تبیان، دستیار زندگی
ایام كودكى و نوجوانى محمد در شهر طوس سپرى شد. وى در این ایام پس ‍ از خواندن و نوشتن ، قرائت قرآن ، قواعد زبان عربى و فارسى ، معانى و بیان و حدیث را نزد پدر خویش آموخت .
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

یاور وحى و عقل

یاور وحی و عقل

زادگاه و ولادت

سرزمین طوس ناحیه اى از خراسان بزرگ است كه خاستگاه دانشورانى بزرگ و تاریخ ساز بوده است . در جغرافیاى قدیم ایران ، طوس از شهرهاى مختلفى چون ((نوقان ))، ((طابران )) و ((اردكان )) تشكیل شده بود و قبر مطهر حضرت على بن موسى الرضا علیه السلام در حوالى شهر ((نوقان )) و در روستایى به نام ((سناباد)) قرار داشت كه پس از توسعه آن ، امروزه یكى از محله هاى شهر مشهد به شمار مى آید.

گویند زمانى ((شیخ وجیه الدین محمد بن حسن )) كه از بزرگان و دانشوران قم بوده و در روستاى ((جهرود)) از توابع قم زندگى مى كرد. (377) به همراه خانواده و به شوق زیارت امام هشتم شیعیان به مشهد عازم شد و پس از زیارت ، در هنگام بازگشت به علت بیمارى همسرش ، در یكى از محله هاى شهر طوس مسكن گزید. او پس از چندى به درخواست اهالى محل علاوه بر اقامه نماز جماعت در مسجد، به تدریس در مدرسه علمیه مشغول شد. در صبحگاه یازدهم جمادى الاول سال 597 ق به هنگام طلوع آفتاب ، سپیده از خنده شكفته شد و درخشنده ترین چهره حكمت و ریاضى در قرن هفتم پا به عرصه وجود نهاد.(378)

پدر با تفال به قرآن كریم نوزاد را كه سومین فرزندش بود ((محمد)) نامید. او بعدها كنیه اش ، ((ابوجعفر)) گشته ، به القابى چون ((نصیرالدین ))،

((محقق طوسى ))، ((استاد البشر)) و ((خواجه )) شهرت یافت .

تحصیل 

ایام كودكى و نوجوانى محمد در شهر طوس سپرى شد. وى در این ایام پس ‍ از خواندن و نوشتن ، قرائت قرآن ، قواعد زبان عربى و فارسى ، معانى و بیان و حدیث را نزد پدر خویش آموخت .

مادرش نیز وى را در خواندن قرآن و متون فارسى كمك مى كرد. پس از آن به توصیه پدر نزد دایى اش ((نورالدین على بن محمد شفیعى )) كه از دانشمندان نامور در ریاضیات ، حكمت و منطق بود، به فراگیرى آن علوم پرداخت .

عطش علمى محمد در نزد دایى اش چندان بر طرف نشد و بدین سبب با راهنمایى پدر در محضر، ((كمال الدین محمد حاسب )) كه از دانشوان نامى در ریاضیات بود، به تحصیل پرداخت اما هنوز چند ماهى نگذشته بود كه استاد قصد سفر كرد و آورده اند كه وى به پدر او چنین گفت : من آنچه مى دانستم به او (خواجه نصیر) آموختم و اكنون سوالهایى مى كند كه گاه پاسخش را نمى دانم !

پس از چندى آن نوجوان سعادتمند از فیض وجود استاد بى بهره بود دایى پدرش ((نصیرالدین عبدالله بن حمزه )) كه تبحر ویژه اى در علوم رجال ، درایه و حدیث داشت ، به طوس آمد و محمد كه هر لحظه ، عطش ‍ علمى اش افزون مى گردید در نزد او به كسب علوم پرداخت . گرچه او موفق به فراگیرى مطالب جدیدى از استاد نشد، اما هوش و استعداد وافرش ‍ شگفتى و تعجب استاد را برانگیخت به گونه اى كه به او توصیه كرد تا به منظور استفاده هاى علمى بیشتر به نیشابور مهاجرت كند.

او در شهر طوس و به دست استادش ((نصیرالدین عبدالله بن حمزه )) لباس ‍ مقدس عالمان دین را بر تن كرد و از آن پس لقب ((نصیرالدین )) از سوى استاد افتخارى جاویدان یافت .

در آخرین روزهایى كه نصیرالدین جوان براى سفر به نیشابور آماده مى شد غم از دست دادن پدر بر وجودش سایه افكند اما تقدیر چنین بود و او مى بایست با تحمل آن اندوه جانكاه به تحصیل ادامه دهد. در حالى كه یك سال از فوت پدرش مى گذشت به نیشابور پاى نهاد و به توصیه دایى پدر به مدرسه سراجیه رفت و مدت یك سال نزد سراج لالدین قمرى كه از استادان بزرگ درس خارج فقه و اصول در آن مدرسه بود، به تحصیل پرداخت . سپس در محضر استاد فریدالدین داماد نیشابورى - از شاگردان امام فخر رازى - كتاب ((اشارات ابن سینا)) را فراگرفت .

پس از مباحثات علمى متعدد فرید الدین با خواجه ، علاقه و استعداد فوق العاده خواجه نسبت به دانش اندوزى نمایان شد و فرید الدین او را به یكى دیگر از شاگردان فخر رازى معرفى كرده و بدین ترتیب نصیر الدین طوسى توانست كتاب ((قانون ابن سینا)) را نزد ((قطب الدین مصرى شافعى )) به خوبى بیاموزد. وى علاوه بر كتابهاى فوق از محضر عارف معروف آن دیار ((عطار نیشابورى )) (متوفى 628) نیز بهره مند شد.

خواجه كه در آن حال صاحب علوم ارزشمندى گشته و همواره به دنبال كسب علوم و فنون بیشتر بود، پس از خوشه چینى فراوان از خرمن پربار دانشمندان نیشابور به رى شتافت و با دانشور بزرگى به نام برهان الدین محمد بن محمد بن على الحمدانى قزوینى آشنا گشت . او سپس قصد سفر به اصفهان كرد اما در بین راه ، پس از آشنایى به ((میثم بن على میثم بحرانى )) به دعوت او و به منظور استفاده از درس خواجه ابوالسعادات اسعد بن عبدالقادر بن اسعد اصفهانى به شهر قم رو كرد.

محقق طوسى پس از قم به اصفهان و از آنجا به عراق رفت . او علم ((فقه )) را از محضر ((معین الدین سالم بن بدران مصرى مازنى )) (از شاگردان ابن ادریس حلى و ابن زهره حلبى ) فرا گرفت . و در سال 619 ق از استاد خود اجازه نقل روایت دریافت كرد.

آن گونه كه نوشته اند خواجه مدت زمانى از ((علامه حلى )) فقه و علامه نیز در مقابل ، درس حكمت نزد خواجه آموخته است .

((كمال الدین موصلى )) ساكن شهر موصل (عراق ) از دیگر دانشمندانى بود كه علم نجوم و ریاضى به خواجه آموخت و بدین ترتیب محقق طوسى دوران تحصیل را پشت سر نهاده ، پس از سالها دورى از وطن و خانواده ، قصد عزیمت به خراسان كرد. (379)

دوران آشوب

سالهایى كه خواجه براى تحصیل در عراق به سر مى برد اخبار پراكنده و ناگوارى از تجاوز قوم مغول به ایران به گوش مى رسد. مغولها اقوام بیابانگردى بودند كه در ابتدا به دامدارى و شكار در بیابانها پرداخته ، با جگزار و فرمابنردار چین شمالى بودند. زمانى ((یسوگا)) پدر چنگیز خان مغول كه از روساى مغول بود، سر به شورش نهاد و عده زیادى از آن قوم را به اطاعت خود در آورد. پس از وى پسر بزرگش ((تموچین )) كه بعدها به چنگیزخان شهرت یافت به جاى پدر نشست و پس از جمع آورى لشكریان بسیار به كشورهاى بسیارى حمله كرد.

ایران كه در آن زمان حاكمى بى سیاست و نالایق به نام ((سلطان محمد خوارزمشاه )) بر آن فرمانروایى مى كرد از هجوم مغولان در امان نماند و شهرهاى مختلفى از آن مورد تاخت و تاز آنان قرار گرفت .

گرچه تجاوزگرى و توسعه طلبى از ویژگیهاى این قوم ستم پیشه بود، رفتار غیر عاقلانه سلطان ایران با فرستادگان مغولى و كشتار آنان ، در شروع حمله و تجاوز بى تاثیر نبود. این هجوم از سال 616 ق شروع شد و در پى آن شهرهاى بسیارى از ایران بجز مناطق جنوبى كشور به تصرف مهاجمان در آمد و جنایات هولناكى و ویرانیهاى بى شمارى به وجود آمد. (380) در این میان شهر نیشابور آنچنان مورد تهاجم قرار گرفت كه نه تنها مردمان بلكه حیوانات خانگى آن شهر هم از تیغ خونین متجاوزان در امان نبودند. پس از كشتار دستجمعى ، هفت شبانه روز بر شهر آب بسته ، آن را شخم زدند. (381) برخى عدد كشتگان نیشابور را 1748000 نفر دانسته اند.

این اخبار دردناك كه قلب هر مسلمانى را اندوهگین مى ساخت خواجه نصیر را بر آن داشت با براى كمك به هموطنان و خانواده خویش راهى ایران شود. طوسى پس از رسیدن به نیشابور صحنه هاى دلخراش خون و آتش و ویرانى را مشاهده كرد و با اضطراب بسیار به سوى خانه اى كه زادگاهش بود رفت اما كسى را در آن خانه نیافت .

خواجه با راهنمایى یكى از همسایگان اطلاع پیدا كرد كه مادر و خواهرش ‍ براى نجات جان خود به شهر قائن رفته اند. او نیز نزد خانواده خویش رفت و پس از چندى سكونت در آنجا به تقاضاى والى شهر، امام جماعت یكى از مساجد شد و احترام ویژه اى به دست آورد. او در سال 628 ق پس از آنكه بیش از سى سال از بهار عمرش مى گذشت در قائن ازدواچ كرد.

نویسنده: عبدالوحید وفایى

تهیه و تنظیم: محمد حسین امین گروه حوزه علمیه تبیان


منبع: گلشن راز جلد اول