فقط دریا میداند تو كجایی!
فاو را كه گرفتیم، شاید اولین بار بود كه خلیج فارس طعم شهدای ما را میچشید. از آن سههزار غواص، هر كه به آن سو نرسید، میهمان دریا بود. دریایی كه به لطف آن تنهای پاك نامش هنوز خلیج فارس است
راستش شاید برای همین بود كه اینقدر كشته و مرده غواص شدن بودیم كه تیر بخوری و رگههای خونت با آب شور خلیج فارس در هم بیامیزد و آب تو را ببرد و كسی جز دریا نداند كه كجایی؟
آن روزها تنها راه رسیدن به آبادان، دریا بود، اما در دریا جنگیدن تنها چیزی بود كه فكرش را هم نمیكردیم. ماهها از محاصره آبادان میگذشت و عراقیها از 360 درجه محیط آن، 330 درجهاش را در اختیار داشتند. آنچه برای ما مانده بود، حد فاصل میان رود بهمنشیر بود و اروند رود. از شمال هم به كارون و خرمشهری میرسیدی كه مدتها از سقوط آن میگذشت. باید از ماهشهر سوار لنج میشدی و به سمت غرب میآمدی و اگر هواپیماهای عراقی امان میدادند، میرسیدی به خسروآباد. از آنجا هم روی جاده زیر آتش، خودت را میرساندی به شهر آبادان.
*****
عراق ساحل چندانی با دریا نداشت؛ برای همین هم در صدد الحاق خوزستان به خود بود تا بتواند بر شمال خلیج فارس تسلط بیشتری داشته باشد و مجبور نباشد برای دسترسی به آبهای آزاد متكی به اروند باشد بندرهای عراق درون این رودخانه : فاو و بصره. البته بندر امالقصر در كنار دریا بود، اما ارزش چندانی در جغرافیای خلیج فارس نداشت و شاید به همین علت بود كه نیروی دریایی عراق، نسبت به نیروی هوایی و زمینی آن خیلی كوچك بود و در نبرد به حساب نمیآمد.
*****
روزهای اول جنگ بود كه بچههای ارتش، عملیات مروارید را علیه نیروی دریایی عراق آغاز كردند و با حماسه خود تقریباً دیگر چیزی از آن باقی نگذاشتند. والفجر هشت هم، اروند را بر روی آنها بسته بود دیگر آنچه از آنها در بصره باقی مانده بود، در همانجا محبوس شد.
*****
عراقیها با نیروی هواییشان خلاء نیروی دریایی را جبران میكردند. پایگاه موشكی فاو از دهانه خلیج فارس، نفتكشهای ما را میزد و دستگاههای جاسوسیشان روی اسكلههای البكر و الامیه، رد كشتیهای ما را میگرفت. آمریكاییها هم كه پا به منطقه گذاشتند، دیگر داستان از قرار دیگری شد: به جای برخورد با قایقهای موشكانداز و ناوچههای «اوزا»ی عراقی، طرف بچهها دیگر با ناوشكنها و ناوهای هواپیمابر شیطان بزرگ بود.
از كربلای سه كه برمیگشتیم، شش نفر مفقود شده بودند. راستش شاید برای همین بود كه اینقدر كشته و مرده غواص شدن بودیم كه تیر بخوری و رگههای خونت با آب شور خلیج فارس در هم بیامیزد و آب تو را ببرد و كسی جز دریا نداند كه كجایی؟
*****
بار اول در خیبر تنمان به آب خورد. البته قبل از آن هم در فتحالمبین و بیتالمقدس رودخانه و آب سر راهمان بود، اما عراقیها آن قدر با رودخانه فاصله داشتند كه بتوانیم با پل از روی رود كرخه یا كارون عبور كنیم و نیاز به غواصی نداشته باشیم. در هور مسئله فرق میكرد. وقتی به اروند رسیدیم دریافتیم كه عراقیها برای غواصهامان هم رادار كاشتهاند تا مبادا كسی از رود به سوی مواضع مستحكمشان یورش برد.
*****
فاو را كه گرفتیم، شاید اولین بار بود كه خلیج فارس طعم شهدای ما را میچشید. از آن سههزار غواص، هر كه به آن سو نرسید، میهمان دریا بود. دریایی كه به لطف آن تنهای پاك نامش هنوز خلیج فارس است. حتی جنازه برخی از بچهها را در ساحل كویت پیدا كردیم. فاو را كه گرفتیم دیگر ارتباط عراق از دریا قطع بود و دیگر آن پایگاه موشكی آزاردهنده زیر گامهای ما قرار داشت، و ما بودیم و حاكمیت مطلق بر خلیج فارس.
*****
نمیدانم از زرنگبازی بچههای اصفهان بود، یا از سابقهشان با آب و زایندهرود كه «كربلای سه» را به آنها سپردند. و باز طبق معمول تكیهكلام «نمیشود» و «دیوانهگی است»، نثار آنها بود. اول جنگ آن دو اسكله نفتی را زده بودیم و آن موقع فقط استفاده نظامی داشت، اما گرفتن آنها با بالگرد هم ممكن نبود چه رسد به سه گردان بسیجی غواص.
*****
باید 32 كیلومتر در دل دریا به پیش میرفتی تا تازه به پای اسكله البكر و الامیه میرسیدی. سی كیلومتر در دریای شور و مواج و گاه طوفانی، كه نه روشنایی در آن به چشم میخورد و نه ساحلی به چشم میآمد. شب عملیات بیتالمقدس (چهار سال قبلش) همه مانده بودند كه آیا بچهها خواهند توانست بیست كیلومتر راه را در بیابان های غرب كارون، تا پشت جاده خرمشهر ـ اهواز و دژ عراقیها بروند، و حالا سؤالمان این بود كه آیا بچهها خواهند توانست زیر رادارهای دشمن سی كیلومتر در دل دریا طی كنند و به اسكلهها برسند یا نه؟
نصف راه را میشد با قایق رفت، اما شانزده كیلومتر بعد را باید شنا میكردی؛ بی آنكه كم بیاوری و آن هم بیسروصدا
*****
نصف راه را میشد با قایق رفت، اما شانزده كیلومتر بعد را باید شنا میكردی؛ بی آنكه كم بیاوری و آن هم بیسروصدا. شب اول رفتیم. هنوز نرسیده سازمانمان از هم پاشید. دریا اجازه نمیداد. ساعت سه صبح بازگشتیم. فردا هم اما روز خدا بود، و شبش شب وصال، دوباره همان مسیر را شنا كردیم. 8 صبح فردا اسكله زیر گامهای ما بود، تا افتخار دیگری بر افتخارات یاران خمینی به ثبت برسد.
*****
از كربلای سه كه برمیگشتیم، شش نفر مفقود شده بودند. راستش شاید برای همین بود كه اینقدر كشته و مرده غواص شدن بودیم كه تیر بخوری و رگههای خونت با آب شور خلیج فارس در هم بیامیزد و آب تو را ببرد و كسی جز دریا نداند كه كجایی؟
منبع : ماهنامه امتداد