تبیان، دستیار زندگی
یکی از کارهای شیخ محمد این بود که هر کس از او متابعت می کرد می بایست سرش را بتراشد که این کار را هیچ یک از طوائف خوارج و بدعت گذاران انجام نداده است
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : حامد حسینی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مخالفان وهابیت

وهابیت

مقدمه

همانطور که در بخش پیشین اشاره شد تیغ برنده محمد ابن عبدالوهاب در تبلیغ آئین خویش ایجاد  رعب و وحشت ،و تهمت کفر و آمیزه ای از مغالطه ها و التقاطها در امت اسلامی بود. وی با روشی سرکوبگرانه با هر گونه شبهه و تشکیکی به مقابله بر می خواست و شدید ترین مجازات ها را اعما ل می کرد. با این همه عده ای از مردم که از جسارت و زیرکی خاصی برخوردار بودند علامت سئوالهایی را در مقابل اعتقادات و رفتارمحمد ابن عبدالوهاب در اذهان مردم ایجاد می کردند که می توان آنرا به نوعی اعتراض و واکنش نسبت به  باورهای محمد ابن عبدالوهاب به شمار آورد. در این فصل  به بخشی از اعتراضات و انکارهایی که عقاید  وی را نشانه رفته بود می پردازیم.

علامت سئوالهایی که شیخ محمد را نشانه رفته بود

زینی دحلان  مفتی مکه ، در کتاب خویش به تقابل هایی اعتراض گونه اشاره می کند  که مردم نسبت به عقاید محمد ابن عبدالوهاب ابراز می داشتند . وی این اعتراضات را اینگونه شرح می دهد:

«یکی از کارهای شیخ محمد این بود که هر کس از او متابعت می کرد می بایست سرش را بتراشد که این کار را هیچ یک از طوائف خوارج و بدعت گذاران انجام نداده است. سید عبدالرحمن اهدل مفتی زبید می گفت که در رد وهابیها به تالیف کتاب نیازی نیست و همین گفته پیغمبر کفایت می کند که در مذهت وهابیت به یکی از نشانه های آنان اشاره می کند و می فرماید: «سیماهم التحلیق» . اتفاقا زنی که او را مجبور به تراشیدن موی سر کرده بودند،در برابر شیخ محمد اقامه حجت کرد که تو وقتی زنان را وادار به تراشیدن موی سرشان میکنی،باید مردها را هم مجبور به تراشیدن موی ریششان بکنی،زیرا موی سر و ریش مرد هر دو زینت است،شیخ جوابی نداشت که به آن زن بدهد»1

وی تمامی مسلمانان را از جمله شیعه و سنی را کافر و واجب القتل می دانست و به صراحت می گفت:«یباح قتل المسلمین الذین یعتقدون عقیدة اهل السنة و اغتنام اموالهم»5 ( کشتن و غارت اموال مسلمانانی که به عقیده اهل سنت معتقدند ، مباح است)

منعمی شاعر عرب در هنگامی که محمد ابن عبدالوهاب،جمعی را که سرشان را نتراشیده بودند،به قتل رسانید،قصیده ای را در رد او انشاء کرد که مطلع آن اینست:

افی حلق راسی بالسکاکین و الحد                      حدیث صحیح بالاسانید عن جدی

«آیا درباره تراشیدن سر من یا تیغ،حدیثی صحیح از جدم پیامبر(ص) وارد شده است؟»2

زینی دحلان در کتاب «درر السنیه»  نیز در ضمن رد سخنان عبدالوهاب قسمتی از مباحثاتی را که با او شده چنین نقل کرده است:

«از جمله اینکه شیخ محمد در مسجد درعیه خطبه می خواند و در هر خطبه ای که می خواند می گفت:هر کس به پیامبر توسل کند ،کافر است. برادرش شیخ سلیمان ابن عبد الوهاب که اهل علم بود، سخنان او را به شدت انکار می کرد. روزی شیخ سلیمان از شیخ محمد پرسید:  ( کم ارکان الاسلام یا محمد ابن عبدالوهاب؟ فقال خمسه فقال انت جعلتها سته، السادس من لم یتبعک فلیس بمسلم هذا عندک رکن السادس للاسلام  )( ای محمد ابن عبدالوهاب ارکان اسلام چندتاست؟گفت پنج تاست .سلیمان گفت:تو آن را شش کرده ای ،ششمی اینست که هر کس از تو پیروی نکند کافر است)

چون اختلاف میان شیخ سلیمان و شیخ محمد شدید شد،شیخ سلیمان از ترس جان خود، به مدینه منوره گریخت و رساله ای در رد او نوشت و برایش فرستاد ، بسیاری از علمای حنبلی هم رساله هایی در رد او نوشتند و برای او فرستادند ، اما هیچ یک از آنها بر او موثر واقع نشد.

وهابیت

شخصی که روزی رئیس یک قبیله بود و شیخ محمد قدرت آزار رساندن به او را نداشت ، از او پرسید: وقتی مردی راستگو و دیندار و امین که تو به راستگویی او اعتراف داری به تو خبر دهد که در پشت فلان کوه گروه بسیاری گرد آمده و قصد جان تو را دارند ، تو هزار سوار برای دفع آنها بفرستی ، سواران بروند و از آن جمع اثری نباشد ، آیا تو سخن آن هزار سوار را باور می کنی یا آن یک راستگو را؟ شیخ محمد پاسخ داد که سخن آن هزار سوار را ،آن مرد گفت: همه مسلمانان از علمای زنده و مرده در کتابهای خود ، سخنان تو را تکذیب می کنند پس باید آنان را تصدیق کنیم .

باز دیگری از وی پرسید: تو دین متصل آورده ای یا منفصل؟ گفت : مشایخ من و مشایخ دیگران از ششصد سال قبل همه مشرک بودند ، آن شخص اظهار داشت: در این صورت دین تو منفصل است نه متصل ، آن را از چه کسی گرفته ای؟ شیخ محمد گفت: به من وحی الهام شده مانند خضر.آن مرد گفت:  در این صورت این وحی و الهام نباید منحصر به تو باشد و هر کس دیگری ممکن است چنین ادعایی بکند همین طور که تو ادعا می کنی»3

زینی دحلان در ادامه می نویسد: «از جمله کارهای زشت محمد ابن عبدالوهاب این بود که چون مردم را از زیارت قبر پیامبر(ص) منع کرد،عده ای از مردم احساء عازم سیارت رسول خدا شدند،شیخ محمد از این امر با خبر شد و چون عبور آن مردم از درعیه(مقر محمد ابن عبدالوهاب) بود ، در آنجا جلوی آنها را گرفتند و به دستور وی ریش همه آنها را تراشیدند و در فاصله درعیه تا احساء آنان را وارونه سوار بر مرکبهایشان کردند و به شهرشان برگرداندند»4

هر کس به کتب محمد ابن عبدالوهاب مراجعه کند ، می بیند که وی تمامی مسلمانان را از جمله شیعه و سنی را کافر و واجب القتل می دانست و به صراحت می گفت: «یباح قتل المسلمین الذین یعتقدون عقیدة اهل السنة و اغتنام اموالهم» ( کشتن و غارت اموال مسلمانانی که به عقیده اهل سنت معتقدند ، مباح است) .جالب اینکه محمد ابن عبدالوهاب اهل سنت و شیعه را مسلمان می دانسته و دستور به کشتار آنها و غارت اموال آنها می داده ، چرا که در عبارت فوق کلمه مسلمین را به کار برده و این نشان دهنده این است که برچسب کفری که به مسلمانان می زد حتی خودش به آن اعتقاد نداشته و صرفا از کافر دانستن، به عنوان ابزاری در جهت نیل به اهداف خویش بهره می برده است .

یکی از کارهای شیخ محمد این بود که هر کس از او متابعت می کرد می بایست سرش را بتراشد که این کار را هیچ یک از طوائف خوارج و بدعت گذاران انجام نداده است

تعداد  کتابها و رساله هایی که معاصران محمد ابن عبدالوهاب و علمای متاخر از عامه در رد عقاید یا نصیحت به او نوشتند ، خیلی بیشتر از آنست که در اینجا ذکر شود  از جمله این کتابها کتاب شیخ سلیمان ابن کردی شافعی استاد محمد ابن عبد الوهاب است که در تقریضی به رساله سلیمان ابن عبدالوهاب( برادر محمد ابن عبدالوهاب) او را گمراه و گمراه کننده نامیده است.

یکی دیگر از اساتید وی به نام عبدالله ابن عبداللطیف شافعی کتابی در رد محمد ابن عبدالوهاب نوشته و آن را (تجرید سیف الجهاد لمدعی الاجتهاد) شمشیر آخته جهاد بر علیه مدعی اجتهاد نامیده است. کتاب (التوسل بالنبی و بالصالحین) تالیف ابی حامد ابن مرزوق ، چهل و دو کتاب را در رد عقاید محمد ابن عبدالوهاب بر می شمرد که این همه گویای فاصله زیادی است که  اعتقادات عبدالوهاب با دین مبین اسلام دارد.

ناگفته پیداست وهابیان متعصب غالبا حاضر نیستند حتی یک صفحه از این کتابها  را مطالعه کنند ،آنها نه تنها حاضر به مطالعه این کتب نیستند بلکه بسیاری از کتب فقهی و مصادر دسته اول اهل سنت را نیز ممنوع دانسته و مطالعه آنان را مستوجب کفر می دانند.

پی نوشتها:

1-    الفتنة الوهابیه ص66-67

2-    التوسل بالنبی وجهلة الوهابییین ص 251

3-    الدرر السنیه فی الرد علی الوهابیه ص32

4-    همان ص 39 و 40

5-    کشف الشبهات،و الایمان و الاسلام ص34

سید حامد حسینی

بخش اعتقادات تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.