گرافیک چیست؟
برای بررسی هنر گرافیک، سه جنبه اصلی این هنر یعنی انتقال پیام، به صورت تصویری، و ارتباط با مخاطب را مورد بحث قرار خواهیم داد:
الف) پیام
در علم ارتباطات، پیام، مبنا وعلت ارتباط است. اگر پیام نداشته باشیم دیگر دلیلی هم برای برقراری ارتباط نداریم. باز در این علم، گرافیک را یک شاخه از گونهای از ارتباطات دانستهاند. شاخهی تصویری ارتباطات غیرکلامی. در واقع ارتباطات غیرکلامی در سطح گستردهای، تصویریاند، اما در نهایت گرافیک یک گروه از ارتباطات غیرکلامی محسوب میشود.
منتهی گرافیک با هدف ایجاد ارتباط در عالم ارتباطات حضور نیافته است بلکه دو خصلت عمدهاش، او را برای خدمت به انتقال پیام مستعد میسازد: یکی، افزایش سرعت دریافت پیام و دیگری، تأثیر بیشتر و عمیقتر بر مخاطب (گیرندهی پیام).
اینجا یک شبهه به وجود میآید؛ این که اگر گرافیک دارای این خصایص است چرا سیر تکامل خطوط به تدریج از صورت تصویری و گرافیکی دور شده است؟ و اگر خط هیروگلیف شکل ابتدایی و ناقصی از خط به حساب آمده چرا بیش از صد سال است که گرافیک، اینچنین گسترده مطرح گردیده و بسیارند کسانی که منتظرند تا این هنر، تبدیل به یک زبان مستقل و همهگانی شود؟
هنر گرافیک به ازای مزایا و خصایصی که تاکنون برشمردیم دارای معایب و محدودیتهایی نیز هست که حد و مرزی برای توسعه و گسترش آن ترسیم میکند. گرافیک در حوزهی تبلیغات تجاری و یا زندهگی شهری و یا به عنوان راهنمای اماکن و ابنیهی عمومی شاید موفق بوده باشد و به وضوح حضوری فراگیر داشته است اما در یک رفرم سیاسی چهقدر مؤثر بوده است؟ در نظام آموزش و پرورش هم حضور دارد، اما این حضور در چه سطحی است و چهقدر حیاتی و مؤثر بوده است؟ این خواص و مزایا و البته معایب، قواعد مطلقی نبودهاند که بتوانند در تمام وجوه توسعه و تحولات تمدن به یک نسبت گرافیک را سهم دهند. گرافیک و به طور کل زبان تصویر، عمدتاً در انتقال پیامهای بسیار کوتاه و ساده موفق هستند.
در کتاب ارتباطشناسی، در توضیح محتوای پیام و نحوهی ارائه، دربارهی چگونهگی ترکیب قطعات یک پیام بحث میشود و این بحث، محدود به مدلهای احتمالی ترکیب و کنار هم چیدن کلمات یک پیام با در نظر گرفتن کلمات و تعابیر مشابه است. در این مدلها، کلمات تنها به یک ترتیب خطی قابل ترکیب میباشند اما یکی از فرصتهای مهمی که در گرافیک، و به طور کل در هنرهای تصویری برای انتقال مؤثر پیام وجود دارد امکان ترکیب غیرخطی قطعات پیام است. به این معنی که عناصر پیام و عناصر تصویر میتوانند به ترکیبهای گوناگونی که لزوماً در مسیرها و خطوط متعدد و شاید بینهایت، قابل ترکیباند. در ترکیب چند عدد ما تنها یک نوع ترکیب خطی داریم، به این صورت که عددها هرچهقدر هم که پس و پیش شوند در یک ردیف میتوانند ترکیب شوند اما عناصر بصری در یک صفحهی سفید و یا یک فضای خالی در خطوطی افقی، عمودی، عرضی، طولی و عمقی میتوانند قرار گرفته و ترکیبات مختلفی تشکیل دهند. و این فرصت ضمن آنکه امکان و قدرت اثرگذاری و القای پیام را بالا میبرد، به ما اجازه نمیدهد تا پیامهای طولانیتر از حدی مشخص را در فرآیند تصویرگریمان شرکت دهیم.
گرافیک با هدف ایجاد ارتباط در عالم ارتباطات حضور نیافته است بلکه دو خصلت عمدهاش، او را برای خدمت به انتقال پیام مستعد میسازد: یکی، افزایش سرعت دریافت پیام و دیگری، تأثیر بیشتر و عمیقتر بر مخاطب (گیرندهی پیام).
البته این بحث مربوط به طراحیهایی است کلام و خط، مطلقاً در آن حضور ندارند اگرنه در طراحیهای مرکب، اصل تصویرسازی از جایگاه خود ساقط میشود و دیگر محصول طراحی یک اثر گرافیکی خالص نیست.
سادهسازی و یا استریلیزه نمودن، بیشتر در فرم اثر گرافیکی اتفاق میافتد؛ ساده نمودن ترکیب، نمادها، رنگها، نزدیک نمودن فرمها به سه شکل اصلی مثلث، مربع، دایره، و...
اما پیچیدهگی در محتوا و درونمایهی اثر گرافیکی اتفاق میافتد؛ این پیچیدهگی به معنی مبهم و دور از دسترس نمودن پیام نیست، که نقض غرض خواهد بود؛ این، همان پیچیدهگی است که برای مثال در شعر مشاهده میکنیم.
دیوید برلو همچنین معتقد است که پیام در درون مخاطب وجود دارد و به عبارتی دیگر در هر پیام دو معنی وجود دارد: یک معنی برای فرستنده و یک معنی برای گیرنده. با این اساس هم، به این نظر میتوان رسید که هدف گرافیک، نه فقط انتقال پیام، که تفهیم دقیق و صحیح آن است به مخاطب. مفهومی که منظور نظر نویسنده است با آنچه دریافت گیرنده است دو معنای جداگانهاند و لذا یک ارتباط، وقتی محقق میشود که منظور فرستنده و دریافت گیرنده برهم انطباق داشته باشند. اینجا دیگر روشن میشود که هدف گرافیک ایجاد ارتباط نیست بلکه مؤثر بودن ارتباط بر مخاطب است که اهمیت دارد.
ب) تصویر
باید پذیرفت که نقش اصلی در بیان اثر بر عهده عناصر بصری است، زیرا هر عنصر بصری دارای «انرژی تصویری» است و خالق اثر با توجه به نقش و قدرت عناصر بصری، نحوه کنار هم قرار گرفتن و چیده شدنشان در صفحه و با رعایت کیفیتهای بصری، انرژی مورد نظر را در تصویر تعیین میکند.»
تصویر مادهی گرافیک است. طراح، تصاویر و عناصر بصری را به دست میگیرد و با تجزیه و ترکیب آنها با یکدیگر اثر خویش را میآفریند.
در هنر به طور خاص تصویر، به چیزی گویند که علاوه بر تعریف فوق، به ثبت رسیده است. پس با تصویر میتوان نوشت کما اینکه پدید آمدن حروف و زبان هم از تصویر نویسی آغاز شده است و معنی گرافیک نیز در فرهنگ لغات لاتین، همان نوشتن است.
گرافیک در حوزهی ارتباطات تصویری است. یعنی گرافیک از جمله هنرهایی است که رابطهی پیام و مخاطب یا هنرمند و مخاطب از راه تصویر صورت میگیرد. ارتباطی که انسانها همواره از طریق زبان و کلام برقرار میسازند در اینجا به عهدهی تصویر است. به این معنا، گرافیک، ناخودآگاهانه تلاش دارد تا عناصر تصویری را جایگزین کلمه و حرف نماید.
تصویر برای انتقال مفاهیم و احساسات و هرآنچه به مثابه پیام وجود دارد بسی ناتوانتر و بستهتر از ادبیات است. ما در عالم با مجموعهی عظیمی از مفاهیمی روبرو هستیم که صورت تصویری در دنیای تجسیم و تجسّم ندارند؛. از اینرو گرافیک هرجا که توانسته به استقلال از کلام دست یابد گسترهی معنایی و به عبارتی عمق مفهوم بسیار محدودی پیدا کرده است ؛ به این معنی که در موارد خیلی معدود و خاص توانسته است بدون کمک کلام پیامی را انتقال دهد.
ج) مخاطب
«بخش قابل ملاحظهای از فعالیت هنر یا فن گرافیک دارای دو ویژهگی خواسته-نخواسته است که بحث هویت و اصالت را کمرنگ و در نهایت ثانوی میکند:
1. خاصیت سرعت و محدودیت زمانی (بگو مصرفی) بسیاری از فراوردههای گرافیک است که چندان جایی برای تأملات عمیق و اندیشمندانه دربارهی هویت و امثال آن نمیگذارد. انگیزهی اصلی گرافیک در این زمینه برقراری ارتباط هرچه سریعتر و روشنتر، گویایی هرچه بیشتر، در یک کلمه، رک و بیپرده فروش هرچه بیشتر و سریعتر است.
2. گرایش ذاتی و منطقی گرافیک به همهفهم کردن پیام، ... همهجایی و جهانی شدن.»
گرافیک در تماس و ارتباط با مخاطب معنی مییابد. دغدغهی گرافیک ذوق و ذائقهی مخاطب است و اگر بدان بیاعتنایی کند دیگر گرافیک نیست.
تصویر مادهی گرافیک است. طراح، تصاویر و عناصر بصری را به دست میگیرد و با تجزیه و ترکیب آنها با یکدیگر اثر خویش را میآفریند.
همهی تلاش یک گرافیست در بهرهگیری از نمادها و سمبلها و یا ایجاد و ابداع نمادهای جدید و تلاش برای سرعت بخشیدن به انتقال پیام، فقط و فقط معطوف به مطالبات مخاطب است و شاید از همینرو باشد که گرافیک نسبت به سایر هنرها گسترهی متنوعتر و البته جوهری عامهپسندتر دارد.
این مسأله -عامهپسندی- از آنروست که عموماً کسانی که در تولیدات خود، اعم از فرهنگی، تجاری، سیاسی و...، به ذائقهی مخاطب اصالت دادهاند به دام عوامزدهگی افتادهاند و غرایز و احساسات زودگذر مخاطب را بدل از طبع و فطرت او مورد خطاب خویش گرفتهاند. سرآمد این عملکرد، دوری از اندیشه است. این سخن را میتوان به درافتادن به ورطهی ابتذال نیز تعبیر نمود. البته احتمالاتی هم هست که ابتذال و یا فاصلهی گرافیک از اندیشمندی، به برخی ویژهگیها و یا ضرورتهای ذاتی گرافیک بازمیگردد.
اگر گرافیست، مخاطب را در نظر نگیرد و طرحش را بر اساس احساس و تلقی سوبژکتیو خود، اجرا نماید چه اتفاقی خواهد افتاد؟ در این صورت انتقال پیام محقق نخواهد شد و اگر پیام منتقل نشود هدف طراح و سفارشدهنده تأمین نمیشود؛ این یعنی گرافیک، به هدف خود نرسیده است. نه که مطلقاً نمیرسد بلکه دیگر تقیّدی به هدف وجود ندارد و وقتی چنین تقیّدی از میان رفت در این صورت هدف ما، انتقال یک پیام به مخاطب نیست. پس چرا تولید اثر میکنیم؟
اصلاً چه نیازی به تفکیک نقاشی از گرافیک میبود؟ مسلماً یک گرافیست، یک طراح یا نقاش صِرف نیست. او مهارتهای دیگری را برای امکان برقراری ارتباط با مخاطب و تأمین مطالبات او باید بیاموزد.گرافیک یک مسألهی عمده دارد و آن «مخاطب» است و مسأله ی دیگری هم دارد و آن «سفارش دهنده» است، سفارش دهنده باید برای پرداخت حقالزحمهی گرافیست قانع شود.
فراوری:ی. پیشوایی بخش هنری تبیان
منبع: سایت خانه هنر