد كرد اما من اصلاً نخواستم به عقیدهای بی احترامی كنم بلكه بیشتر میخواستم درباره زندگی در صلح و آرامش حرف بزنم.
”موسیو ابراهیم و گلهای قرآن” در آلمان هم به همین شیوه به اجرا میرود؟ تفاوتهایش با اجرای ایران چیست؟
خرده تفاوتهایی دارد، مثلاً نوع بازیها در جاهایی تغییر كرده است، همین طور در بازنویسی نمایشنامه برای اجرا در ایران، یك چیزهایی كه به نظرم برای ایرانیان جالب میآمد به آن اضافه كردم.
درباره چگونگی پروسه تبدیل این داستان به نمایشنامه بگوئید و آیا مشاورهای در این كار داشتهاید؟
نه، به تنهایی نوشتن نمایشنامه را انجام دادم یعنی این قدر با آن درگیر شده بودم كه دلم میخواست خودم آن را بنویسم البته در جریان تمرین با بازیگران متن كمی تغییر كرد. در ایران هم در كنار دو بازیگر خوبی كه داشتم قسمتهای با نظرات آنها تغییر كرد. در اجرا بیشتر میخواستم دو شیوه نمایشی ایرانی، شیوه نقالی و پردهخوانی را به كار بگیرم، شخصیت مومو نقالی میكند و بعد از نقل كردن، خودش هم بازی میكند. تكه تكههای نمایش از طریق مومو یك جور نقالی و پردهخوانی میشود البته شیوه اجرایی برشتی را نیز در اجرایم به كار گرفتم مانند شكستن قصه و فاصله گذاری از نقش، در واقع تلفیقی از شیوههای اجرایی غرب و شرق را به كار گرفتم و به همت بازیگرانم به خوبی به این نوع شیوهها رسیدم.
طراحی صحنه نمایش موجز و در عین حال كاربردی است.
این داستان دارای مكانهای مختلف و شخصیتهای زیادی است، اگر میخواستم كه همه مكانها را نشان بدهم: دكان، خانه پدر، خیابان، فاحشه خانه و... باید یك فیلم میساختم، فكر كردم كه با حداقل ابزار فضاهای متفاوت را برای تماشاگران به تصویر بكشم، به نظرم دو چهار پایه و چرخ در صحنه میتوانست همان طور كه شما گفتید به طور كاربردی نیازهای نمایش را جوابگو باشد، البته فقط طراحی صحنه ساده نیست بلكه لباسهای بازیگران هم ساده است، شما فقط با بازی بازیگران و دو چهارپایه و چرخ و نور موضعی متوجه مكانهای متفاوت میشوید. اتفاقاً تماشاگران هم بسیار هوشیار هستند و حتی این شكل ساده هم برایشان دلچسب هست. خلاصه كلام كه دلم میخواست با سیستم ساده و در عین حال پیچیده همه چیز را روی صحنه به تماشاگرانم نشان دهم. اتفاقاً من نمایشی را در آلمان با صحنه خالی به اجرا بردم كه بعد منتقدان ایراد گرفتند كه وقتی صحنه خالی است چرا اسم طراح صحنه را در بروشور آوردهام! اما همین كه طراح صحنه و كارگردان به این نتیجه برسند كه بهتر است صحنه عریان باشد هم نوعی طراحی صحنه است. در ضمن در”موسیو ابراهیم و گلهای قرآن” بازیگرانم هم جزئی از طراحی صحنه بودند چون با قدرت و توانایشان مرتب مكانها را عوض میكردند. حتماً تماشاگران هم قدرت بازیگران را تایید كردهاند.
لینک :