تبیان، دستیار زندگی
زندگی آدم وابسته‌ی نیازهای مادی و خواسته های دنیوی نیست. بلکه زندگی آدمی بسته به نیازهای عاطفی اوست و ادبیات داستانی گستره ای است که این نیاز را به خوبی بر طف می کند.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : زهره سمیعی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ادبیات داستانی نیازهای عاطفی بشر را تامین می‌کند

مصاحبه ی اختصاصی تبیان با احمد بیگدلی


زندگی آدم وابسته‌ی نیازهای مادی و خواسته های دنیوی نیست. بلکه زندگی آدمی بسته به نیازهای عاطفی اوست و ادبیات داستانی گستره ای است که این نیاز را به خوبی بر طف می کند.


ادبیات داستانی

احمد بیگدلی نویسنده آنای باغ سیب، آوای نهنگ، من ویران شده ام و شبی بیرون از خانه است . رمان اندکی سایه برنده جایزه کتاب سال شد و بیگدلی را به شهرت رساند. به مناسبت هفته کتا ب و کتابخواتی با او گفتگوی کوتاهی کردیم که در زیر می خوانید.

هفته کتاب و کتاب خوانی نزدیک است و می دانیم که سرانه مطالعه کتاب در کشور ما پایین است . من این سوال را مطرح می کنم که اساسا چرا باید سرانه کتاب خوانی بالا باشد؟ چه نیازی است که مردم کتاب بخوانند؟

وقتی شما از کتاب خوانی صحبت می کنید طبعا منظورتان کتاب های تاریخی و علمی و فلسفی نیست و منظورتان کتاب های داستانی است که در مجموعه ادبیات داستانی و رمان می گنجد.

در جامعه ما کتاب خوان حرفه ای وجود ندارد و فکر می کنم که مردم حتی حوصله خواندن کتاب های داستانی که با زبانی شیرن گفتگو می کنند را هم ندارند چه رسد به کتاب های علمی و فلسفی که تنها در دانشگاه ها ورق می خورد.

بله باید این سوال را از خودمان بپرسیم واقعا چرا کتاب بخوانیم ؟ کتاب خواندن چه ضرورتی دارد؟ من وقتی کلاه خودم را قاضی می کنم و از خودم این سوال ها را می پرسم، می بینم  خیلی وقت ها هیچ لزومی ندارد آدم کتاب بخواند. فرض که من یک کتاب هم نوشتم و منتشر کردم و چند نفر هم آمدند خواندند و درباره‌اش نظر دادند. خب که چی؟ اما من به این نکته اشاره  می کنم که این همه‌ی زندگی نیست. زندگی آدم بسته‌ی نیازهای مادی و خواسته های دنیوی نیست. بلکه زندگی آدمی بسته به نیازهای عاطفی اوست. هر چقدر هم که شما آدم پول داری شده باشید، باز هم احساس خلاء و بی تکلیفی خواهید کرد. بلاتکلیفی با نا امیدی تفاوت دارد. ناامید نیستید و هر وقت هر چه بخواهید دست می کنید درجیبتان و فراهمش می کنید. اما ممکن است پوچی به سراغ شما بیاید. پوچی آدم را به جایی می‌رساند که گویی یک چیزی در زندگی شما کم است. این چیز، یک نیاز عاطفی، روانی و روحی است و چیزهایی که می تواند شما را از این بن بست روحی نجات دهد چیزهای است مثل دین و اعتقادات مذهبی. وقتی یک فرد مومن نیاز روحی دارد می رود به نماز خواندن می ایستند و با خدای خودش مناجات می کند. ادبیات داستانی هم همین خلاء را به گونه دیگری  و تا حدودی پر می کند. انسان ذاتا نیازمند دانستن است. میل دارد قدم به قدم به کشف و شهود نزدیک شود و این مهم  از طریق ادبیات داستانی صورت می گیرد. خداوند در قرآن از ادبیات داستانی برای هدایت مردم استفاده می کند. خداوند هم داستان سرایی می کند تا نصیحت های خودش را بهتر به گوش انسان برساند، از طریقی که خوش آهنگ تر و دل نواز تر باشد. داستان یوسف و زلیخا احسن الاخالقین است. داستان عاشقانه است اما متاسفانه جامعه ما خودش را از نعمت بی نظیر یعنی قابلیت های داستانی محروم کرده و تنها به مسائل مادی چسبیده است. در یک جمعی نقل می کردند شخصی یک صد دلاری روی سقف اتاقش چسبانده بود و هر شب وقت خواب به آن نگاه می کرد و همین شد که بعدها میلیونر شد. این خیلی احمقانه است. پدران ومادران ما قرآن و حافظ و مثنوی بالای سرشان بوده است. نسل معاصر متاسفانه حوصله داستان خواندن ندارد و این سنت مطالعه را کنار گذاشته است. شاید به دلیل این است که این نسل به دنیای مجازی متصل است. شاید به این دلیل است که هر شب پای اینترت نشسته است و وقت مطالعه پیدا نمی کند.

نسل معاصر متاسفانه حوصله داستان خواندن ندارد و این سنت مطالعه را کنار گذاشته است. شاید به دلیل این است که این نسل به دنیای مجازی متصل است. شاید به این دلیل است که هر شب پای اینترت نشسته است و وقت مطالعه پیدا نمی کند.

خواننده امروزی باهوش است و وقتی می بیند اغلب فضاها از تنهایی و دل مردگی و غر زدن است، وقتی احساس کند موضوعات و فضاهای تکراری و موازی در کار نویسندگان موج می زند، خب دیگر به سراغ آنها نمی رود. انگار نوشتن کاری بسیار سهل الوصول شده است و هر کس بیکار می شود در وقت فراغتش برای مردم داستان می نویسد. همین است که خواننده هم دلیلی نمی‌بیند به انگیزه نویسنده شدن این همه آدم پاسخ مثبت بدهد. تا حالا شده است کتابی را که کنار بگذارید به این دلیل که خسته تان می‌کند؟ 

 احمد بیگدلی

البته اقرار کنم کتاب خواندن فقط مربوط به خواننده نیست. نویسنده ها هم باید فرهنگ کتاب خواندن را یاد بگیرند. خود من گاهی به کتاب فروشی می روم و کتابی می‌خرم، به این امید که بنشینم با علاقه آن را مطالعه کنم ولی خیلی وقت ها می بینم حوصله اش را ندارم. یک جای کار ایراد دارد. گاهی کتاب هایی را که ترجمه شده است نمی خوانم چون با فضای ذهنی آن نویسنده اصلا ارتباط بر قرار نمی کنم. خواندن این طور کتاب ها واقعا حوصله می‌خواهد که گاهی این حوصله وجود ندارد و طبعا برای خواننده هم همین مشکل وجود دارد. بعضی از دوستان نویسنده خیلی فرم گرا هستند و به فرم داستان زیادی بها می دهند و خواننده گیج می شود و از ماجرا سر در نمی آورد. نویسنده باید پل ارتباطی خواننده با داستان را برقرار کند. این پل باید از طرف نویسنده ایجاد شود نه خواننده. البته منظور من این نیست که به سمت داستان های عامه پسند برویم که همین جا بگویم نویسندگان عامه پسند خیلی ها را کتاب خوان کرده اند و حق بزرگی به گردن ما دارند.

فکر می کنید دلیلش این باشد که نیازهای خودش را در داستان های شما نویسندگان پیدا نمی کند؟ بگویید چند رمان برای پیرمردها و پیر زن های امروزی نوشته اید؟ چند رمان وجود دارد که حرف واقعی جوان ها در آن زده شده باشد؟ 

نمی خواهم مورد ملامت دوستان قرار بگیرم. همین جا بگویم که تنها حرف دل خودم را می‌گویم و نظرات من شخصی و سلیقه ای است. گاهی یادمان می رود همان لحظه ای که داریم داستانی می نویسیم  در یک قدمی ما کسانی هستند که منتظرند  داستان ما تمام شود و بخوانندش. ولی ما نویسندگان فقط خودمان را درآینه می بینیم و نه خواننده مان را. برای همین هم  داستان موفقی نمی توانیم بنویسیم. واقعیت این است که بسیاری از داستا ن ها  در محیط های بسته و کوچکی می گذرد. مثل کافه ها و آپارتمان ها، با موضوعاتی بسیار ساده و معمولی. من چندین بار داور جشنوراه های داستانی بودم. وقتی رمان ها و داستان های مختلف را می خواندم به این نیتجه رسیدم که انگار همگی از روی دست هم می نویسند. انگار ما حرف تازه ای نداریم و موضوعی برای نوشتن نیست. انگار از روی دست هم می نویسیم. در اغلب داستان ها محیط باز و فراخی وجود ندارد که شامل بسیاری از چیزها شود. جغرافیای کوچکی در ذهن ماست با موضوعات تکراری و خسته کننده. برخی رمان ها به قدری کند و خسته کننده و پر حرف است که از میانه مطلب کنارش می گذاریم. خواننده امروزی نیازهای بسیار بسیار گسترده ای دارد که از دید ما پنهان شده است. ببخشید که من چون درد آشنای این مقوله هستم این گونه صحبت کردم و نگذاشتم که شما درست سوالاتتان را بپرسید.

 

فاطمه شفیعی

بخش کتاب و کتابخوانی تبیان