تبیان، دستیار زندگی
نقد در زبان علمی، برخلاف آنچه مردم از کلمه نقد می‌خواهند، یعنی عیب جوئی و بدگوئی نیست بلکه بحث در اوصاف آثار ادبی است، بحثی بیطرفانه و علمی و مستند به اصول و قواعد. از اینجاست که بی‌فرضی و سعه صدر و دقت نظر و احاطه بر موضوع شرط اول ناقد محسوب می‌شود.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : زهره سمیعی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

قضاوت در ادبیات

نقد ادبی (بخش نخست)


نقد در زبان علمی، برخلاف آنچه مردم از کلمه نقد می‌خواهند، یعنی عیب جوئی و بدگوئی نیست بلکه بحث در اوصاف آثار ادبی است، بحثی بیطرفانه و علمی و مستند به اصول و قواعد. از اینجاست که بی‌فرضی و سعه صدر و دقت نظر و احاطه بر موضوع شرط اول ناقد محسوب می‌شود.


نقد ادبی

از روزیکه بشر نسبت به آثار قریحه خود بنای اظهارنظر گذاشت و در ادبیات صحبت چون و چرا به میان آمد، از آن روز فن تازه‌ای در ادب پیدا شد، بنام نقد ادبی یا سخن‌شناسی، و بعبارت واضح‌تر قضاوت در ادبیات. این قضاوت در آغاز که عبارت بود از ترجیحاتی مبهم و نامنظم و غالباً بی‌دلیل و بی‌استناد، کم‌کم روشن و منظم شد، و اصول و مبادی کلی پیدا کرد، تا آنکه بصورت فنی خاص تدوین یافت.

سخن شناسی دو بحث مختلف دارد و دو قسم کار انجام می‌دهد: یک دفعه از تتبع جزئیات می خواهد قواعد کلی استبناط کند، و یک دفعه تطبیق قواعد استنباط شده را در یک اثر معین، یک جزئی مشخص، جست‌وجو می‌کند قسم اول را نقد نظری و دوم را نقد عملی می‌نامند. شاید کلمه سخن‌شناسی برای قسم نظری و لفظ سخن‌سنجی برای قسم عملی بی‌مناسبت نباشد.

نقد در زبان علمی، برخلاف آنچه مردم از کلمه نقد می‌خواهند، یعنی عیب جوئی و بدگوئی نیست بلکه بحث در اوصاف آثار ادبی است، بحثی بیطرفانه و علمی و مستند به اصول و قواعد. از اینجاست که بی‌فرضی و سعه صدر و دقت نظر و احاطه بر موضوع شرط اول ناقد محسوب می‌شود. نقد مثل سایر فنون زائیده احتیاج روحی بشر است که می‌خواهد لذت غریزی و مبهمی را که از آثار ادبی می‌چشد به تمامی روشن و عالمانه تبدیل کند این تفاوت بین التذاذ یکنفر خبره نقاشی است با منع یکنفر تماشاچی معمولی در مشاهده پرده تصویر. این است که نقد ادبی همواره دوش به دوش تمدن بشر پیش رفته تا امروز که یکی از مهمترین شعبه‌های ادبیات شده است. امروز در برابر هر اثر ادبی مهم نقدی گذاشته شده است که باید آن اثر را با آن نقد خواند و فهمید.

تاریخ سخن‌شناسی از یونان قدیم آغاز می‌شود. در آن سرزمین خردمندی و ذوق و در میان آن مردم عجیب که آنقدر شیفته زیبایی بودند و خود شاهکار سخن را بوجود آورده بودند ممکن بود که ذوق سخن‌شناسی وجود نداشته باشد؟

تاریخ سخن‌شناسی از یونان قدیم غاز می‌شود. در ن سرزمین خردمندی و ذوق و در میان ن مردم عجیب که نقدر شیفته زیبایی بودند و خود شاهکار سخن را بوجود ورده بودند ممکن بود که ذوق سخن‌شناسی وجود نداشته باشد؟

ارسطو را پدر و مبتکر نقد ادبی می‌نامند ولیکن پیش از او افلاطون و ایسوکرات و اریستوفان در آثار و گفته‌های خود کم و بیش بمسائل سخن شناسی دست زده بودند و مخصوصاً کمدی اریستوفان موسوم به «قورباغه‌ها» که در انتقاد او ریپید نوشته است یکی از اسناد قدیم این فن محسوب می‌شو. ولیکن سخن شناسی در دست ارسطو صورت مشخص علمی و فلسفی پیدا کرد در آن هنگام که دانشمند یونانی بتدوین علوم عصر خود مشغول بود و با نظام فلسفی خود آنها را تنظیم می‌کرد نظری هم به این صناعت انداخت و مطالب پراکنده آن را سر و صورت داد سپس در آن چهارچوب که برای معلومات بشر ساخته بود نقد ادبی را نیز جائی معین کرد. اسناد یونانی با تألیف رساله پوئه تیک و رتوریک در حقیقت نخستین خشت فن را بکار گذاشت.

دو رساله ارسطو را از قدیم جزء ابواب منطق او قرار داده بودند،صحبت حکیم در پوئه‌تیک راجع است. به تعریف و تقسیم و تعیین انواع و اجناس و فصول سخن و اعراض عامه و خاصه هریک از اقسام مخصوصاً شعر داستانی و تراژدی و کمدی که سه فن شایع عصر بوده است. در طی این بحثها صحبتهایی راجع‌به مباحث الفاظ دارد که امروز به حساب علم معانی و بیان یا دستور زبان گذاشته می‌شود.

نقد ادبی

می‌گویند ارسطو رساله‌یی هم راجع‌به هومر و شعر او نوشته بوده است و همچنین رساله‌هایی راجع‌به آرخیلوک و اوریپید و خریلوس و مجموعه‌یی از اشعار برندگان مسابقه‌های ادبی تألیف کرده بوده است که هیچیک امروز نیست. این نوشته‌ها چیزی از جنس نقد عملی یا از قبیل تاریخ ادبیات بوده است، معلوم نیست، به هرحال نقد ارسطو چنانکه در این دو رساله موجود آمده است خالی از معایب و نقائص نیست. بسیاری از نظرهای کلی که او داده و قواعدی که مقرر کرده است در نظر محققان امروز مورد اعتراض است از قبیل قانون وحدتهای سه گانه که امروز بکلی منسوخ شده است. سرمایه ارسطو در تدوین این اصول فقط ادبیات عصر خودش بوده و البته ادبیات پس از روزگار او تحولات بسیار پیدا کرده و بدین جهت در سد و حدی که او گذاشته بود رخنه‌ها پیدا شده است. و بعلاوه باید دید که در ادبیات قانونهایی بسختی و قطعیت قوانین علوم ممکن است یا نه؟ قدر مسلم این است که ارسطو راه کار را نشان داد و زمینه بحث را برای ناقدان بعد معین کرد. به همین جهت رساله پوئه‌تیک در قرنهای بعد شهرتی بزرگ یافت و حتی در موقعی که فلسفه ارسطو و به ورشکستگی و افلاس میرفت باز پوئه‌تیک در اوج اعتبار خود باقی و پایدار مانده بود.

از شاگردان ارسطو یعنی حکمای مکتب مشائی عده‌ای را نام می‌برند که کتابهای راجع‌به اوریپید و سوفوکل نوشته‌اند و ظاهراً از جنس تاریخ بوده و اگر در ضمن آن نقدی وجود داشته است نمی‌دانیم. ولیکن آثاری که از دوره اسکندریه در دست است نشان می‌دهد که حکمای نوافلاطونی و مخصوصاً پروکلوس و پلوتن در زمینه استه تیک و ماهیت زیبایی بحث می‌کرده‌اند. در این دسته کسی که بیشتر از دیگران با ادبیات تماس داشته فرفوریوس صوری است ظاهراً در قرن سوم میلادی مکتب مهمی از ناقدان نحوی در اسکندریه وجود داشته که متأسفانه از آثارشان چیز قابلی نمانده است. روی هم از ناقدان یونانی پس از میلاد فقط سه اسم در تاریخ نقد مهم است: دنیس هالیکارناسی و پس از او لوسین و لونژن. کتاب لونژن بنام «بحث درباره اعلی» از حیث زیبائی انشاء و استواری معنی یکی از بهترین کتابهای نقد است.

در ادبیات روم فن نقد، هیچگاه مقامی که شایسته باشد پیدا نکرد موضوع نقد رومی بیشتر فن خطابت بود که رومیها باقتضای زندگانی خود بدان اهتمام خاصی داشتند. کار ناقد رومی غالباً استخراج و تدوین قواعدی بود که مبتدیان حرفه را بکار آید. در باب کلیات و اصول نظر ناقد رومی از حدود فکر یونانی که همواره سرمشق ادبیات روم بود البته تجاوز نمی‌کرد. در عهد اول ادبیات روم نوشتهای سیسرون راجع‌به عطایت و در دوره اوگوست منظومه هراس موسوم بفن شعر در نقد قابل ملاحظه است و همچنین نوشته‌های سنک. از آن پس تنی چند از شعرا هستند که در گفته‌های خود کم و بیش صحبتی از سخن و سخن سازی کرده‌‌اند از قبیل ژورنال و مارسیال، بزرگترین نافذ روم کن تیلین است و کتاب او موسوم به «روش خطابت» در ردیف کتاب ارسطو و لونژن محسوب می‌شود.

مجتبی شاعری

بخش ادبیات تبیان