تبلیغ رسالت
در حجّ وداع نبی از گنبد گردون | |
روح القدس آمد به زمین روز همایون | |
بر ختم رسل تهنیت از خالق بیچون | |
در روز غدیر آمد و آورد که اکنون | |
بلّغ و بما اُنزل من ربّک اِعمل | |
امروز اگر این ره مقصود نپویی | |
وین صفحه ی پر خار و خس امروز نشویی | |
بر دست، گل تازه نگیری و نبویی | |
یا آن چه خدا گفته بگویی، تو نگویی | |
تبلیغ رسالت ز تو نایافته فیصل | |
بر پا ز جهاز شتر از امر پیمبر | |
شد منبری آن جا و نبی رفت به منبر | |
بر حمد و به تهلیل خدا گشت ثناگر | |
مردم همه گرد آمده از کهتر و مهتر | |
تا آن که چه صادر شود از صادر اول | |
بگرفت کمربند علی، سید بطحا | |
از دست نبی دست خدا رفت به بالا | |
بر خلق خدا سرّ خدا کرده هویدا | |
از رتبه ی عالی چو علی رفت به اعلا | |
شد بر همه اَولی، چه ز اعلا و چه اسفل | |
پس ختم رُسُل روی سخن کرد به مردم | |
زد بانگ که: «هَل لَستُ بکم اولی منکم؟» | |
گفتند: بلی، با شعف و شوق و تبسّم | |
و آن گاه نبی بار دگر کرد تکلّم | |
در وصف علی کرد بیانات مطوّل | |
هر نفس نفیسی که بر او نفس من اولی است | |
این شخص شخصیش، علیّ اش سید و مولاست | |
بر دامن پاکش همه را دست تولاست | |
در حق علی قول خداوند تعالی است | |
بُد دین شما کامل و امروز شد اکمل | |
امروز علی را به خلافت بنشاندم | |
بر نقشه ی باطل، خط بطلان بکشاندم | |
بر سطح زمین، بذر ولایت بفشاندم | |
شهدی به مذاق همه عالم بچشاندم | |
بر کام یکی، شهد و به یک ذائقه، حنظل | |
یا رب به مددکار علی باش مددکار | |
آزار کن آن را که علی را کند آزار | |
هر کس که علی را بکند خوار بکن خوار | |
بِن عمّ مرا در همه جا باش نگهدار | |
مخذول کن آن کس که نهد امر تو مجمل | |
یا شاه نجف! مخزن اسرار الهی! | |
از فرّ تو دارند شهان افسر شاهی | |
دریای سخای تو بود نامتناهی | |
«مکرم» به جز از کوی تواش نیست پناهی | |
خواهد که کنی عقدهی لاینحل دل، حل |
انتخاب اشعار: جواد هاشمی
بخش ادبیات تبیان