تبیان، دستیار زندگی
در این مقاله سعی می‌شود مولفه‌هایی از شخصیت استبدادی شاه آورده شود تا بدین وسیله، فهم مطالب ‌آسان‌تر شده و نظام سیاسی مرتبط با او نیز دقیق‌تر فهمیده شود.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

5ویژگی استبدادی محمدرضا پهلوی


در این مقاله سعی می‌شود مولفه‌هایی از شخصیت استبدادی شاه آورده شود تا بدین وسیله، فهم مطالب ‌آسان‌تر شده و نظام سیاسی مرتبط با او نیز دقیق‌تر فهمیده شود.

1-  استبداد رأی: ویلیام شوكراس، صاحب كتاب آخرین سفر شاه، در این زمینه می‌گوید: «شاه، در خانه‌اش ارباب است و مخالفت با او، محكوم به شكست و بی‌فایده خواهد بود.»1

محمدرضا شاه

یكی از عواملی كه باعث استبداد رأی محمدرضا شاه پهلوی گردیده، كیفیت نگرش شخصی وی، نسبت به دخالت‌های بیگانگان است. او در این رابطه می‌گوید:

«عجیب این بود كه تمام این تشكیلات و همه این عوامل خارجی، فقط در یك مورد اشتراك نظر و هماهنگی داشتند و آن هم، مخالفت با قدرت سلطنت در ایران؛ به خصوص سلطنت دودمان پهلوی بود، زیرا خوب متوجه شده بودند كه من، نمی‌توانستم شریك اغراض و مطامع آنها شوم و به عنوان پادشاه مملكت، اصولاً برای من غیر از مصالح عالیه كشورم، نمی‌توانست هدفی وجود داشته باشد.»2

البته چاپلوسی درباریان و بی‌لیاقتی نخبگان سیاسی نیز باعث تقویت مسئله گردیده است؛ زیرا برای شاه ، كم‌كم این اعتقاد بوجود آمد كه اطرافیانش، صرفاً عده‌ای چاپلوس بی‌كفایت‌اند و راه چاره این است كه تنها به خود؛ و نیز به ماموریت الهی كه برای ایران داشت، اعتقاد داشته باشد.

2-  اتخاذ مشی خودكامگی: رفته رفته، شاه متقاعد شده بود كه دخالت و رهبری خود او، برای وحدت كشور و ثمربخشی رشد آن ضروری است. وی برای نیل به این مقصود، بر سه اصل مهم تكیه می‌كرد:

بهترین تعریف برای اصل اول، همان نظام تقطیعی حكومت است. محمدرضا شاه پهلوی، از تفویض قدرت مطلق به سازمانی از سازمان‌ها یا به رئیس آن (در هر حوزه‌ای كه می‌خواست باشد) ممانعت می‌نمود؛ وانگهی وی در صدد ایجاد سازمان‌های هم‌عرض بود تا متقابلاً بر هم نظارت داشته، هر كدام دیگری را تحت كنترل قرار دهند. بدین‌سان، ساخت ظاهری حكومت (وجود قوای سه گانه، وجود انجمن‌های محلی، فعالیت احزاب سیاسی و غیره) نشانه‌هایی از مشروطیت را به همراه داشت؛ ولیكن چنین امری صرفاً ماسك بازی پر دامنه‌ای بود تا، دسایس غیر رسمی سازمان‌های پشت پرده از انظار عامّه، مكتوم بمانند. شاه، بخصوص در آخرین سال‌های سلطنت خویش، بیش از پیش، اسلوب مجازی متعدد را بكار بست و دامنه تدبیری كه برای سدكردن،‌ منفرد ساختن، از میان برداشتن منافع بالقوه خطر می‌اندیشید؛ به همه زمینه‌ها كشیده شد.

یكی از عواملی كه باعث استبداد رأی محمدرضا شاه پهلوی گردیده، كیفیت نگرش شخصی وی، نسبت به دخالت‌های بیگانگان است

دومین روشی كه شاه، برای تحكیم قدرت خویش بكار برد؛ ارتباط نزدیكی با روش اول داشت. وی، مترصد آن بود تا میان خود و مردم، رابطه‌ای خاص و تقریباً عارفانه برقرار سازد؛ در نتیجه‌، وجود هیچ واسطه‌ای و نیز هیچ دخالتی را از جانب شخصیت‌های برجسته مملكتی نمی‌پذیرفت. این پیوند غیر واقعی، صرفاً در توهّم شاه نقش بسته بود و البته چنین كبكبه‌ای ویژگی همه نظام‌های پادشاهی سنتی می‌باشد.

سومین روش او، صحّه نهادن مداوم بر آراء و افكار دیگران بود. شاه،‌ به نحو استادانه‌ای این رویّه را بكار می‌گرفت تا هم دیگران را بازیچه خود ساخته و كنترل نماید و هم از خلاقیت و ابتكار آنها،‌ استفاده بهینه كند؛ مثلاً شاه توانست از نارضایتی روزافزون دهقانان، راجع به افزایش تورم و كاهش بهای فرآورده‌های كشاورزی استفاده كند و ضربه نهایی را بر دموكراسی وارد سازد و بدین شیوه، تدابیر شخصی خویش را اجرا نماید.3

در رابطه با رویه خودكامگی محمدرضا شاه پهلوی می‌توان به گفته‌های ریچارد هلمز ـ سفیر وقت آمریکا در ایران ـ استناد كرد. وی، پیرامون بعضی كاستی‌های روش گزارش دادن سفارت، چنین اظهار داشت كه:

«بحث، حتی با وزیران مقامات بلندپایه، همیشه آنطور كه انتظار داریم سودمند نیست؛ زیرا حكومت و جامعه ایرانی، بی‌اندازه سازمان یافته و خودكامه شده است و هر گونه تصمیمی، در رأس گرفته می‌شود. اغلب، اتفاق می‌افتد كه حتی مقامات ارشد، كه از سیاست‌ها و برنامه‌هایی كه به آنان مربوط هست، آگاه نیستند، و نیز ما در یافتن منابع اطلاعاتی درباره مخالفان و حتی درباره نظریات روحانیون، با دشواری روبرو هستیم، آنهم تنها به علت حساسیت و عدم موافقت دولت ایران با تماس خارجیان با گروه‌های مزبور.» 4

آنتونی پارسونز

آنتونی پارسونز- سفیر وقت انگلیس در تهران ـ در رابطه با رویه خودكامه شاه و عدم استقلال نهادها و موسسات رسمی جامعه ایران در آخرین سال‌های رژیم محمدرضا شاه پهلوی، چنین می‌گوید:

«از هر دریچه‌ای كه بنگریم، شاه همان رژیم بود. سلطنت و دولت، در حقیقت مفهوم واحدی داشت. شاه، مركز دایره‌ای بود كه بین آنها، جز از طریق او پیوندی آنچنانی وجود نداشت. دربار، خانواده سلطنتی، حكومت مركزی، نظام حكومتی استان‌ها، نیروهای مسلح،‌ ساواك، پلیس و ... همه این نهادها، مستقل از یكدیگر عمل می‌كردند و هر یك از آنها،‌ مستقیماً به شاه گزارش می‌دادند؛ به عنوان مثال، شاه رئیس شورای عالی اقتصاد بود كه البته اكثر وزرای كابینه در آن عضویت داشتند. او، فرمانده كل قوا (نیروهای مسلح) بالاترین مقام دستگاه اطلاعاتی و امنیتی؛ و نیز كنترل كننده بیواسطه دربار و رشته فعالیت‌های مختلفی بود كه انجام آنها را به خانواده خود، ارجاع كرده بود ... شاه، بر مسند خود استوار بود و روشی خودكامه داشت.» 5

3- تقدس مقام سلطنت: یكی از ادعاهای محمدرضا شاه پهلوی این بود كه، وی بر سر مردم سایه خدایی داشته و از طرف خدا رسالت دارد تا ماموریت الهی خود (اصلاح و پیشبرد امور معنوی و مادی آحاد ملت ایران) را به انجام رساند. وی، در اواسط سلطنت خویش، چنین گفته بود:

«من، در تمام آنچه كرده‌ام و آنچه خواهم كرد؛ خود را برای اجرای مشیات الهی بیش نمی‌دانم و فقط از درگاه احدیتش. مسئلت دارم كه همواره مرا در انجام مشیات كامله خویش، به راه راست هدایت فرماید و از اشتباه دور دارد.» 6

شاه از واقعیت‌ها، همراه با افكار ناشی از خیالبافی‌هایش، هر روز بیش از گذشته، او را به سرسختی در عقاید بی‌پایه‌اش سوق می‌داد

شاه، بر این عقیده بود كه خداوند، او را برای رهبری ملت ایران، به طرف یك عصر طلایی فرستاده است. این موضوع، كه تصمیمات او غیرقابل تخلف و مقدس است، برای او مشكل عدم اعتماد كامل را نسبت به مشاوران و نزدیكان خویش فراهم كرد؛ لذا چنین امری موجب بدبینی شاه نسبت به اطرافیان خود گردید و باعث تصمیم‌گیری‌های غیر منتظره شخصی و كردارهای خود مدارانه شد. 7 او، كارهای استبدادی‌اش را چنین توجیه می‌كرد: «از آنجا كه خداوند مقدر فرموده كارهایی برای ملت ایران انجام دهم؛ بنابراین به خدا توكل كرده و از هیچ كس یاری نمی‌طلبم.» 8

4- اتخاذ سیاست تفرقه افكنی: به علت اینكه اهمیت افراد بیش از موسسات بود، طرح رهبری شاه چنین ریخته شده تا وی افرادی را انتخاب كند كه منطبق با سیاست تفرقه افكنی‌اش باشند. عامل مهم، درجه اطمینانی است كه او می‌تواند در افراد مشاهده نماید. شاه‌، به تعداد بسیار كمی از مقامات،‌ اطمینان داشته و كنترل خود بر مقامات حكومتی را بواسطه سیاست محتاطانه تفرقه بیاندازد و حكومت كن، دنبال می‌كرد.

در غالب اوقات، شاه مسئولیت‌های مرتبط به هم را بین مقامات تقسیم می‌كرد و گزارش‌های آنان را جداگانه دریافت می‌نمود تا از كامل بودن و صحت گزار‌ش‌ها، آگاهی یابد. شیوه دیگر این سیاست، بر ممانعت از قدرت یافتن بیش از حد متنفذین استوار بود. در صورتی كه یك صاحب منصب مملكتی (با ابزارها و منابع مختلف) از چارچوب وظایف و حقوق خویش تخطی می‌نمود، روش شاه بدین قرار بود كه یا مقداری از مسئولیت‌های خاصی را به دیگران واگذار می‌كرد؛ و یا اینكه بطور خیلی ساده منصب شغلی او را تنزل می‌داد.

محمدرضا شاه5- دوری از واقعیت:
دوری شاه از واقعیت‌ها، همراه با افكار ناشی از خیالبافی‌هایش، هر روز بیش از گذشته، او را به سرسختی در عقاید بی‌پایه‌اش سوق می‌داد. به اعتقاد شاه، اقتضای مقام سلطنت ایجاب می‌كند كه همواره از مردم فاصله گرفته،‌ اطلاعات مورد نیاز خود را تنها از طریق سرویس‌های امنیتی بدست آورد؛ به عبارت دیگر، بازخوران اطلاعاتی شاه صرفاً مقامات امنیتی بودند و به همین جهت،‌ او معمولاً اطلاعات مخالف (بازخوران منفی) را دست‌كم می‌گرفت و با ناچیز شمردن گروه‌های مخالف رژیم، تصورش این بود كه اوضاع بر وفق مراد است و مردم نیز پادشاهی چون او را با رضایت خاطر پذیرا هستند. شاه، به سرنوشت خود و اندیشه‌هایش چنان اعتقاد داشت كه حتی از فرصت‌های مناسب،‌ جهت كنار آمدن با گروه‌های مخالف میانه‌رو نیز غافل ماند و فقط هنگامی؛ فكر مصالحه افتاد كه دیگر، دیر شده بود.

همانطور كه كمتر كسی جرأت دروغ گفتن به رضاشاه را نداشت، به همان صورت هم فقط معدودی از اشخاص، این گستاخی را داشتند كه حقیقت را به محمدرضا شاه پهلوی بگویند. خود شاه هم از روی قرائن، این مسئله را دریافته بود؛ زیرا در جایی نوشت :

«سنتی كه شاه را احاطه كرده، موجب تاكید بر تنهایی و انزوای وی گردیده است و به خاطر نقشی كه در جایگاه سیاست ایران دارد ناگزیر است تا به اندازه طول بازو و دست،‌ فاصله‌اش را با مردم جامعه حفظ نماید.» 9

پی نوشت:

1-    ویلیام شوكراس، آخرین سفر شاه، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، چاپ دوم، تهران: نشر البرز، 1369، ص351.

2-    منوچهر راوید، شاهنشاه آریا مهر و سیاست مستقل ملی ایران، بی‌جا، بی‌نا، 1348، ص23.

3-    مایكل لدین و ویلیام لوئیس، هزیمت یا شكست رسوایی شاه، ترجمه احمد سمیعی (گیلانی)،‌ تهران: نشر ناشر، 1362، صص50-44.

4-    ویلیام شوكراس، پیشین، ص349.

5-    فخر روحانی، اهرمها، سقوط شاه و پیروزی انقلاب اسلامی، قم: نشر بلیغ، 1370، ص407.

6-    منوچهر راوید، پیشین، ص140.

7-    دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، اسناد لانه جاسوسی آمریكا، كتاب اول، تهران: موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، 1386، ص275.

8-    والتر واكر، چرا شاه سرنگون شد؟ ترجمه محمدعلی آتش برگ، تهران: نشر بین‌الملل، 1362، ص5.

9-    همان، ص4.

علی جان مرادی جو

بخش تاریخ ایران و جهان تبیان