تبیان، دستیار زندگی
قلبی که در آن جز خدا نیست، قلبی که پیرو راهنمای حقّ، توبه کننده از گناه و تسلیم حقّ است، قلبی که از حبّ دنیا، سالم است، قلبی که با یاد خدا، آرام می‌گیرد و قلبی که در برابر خداوند، خاشع است قلب سلیم است. و قلبى كه از خدا غافل است و لایق رهبرى نیست، قلب
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

قلب شما مریض است یا سالم ؟!


قلبی که در آن جز خدا نیست، قلبی که پیرو راهنمای حقّ، توبه کننده از گناه و تسلیم حقّ است،  قلبی که از حبّ دنیا، سالم است، قلبی که با یاد خدا، آرام می‌گیرد و قلبی که در برابر خداوند، خاشع است قلب سلیم است.

و قلبى كه از خدا غافل است و لایق رهبرى نیست، قلبی كه دنبال فتنه و دستاویز مى‏گردد، قلبی كه قساوت دارد و زنگ گرفته و  مهر خورده است، قلب مریض است.

و قلب منیب، آن است كه بعد از توجّه به انحراف و خلاف، توبه و انابه كرده و به سوى خدا باز گردد، كه ویژگى بارز آن تغییر حالات در رفتار و گفتار انسان است.


قرآن

قلب در آیات قرآنی

در ادامه بررسی آیه 7 سوره مباركه بقره (خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‏ سَمْعِهِمْ وَ عَلى‏ أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ ـ خدا بر دلها و گوش‌های آنان مهر نهاده، و بر چشم‌های آن‌ها پرده افكنده شده، و عذاب بزرگى در انتظار آن‌ها است) به نظر می‌رسد بررسی این نكته ضروری است كه  مقصود از" قلب" در قرآن‏ چیست؟

چرا درك حقایق در قرآن به قلب نسبت داده شده است در حالى كه مى‏دانیم قلب مركز ادراكات نیست بلكه تلمبه‏اى است براى گردش خون در بدن؟!

در پاسخ چنین می‌گوییم:

" قلب" در قرآن به معانى گوناگونى آمده است، از جمله:

1- به معنى عقل و درك چنان كه در آیه 37 سوره" ق" مى‏خوانیم" إِنَّ فِی ذلِكَ لَذِكْرى‏ لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ"" در این مطالب تذكر و یادآورى است براى‏ آنان كه نیروى عقل و درك داشته باشند".

2- به معنى روح و جان، چنان كه در سوره احزاب آیه 10 آمده است:

" وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ":" هنگامى كه چشم‌ها از وحشت فرو مانده و جان‌ها به لب رسیده بود".

3- به معنى مركز عواطف، آیه 12 سوره انفال شاهد این معنى است:

"سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ كَفَرُوا الرُّعْبَ":" بزودى در دل كافران ترس ایجاد مى‏كنم". و در جاى دیگر در سوره آل عمران آیه 159 مى‏خوانیم:" فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ":" ... اگر سنگدل بودى از اطرافت پراكنده مى‏شدند".

اگر در قرآن مسائل عاطفى به قلب (همین عضو مخصوص) مسائل عقلى به قلب (به معنى عقل یا مغز) نسبت داده شده، دلیل آن همان است كه گفته شد، و سخنى به گزاف نرفته است

توضیح اینكه:

در وجود انسان دو مركز نیرومند به چشم مى‏خورد:

1- مركز ادراكات كه همان" مغز و دستگاه اعصاب است " ؛ و لذا هنگامى كه مطلب فكرى براى ما پیش مى‏آید احساس مى‏كنیم با مغز خویش آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار مى‏دهیم. (اگر چه مغز و سلسله اعصاب در واقع وسیله و ابزارى هستند براى روح).

2- مركز عواطف كه عبارت است از همان قلب صنوبرى كه در بخش چپ سینه قرار دارد و مسائل عاطفى در مرحله اول روى همین مركز اثر مى‏گذارد، اولین جرقه از قلب شروع مى‏شود.

ما هنگامى كه با مصیبتى روبرو مى‏شویم فشار آن را روى همین قلب صنوبرى احساس مى‏كنیم، و هم چنان وقتى كه به مطلب سرور انگیزی بر مى‏خوریم فرح و انبساط را در همین مركز احساس مى‏كنیم.

درست است كه مركز اصلى" ادراكات" و" عواطف" همگى روان و روح آدمى است ولى تظاهرات و عکس‌العمل‌های جسمى آن‌ها متفاوت است عکس‌العمل درك و فهم نخستین بار در دستگاه مغز آشكار مى‏شود، ولى عکس‌العمل مسائل عاطفى از قبیل محبت، عداوت، ترس، آرامش، شادى و غم در قلب انسان ظاهر مى‏گردد، به طوری كه به هنگام ایجاد این امور به روشنى اثر آن‌ها را در قلب خود احساس مى‏كنیم.

نتیجه اینكه اگر در قرآن مسائل عاطفى به قلب (همین عضو مخصوص) مسائل عقلى به قلب (به معنى عقل یا مغز) نسبت داده شده، دلیل آن همان است كه گفته شد، و سخنى به گزاف نرفته است.

از همه این‌ها گذشته قلب به معنى عضو مخصوص نقش مهمى در حیات و بقاى انسان دارد، بطورى كه یك لحظه توقف آن با نابودى همراه است. بنابر این چه مانعى دارد كه فعلیت‏هاى فكرى و عاطفى به آن نسبت داده شود.

قلب

قلب سلیم، منیب، و مریض در قرآن

مراد از قلب در قرآن، روح و مركز ادراكات است. سه نوع قلب را قرآن معرّفى مى‏كند: قلب سلیم، قلب منیب و قلب مریض.

ویژگى‏هاى قلب سلیم‏

الف: قلبى كه در آن جز خدا نیست. «لیس فیه احد سواه» (نور الثقلین، ج 4، ص 57)

ب: قلبى كه پیرو راهنماى حقّ، توبه كننده از گناه و تسلیم حقّ باشد. ( نهج البلاغه، خطبه 214)

ج: قلبى كه از حبّ دنیا، سالم باشد. ( تفسیر صافی)

د: قلبى كه با یاد خدا، آرام مى‏گیرد. (فتح، 4)

ه: قلبى كه در برابر خداوند، خاشع است. (حدید، 16)

البتّه قلب مؤمن، هم با یاد خداوند آرام مى‏گیرد و هم از قهر او مى‏ترسد. «إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ»( انفال، 2)  همانند كودكى كه هم به والدین آرام مى‏گیرد و هم از آنان حساب مى‏برد.

ویژگى‏هاى قلب مریض‏

الف: قلبى كه از خدا غافل است و لایق رهبرى نیست. «لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَه» ( كهف، 28)

ب: دلى كه دنبال فتنه و دستاویز مى‏گردد. «فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ» (آل عمران، 7)

ج: دلى كه قساوت دارد.«جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً» (مائده، 13)

د: دلى كه زنگ گرفته است. «بَلْ رانَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ ما كانُوا یَكْسِبُونَ» (مطففین، 14)

ه: دلى كه مهر خورده است.«طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِكُفْرِهِمْ» (نساء، 155)

ویژگى قلب منیب‏

قلب منیب، آن است كه بعد از توجّه به انحراف و خلاف، توبه و انابه كرده و به سوى خدا باز گردد. ویژگى بارز آن تغییر حالات در رفتار و گفتار انسان است.

خداوند در آیات قرآنى، نه صفت براى قلب كفّار بیان كرده است:

الف: انكار. «قُلُوبُهُمْ مُنْكِرَةٌ» (نحل، 22)

ب: تعصّب. «فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ» (فتح، 26)

ج: انحراف. «صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ» (توبه، 127)

د: قساوت.«فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ» (زمر، 22)

ه: موت. «لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏» (روم، 52)

و: زنگار.«بَلْ رانَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ» (مطففین، 14)

ز: مرض. «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» (بقره، 14)

ح: ضیق. «یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً» (انعام، 125)

ط: طبع. «طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِكُفْرِهِمْ» (نساء، 155) قلب انسان، متغیّر است. لذا مؤمنان این چنین دعا مى‏كنند: «رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنا» (آل عمران، 8)

قلب منیب، آن است كه بعد از توجّه به انحراف و خلاف، توبه و انابه كرده و به سوى خدا باز گردد. ویژگى بارز آن تغییر حالات در رفتار و گفتار انسان است

خدایا! دل‌های ما را بعد از آنكه هدایت نمودى، منحرف مساز.

امام صادق علیه‌السلام مى‏فرمودند:این جمله (آیه) را زیاد بگویید و خود را از انحرافات در امان ندانید. (تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 319)

پیام‏های آیه:

1ـ  درك نكردن حقیقت، بالاترین كیفر الهى است. «خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ»

2ـ كفر و الحاد، سبب مهر خوردن دل‌ها و گوش‏هاست.«الَّذِینَ كَفَرُوا»)«خَتَمَ اللَّهُ»

3ـ در اثر كفر، امتیازات اساسى انسان (درك حقایق و واقعیّات) سلب مى‏شود. «الَّذِینَ كَفَرُوا») ( «خَتَمَ اللَّهُ»

4ـ كیفر الهى، متناسب با عمل ماست. «الَّذِینَ كَفَرُوا») ( «خَتَمَ اللَّهُ» جزاى كسى كه حقّ را فهمید و بر آن سرپوش گذاشت، آن است كه خدا هم بر چشم، گوش، روح و فكرش سرپوش گذارد. در واقع انسان، خود عامل بدبختى خویش را فراهم مى‏كند. امام رضا علیه‌السلام فرمود: مُهر خوردن، عقوبت كفر آن‌هاست. (تفسیر نور الثقلین، ج 1، ص 27)

آمنه اسفندیاری

بخش قرآن تبیان


منابع:

1-  تفسیر نور ج1

2-  تفسیر نمونه ج1

3-  تفسیر نور الثقلین، ج 1

4-  نهج‌البلاغه، خطبه 214

5-  تفسیر صافى

6-  تفسیر نور الثقلین، ج 4