هابیل و قابیل(3)
هابیل و قابیل (1)
هابیل و قابیل (2)
قابیل
گر که خوابیست پس این رنگ چیست | |
| این شکاف فرق او از سنگ چیست |
آه می ترسم من از این ماجرا | |
| این چه کاری بود گشتم مبتلا |
برادرهابیل برادر هابیل برادر هابیل
خیز از جا ای برادر از زمین | |
| شب رسد از راه و با باد دلغمین |
خیز تا با هم به خانه رو کنیم | |
| رنگ از فرق تو شست و شو کنیم |
برادر هابیل برادر هابیل برادر هابیل
شیطان
بیش از این دیگر مزن او را صدا | |
| او بود در خواب تا روز جزا |
گر چه شد حرف من بهرت عجیب | |
| خورده ای از حیله ی شیطان فریب |
رنگ سرخی را که بینی خون بود | |
| روح او از پیکرش بیرون بود |
با فریب من تو او را کشته ای | |
| در جهان بذر خصومت کشته ای |
قابیل
کیستی از نام خود بر گو به من | |
| کز تو آید بوی تزویر و فتن |
شیطان
من همانم کز در رب رحیم | |
| از برای سجده ای گشتم رجیم |
چون خدا از خاک آدم را سرشت | |
| راندمش با یک دو گندم از بهشت |
اینک از آدم گرفتم انتقام | |
| کن نظر داری تو بر گردن لجام |
قابیل
وای بر من روزگارم تیره شد | |
| کید شیطان بر وجودم چیره شد |
کشتم از جهل و غضب هابیل را | |
| چون کنم جبران من این تضلیل را |
من ندانم چون کنم با پیکرش | |
| می برم ز این جا به جای دیگرش |
شیطان
(از گوشه ای او را وسوسه می کند)
از چه می سازی چنین خود را هلاک | |
| کن رها هابیل را بر روی خاک |
روی کن در خانه اینک با شتاب | |
| نیست بهتر هیچ کار از خورد و خواب |
قابیل
آری آری خسته گشتم زیر بار | |
| می گذارم پیکرش را در کنار |
خود روم در خانه اینک با شتاب | |
| نیست بهتر هیچ کار از خورد و خواب |
(گرگ ها و سایر درندگان وارد صحنه شده به سمت جسد هابیل هجوم می برند و قابیل چون این صحنه را مشاهده می کند، به آن ها حمله کرده آن ها را دور می کند.)
قابیل
افسوس و آه پیکر هابیل روی خاک گردد | |
| به چنگ این همه درنده چاک چاک |
باید که چاره ای کنم اکنون به فکر خویش | |
| تا گرگ جسم او نتواند کشد به نیش |
(قابیل جسد هابیل را بهر طرف می برد، ولی قادر نیست او را پنهان کند)
هاتف
ایا غراب به فرمان قادر منان | |
| بکش غراب دگر جسم اونما پنهان |
مگر زکار تو آموزد این عمل قابیل | |
| به زیر خاک کند دفن پیکر هابیل |
(دو کلاغ با یکدیگر می جگند و یکی از آن ها دیگری را کشته و او را ذفن می کند)
قابیل
دریغا که شد خاک غم بر سرم | |
| من از این کلاغ سیه کمترم |
به وسواس شیطان شدم من دچار | |
| ز قتل برادر شدم دل فگار |
کنم ذهن جسمش به خاک این زمان | |
| نیفتد به چنگال درندگان |
شیطان
مخور غصه قابیل زین ماجرا | |
| که هابیل بوده است دشمن تو را |
خداوند بنمود قلبت ملول | |
| نکرده است قربانی ات را قبول |
پدر از تو ترک محبت نمود | |
| ز تو قطع ارث نبوت نمود |
حسادت تو را عاقبت گشت یار | |
| که بر قتل هابیل گشتی دچار |
قابیل
بلی از حسد کار من شد تباه | |
| جهان شد به پیش دو چشمم سیاه |
بقتل برادر ببستم کمر | |
| ولی من چه گویم جواب پدر |
بپرسد اگر مادر از حال او | |
| چه پاسخ ندانم دهم روبرو |
شیطان
مده راه اندوه و غم بر دلت | |
| بده گوش تا حل کنم مشکلت |
به تو می دهم یاد اینک دروغ | |
| چراغ حقیقت کند بی فروغ |
اگر از تو پرسند مادر، پدر | |
| بگو من نمی دانم او در کجاست |
ز هابیل و احوال او سر به سر | |
| به صحرا و یا در دل کوه هاست |
قابیل
اگر چه دلم را ز غم سوختی | |
| مرا صنعت خوبی آموختی |
دروغ است تنها امید نجات | |
| تن مردگان را ببخشد حیات |
زمن گرز هابیل پرسد پدر | |
| نمی دانم اصلاً که او در کجاست |
جوابش دهم من ندارم خبر | |
| به صحرا و یا در دل کوه هاست |
آدم (علیه السلام)
طی گشت روز روشن و آمد سیاه شب | |
| دل می تپد به سینه و دارم غمی عجیب |
قابیل آمد از ره و هابیل نامده | |
| از بهر چیست علت تاخیر بی سبب |
برگو تو ای پسر زچه رو دیر آمدی | |
| هابیل در کجاست به تاخیر آمدی |
قابیل
زبس بوده ام گرم در کشت و زرع | |
| فراموش کردم من از اصل و فرع |
ندانم که هابیل اندر کجاست | |
| به صحرا و یا در دل کوه هاست |
آدم (علیه السلام)
چرا دست های تو خونین بود | |
| لباس تو از چیست رنگین بود |
قابیل
ندانم لباسم کجا گشته رنگ | |
| شده رنگ دست من از خار و سنگ |
آدم (علیه السلام)
دل من گواهی دهد از نفاق | |
| خبر می دهد شور یک اتفاق |
کجایی تو حوا بیا در برم | |
| که آمد بلایی دگر بر سرم |
رسید ست قابیل از کشت زار | |
| ز هابیل نبود خبر شام تار |
حوّا (علیه السلام)
غم مخور ای بوالبشر بهر پسر | |
| گرچه آید چند ساعت دیرتر |
بارها شب در بیابان مانده است | |
| در کنار گوسفندان مانده است |
علت تاخیر او باشد همین | |
| جا ندارد تا که باشی دل غمین |
آدم (علیه السلام)
در دل من اوفتاده شورشی | |
| سینه سوزد از شرار آتشی |
کی دلم گیرد قرار از گفت و گو | |
| می روم اکنون برای جست و جو |
خیز تا گیریم از حالش خبر | |
| تا مگر شاید از او یابیم اثر |
هابیل هابیل / هابیل هابیل
حوّا (علیه السلام)
هابیل عزیزم ز چه در خانه نیایی | |
| هابیل کجایی |
نبود اثری از تو و آهنگ و صدایی | |
| هابیل کجایی |
آدم (علیه السلام)
دل گشته زسنگینی هجران تو چون کوه | |
| در ماتم و اندوه |
در خواب و یا گرم مناجات و دعایی | |
| هابیل کجایی هابیل کجایی |
حوّا (علیه السلام)
دلم آرام شد در این بیابان | |
| رسد آوای زنگ گوسفندان |
بهر جا گوسفند را مکان است | |
| یقین هابیل را آن جا نشان است |
آدم (علیه السلام)
بیا حوا نظر کن رد پا را شده | |
| نزدیک یابم مدعا را |
بود این جای پا از آن هابیل کنارش | |
| هست جای پای قابیل |
حوّا (علیه السلام)
خداوندا مرا پشت و پناهی | |
| دل من از بلا دارد گواهی |
مشامم پر شده از بوی اندوه | |
| نشسته غم به روی سینه چون کوه |
نظر کن پر زخون باشد همین سنگ | |
| نموده غم به رویم عرصه را تنگ |
آدم (علیه السلام)
ز بوی خون مشامم شد در آزار | |
| ندانم چون کنم ز اندوه بسیار |
ز هابیل است این دستار خونین | |
| عصایش هم ز خون گردیده رنگین |
دریغا بر زمین بینم بسی خون | |
| قرار و طاقت من رفته بیرون |
حوّا (علیه السلام)
بیا بر جای پا اکنون گذر کن | |
| مسیر قطره های خون نظر کن |
آدم (علیه السلام)
به روی خاک جای پای قابیل | |
| بود اما نبینم پای هابیل |
حوّا (علیه السلام)
در این جا خاک ها را کنده قابیل | |
| زمین را زیر و رو بنموده قابیل |
آدم (علیه السلام)
به زیر خاک چیزی کرده پنهان | |
| نمایم جست و جو با دست لرزان |
بلافاصله
فعان و آه که این کشته جسم هابیل است | |
| مرا یقین شده این کار، کار قابیل است |
ز راه کینه یقین کشته او برادر را | |
| نشانده در غم فرزند، باب و مادر را |
حوّا (علیه السلام)
دریغ و درد ز داغ جوان رعنایم | |
| به زیر خاک شده دفن سر و بالایم |
ز مرگ تازه جوانم زنم به سینه و سر | |
| زدیده اشک فشانم به چهره همچو گهر |
آدم (علیه السلام)
ای خدا از داغ هابیل جوان افغان کنم | |
| از غم قتلش دما دم دیده را گریان کنم |
شعله از آه جگر بر چرخ گردون می زنم | |
| در فراق نو جوانم سر به هامون می زنم |
جبرئیل (علیه السلام)
صبر بنما آدم اندر داغ فرزند جوان | |
| چون خداوند دو عالم هست یار صابران |
کن نظر از بین انگشتان من دشت بلا | |
| تا ببینی طاقت و صبر حسین در کربلا |
آدم (علیه السلام)
کیستند آن نوجوانان جبرئیل | |
| جان نثاران در ره رب جلیل |
کیستند آن لشکر بیش از شمار | |
| جمله از قابیلشان باشد تبار |
کیست آن سردار مقطدع الیدین | |
| هست عباس (علیه السلام) و علمدار حسین (علیه السلام) |
کیست آن رعنا جوان با صفا | |
| هست اکبر (علیه السلام) شبه روی مصطفی (صلی الله علیه واله وسلم) |
کیست آن نو رسته سرو یاسمن | |
| هست قاسم نور چشمان حسن (علیه السلام) |
کیست آن طفل صغیر شیر خوار | |
| هست اصغر کز حسین (علیه السلام) دارد تبار |
از چه باشد جسمشان غلتان بخاک | |
| گشته اند از تیغ و خنجر چاک چاک |
کیستند آن یاوران در بحر خون | |
| عاشقانه رفته اند از خود برون |
از چه دارند این چنین شور و نوا | |
| بر حسین (علیه السلام) سازند جان خود فدا |
چیست آن جمع زنان و دختران | |
| عترت پیغمبر (صلی الله علیه واله وسلم) آخر زمان |
کیست اندر موج خون دارد شنا | |
| آن حسین (علیه السلام) باشد شهید کربلا |
جرمشان بر گو چه باشد جبرئیل | |
| بی گنه گردیده اند از کین قتیل |
آدم (علیه السلام)
بار الها داغ فرزند جوان | |
| رفت یادم ز امت آخر زمان |
مرگ هابیل آن جوان نور عین | |
| سهل باشد نزد غم های حسین (علیه السلام ) |
صبر خواهم کرد از مرگ جوان | |
| چون خدا یاور بود با صابران |
«نادیا» زین پسر بگریم در بلا | |
| بهر هابیل و شهید کربلا |
پایان
بخش ادبیات تبیان
منبع: غلامعلی نادعلیزاده - اقالیم قلم (ویژه ی شماره 50 و 51)