تبیان، دستیار زندگی
این مقاله به معرفی هنرمند مشهور رئالیسم- امپرسیونیسم، آگوست رودن می پردازد و سیر تحول آثار او را بیان کرده و مهم ترین آثار و تأثیراتش را بیان می کند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

هنر و طبیعت

با نگاهی به اندیشه و زندگی اوگوست رودن(1917-1840)


این مقاله به معرفی هنرمند مشهور رئالیسم- امپرسیونیسم، آگوست رودن می پردازد و سیر تحول آثار او را بیان کرده و مهم ترین آثار و تأثیراتش را بیان می کند.


  هنر و طبیعت

نام سترگ و عظیم اوگوست رودن (Auguste Rodin)،‌ هنرمند پر شور و خلاق، همواره بر فراز آسمان مجسمه سازی سدة نوزدهم اروپا، خـــــودنمایــی میكند. نخستیــن سرویس مفــــرغـــی او «مـرد بینی شكسته»، بخاطر زمخت، ناتراشیده و به ظاهر ناقص ماندنش از سوی «سالن» رد شد. رودن در سراسر عمر طـولانی اش، با وجـــــود تأثیــر زیــادی كه از دوناتلـو، مجسمــه ساز فــرانسوی و میكل آنژ پذیرفته بود، آثار شاخص خود را آفرید. هنری که با ویژگیهای بیانی و سبك شخصی خــاص خود و همـراهــی فكری و نظری با امپــــرسیونیستها از یک سو و مخالفت آشكارش با آكادمی و با قوانین و ساختارهای تصنعی و از پیش تعیین شده (برای ساخت و خلق آثار هنری)  از سوی دیگر و همچنین رویكرد واقعگرایانة او به موضوعات، خطوط اصلی فكری وی را تـرسیم می كند. اثر او با نام «عصر مفرغ» (1876م)، چنان زنده به نظر می آمد و چنان از میثاق های آكادمیك دور بود كه رودن به قالب گیری از روی مدل های زنده متهم شد. با وجود تأكید و اهمیت ماهیت دوگانة نور به عنوان یكی از عناصر اولیة هنری،‌ كیفیت های بیانی آثار وی، متمایز از آثار امپرسیونیستی است. برجستگـــی ها و گودی های سطوح، نورهای بی قــرار و لرزان و سایه هایی كه در زوایا و لبه های شكست ها بازی می كنند، از ویژگی های بارز آثار اوست. آن ها همواره حامل پیام رنج انسان، تحریكات، تمایلات، مهر و یا غضب هستند. حتی هنگامی كه او، بخشی از مجسمه را نیمه تمام رها می كند، این ناتمامی، محدودیت ماده را به بیننده (آن گونه كه در آثار نیمه تمام میكل آنــژ دیده می شود) تحمیل نمی كند، بلكه این ناتمام بودگی معنا و مفهومی سمبولیك (رمزین) و ادبی می یابد.

رودن، باوجود آنكه در سال های آغـازین كار، نام و شهــــرتـی نداشت و با مشكلات مالی دست به گریبان بود، شمــاری از آثار بزرگ و مهم خود همچون«یحیـا معمدان»  (1878م)، «آزادمردان شهر كاله» (1884-1886م)،‌ «متفكر»( 1886م) و «بالزاك» (1890) را آفرید.«دروازه های دوزخ» (1917-1980) ، كه مجموعه ای بزرگ و در برگیرندة تعداد زیادی مجسمه بود، در زمان كهنسالی رودن، به موفقیتی شگفت دست یافت و شاهكاری جهانی شناخته شد. وی از سوی خانواده های سلطنتی دربارهای كشورهای مختلف اروپایی، سفارش های گوناگونی دریافـت كرد و در 1903 به عنــوان رئیس جامعــة بین المللــی مجسمه سازان، نقاشان و حكاكان نیز انتخــــاب شد. گروهــی از هم مسلكان و پیروان وی، با تحسین های خود وی را به مقام الوهیت نیز رساندند!

گفتـه های وی، كلمه به كلمـــه به وسیلة شمــار بسیاری از زندگی نامه نویسان و مورخان هنر ثبت و ضبط می شد. از آن میان می توان به جودیت كلادل (Judith Cladel) كه كار خود را از 1902 آغاز كرد، اشاره نمود. این زمان همان سالی بود كه رودن، مكاتبات و نامه نگاری های خودش را با «راینر ماریا ریلكه» 1926-1875، شاعر بزرگ آلمانی آغاز كرده بود كه بعدها شرحی عمیق و هوشمندانه بر آثار وی نگاشت.

نخستیــن سرویس مفــــرغـــی او «مـرد بینی شكسته»، بخاطر زمخت، ناتراشیده و به ظاهر ناقص ماندنش از سوی «سالن» رد شد.

رودن به عنوان یكی از هنرمندان رابط میان هنر واقع گرا (رئالیستی) و امپرسیونیسم، هم چنان حضور مستقل خود را به عنوان هنـــرمندی بی مكتب در تاریخ هنـــــر داراست. به هر روی برخی ویژگی های رئالیستی آثار وی در كنار بازی درخشان نور و سایه كه از ویژگـــی هــای هنر امپــرسیونیستی است، نگاه و رویكرد وی نسبت به طبیعـت را جالب تـوجـــه می سازد. آنچه باعث می شود آثار وی را «رئالیسم امپرسیونیستی» بنامند، نتیجه چنین روش هنری است. اهمیت كار رودن در دگرگون ساختن مجسمه سازی عصر خود، همانند تغییرات بنیادینی بود كه امپرسیونیست ها در نقاشی پدید آوردند. مجموعــــة این عوامل در كنار بررســی ویژگی هــای سبك شناسانه شخصی هنرمند در برخورد با طبیعت، راز شناسایی هنر رودن خواهد بود. آنچه در پی می آید، برگرفته از یادداشت ها و نوشته های رودن، در باب طبیعت، هنر و رویكرد هنرمند به طبیعت و اثر هنری است:

برای درك طبیعت، مهــم آن است كه هیــچ گاه خــود را جانشین آن نكنیم. اصـــلاحاتی كه آدمی بر خود تحمیل می كند، همه اشتباه اند. ببر، دندان ها و پنجه هایی دارد كه از آنها به مهارت استفاده می كند؛ اما آدمی همواره حقیرتر است. انسان با هوش و زیركی، می كوشد تا به آنها برسد. حیوانات با همه چیز نسبت و رابطه دارند و از سویی در پی تغییر هیچ چیز نیستند. سگ اربابش را دوست دارد اما به انتقاد از او نمی اندیشد. مردی از طبقة متوسط اهمیتی نمی دهد كه دخترش باید زیبا هم باشد. او در ذهنش ایــده های بسیاری از روش تربیت و آموزش دارد و زیبایی دختر در برنامة او جایی ندارد. دختر اما نفوذ طبیعت را احساس می كند، حركاتش فروتنانه و با شـــرم می گردد، چیزی كه انسان كوردل نمی بیند اما هنرمند را به سوی خود جلب می كند.

  هنر و طبیعت

هنرمندی كه برای ما از آرمان هایش می گوید، همان اشتباهی را مرتكب می شود كه این مرد طبقه متوسطی مرتكب می شود. آرمان او غلط و اشتباه است. او به نام این آرمان،‌ مدعی است كه مدل خود را از راه دستكاری یك موجود زندة پیچیــده و عمیق كه به گونه ای قابل تحسین از قوانینی منظم شكل گرفته، اصلاح می كند. در میان به اصطلاح اصلاحات كذایی او، وی اثر كلی را خراب می كند، او به جای خلــق یك اثــر هنـــری، یك موزائیك را شكل می دهد. در حالی كه مدل او اصلاً نقصی ندارد. اگر ما آن چه را كه نقــص می نامیم، تصحیح كنیم، به آسانی چیزی را جایگزین آن چه طبیعت ارائــه كرده است، می كنیم. ما موازنه و تعادل و آرامش را بــر هم می زنیم، بخش اصلاح شده، همیشه آن چیزی است كه برای هارمونی و هماهنگی كل، لازم و ضروری ست. در اینجا هیچگونه ناهم سازی وجود ندارد،‌ بنابر قانونی كه می گوید: همة قدرت های كامل،‌ هماهنگی و هارمونی امور متضاد را در خود دارند. این قانون زندگی است. بنابراین همه چیز خوب است، اما ما این مطلب را تنها زمانی كشف می كنیم كه فكر ما توانا شود؛ این هنگامی رخ می دهد كه فكر، خود را به طور تجزیه ناپذیر و پایدار در پیوند با طبیعت قرار دهد و آنگاه بخشی از یك كل بزرگ و بخشی از نیروهای واحد و پیچیده می شود. در غیر این صورت آن فكر، حقیر و پست است؛ بخش جداشده ای كه با یك كل، كه از واحدهای بی شمار و غیر قابل شمارشی شكل گرفته است، رقابت، مخالفت و ستیزه می كند.

بنابراین طبیعت، فقط راهنمایی است كه دنباله روی از آن ضروری ست. طبیعت الگوی حقیقــــی یك تأثیـــر (امپــرسیون) را در اختیار ما قــرار می دهد، چرا كه صورت های خود را در اختیار ما می گذارد و اگر ما با صداقت، خلوص، بی ریایی و صمیمیت از آن تقلید كنیم، او ابزار وحدت بخشیدن به این صورت ها و بیان آنها را بر ما آشكار می سازد.

صداقت و خلوص، با وجدان باطنی و از ته دل، اینها پایه های اساسی تفكر در كار یك هنرمند هستند، اما هر گاه هنرمند به روانی و تردستی در بیان نائل شود، اغلب به جایگزینی صداقت خود با مهارت عادت می كند. حكم فرمایی مهارت، فساد و تباهی هنر است و بر دروغ بنا شده. صداقت و خلوص باوجود نقص های بسیار، هنوز بی نقص ترین روش است. روشی كه عقیده دارد هیچ عیبی ندارد، معیوب ترین است. انسان های بدوی با وجود جهل و نادیده گرفتن قوانین پرسپكتیو، آثار بزرگ هنری را خلق كردند،‌ زیرا در آفرینش آن ها صداقت داشتند. به نگارگری ایرانی و خشوع تحسین¬برانگیز نگارگر در برابر اشكال گیاهان و حیوانات و نیز حالات افرادی كه تصویر كرده، نگاه كنید. او خود را وادار كرده بود چیزها را همان گونه كه می بیند تصــویر كند. او چه مشتاقانــه آنچه را كه بــدان عشق می ورزید نقاشی كرده است. آیا می توان گفت كه این كار و نیز آثار بزرگ انسان های بدوی فرانسوی و معماران و مجسمه سازان بزرگ رم بدند، چرا كه قــوانین پــرسپكتیــو را نادیده گرفته اند؟! آیا بارها گفتــه نشــده كه سبــك آنان سبــكی غیــرمتمدنانـه و وحشیانه است؟ برعكس، این اثر زیبایی هولناكی دارد. این اثر از بیم و احترام مقدس كسانی جان می گیرد كه از شاهكارهای طبیعت تاثیر پذیرفته بودند. این بزرگ ترین گواه است بر این كه این مردان خود را جزیی از زندگی و جزیی از اسرار آن ساخته بودند.

اثر او با نام «عصر مفرغ» (1876م)، چنان زنده به نظر می آمد و چنان از میثاق های آكادمیك دور بود كه رودن به قالب گیری از روی مدل های زنده متهم شد

برای بیان زندگی، ضروری است به بیان آن مشتاق باشیم. هنر مجسمه سازی از وجدان، دقت و ارادة تشكیل شده است. اگر من اراده محكمی نمی داشتم،‌ نباید اثری می آفریدم. اگر از جست وجو دست می كشیدم، كتاب طبیعت برای من جز مجموعه ای از حروف بی روح و بی جان نمی بود، یا دست كم معنای خود را از من دریغ می كرد. حال برعكس، كتاب طبیعت كتابی است كه همواره در حال نو شدن است و من در حالی بدان رجوع می كنم كه به خوبی می دانم تنها صفحات مشخصی از آن را باز نموده

ام. در هنر تنها اكتفا به برداشت های شخصی، فرد را در دریافت و درك واقعی طبیعت ناتوان می كند. طبیعت سرشار از نیروهای ناشناخته باقی خواهد ماند.

من بی شك، زمانی را به سبب نقایص و كمبودهای عصر خود از دست داده ام. من باید بسی بیش از آن چه با آهستگی و اطناب به چنگ آوردم، می آموختم. اما در عین حال نمی باید شادی كمتری نسبت به آن چه در آن اوج خسران حس كرده ام، می چشیدم. و آن شادی برای من همان كار است. و آن دم كه ساعت من فرا رسد، در طبیعت سكنی خواهم گزید، و برای هیچ چیز تأسف و افسوس و حسرت نخواهم داشت.

بخش هنری تبیان


منبع: مجله هنرهای تجسمی/ نوشته ماندانا مانی