تبیان، دستیار زندگی
در حجّ وداع نبی از گنبد گردون
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تبلیغ رسالت

تبلیغ رسالت

در حجّ وداع نبی از گنبد گردون

روح القدس آمد به زمین روز همایون

بر ختم رسل تهنیت از خالق بیچون

در روز غدیر آمد و آورد که اکنون

بلّغ و بما اُنزل من ربّک اِعمل

امروز اگر این ره مقصود نپویی

وین صفحه ی پر خار و خس امروز نشویی

بر دست، گل تازه نگیری و نبویی

یا آن چه خدا گفته بگویی، تو نگویی

تبلیغ رسالت ز تو نایافته فیصل

بر پا ز جهاز شتر از امر پیمبر

شد منبری آن جا و نبی رفت به منبر

بر حمد و به تهلیل خدا گشت ثناگر

مردم همه گرد آمده از کهتر و مهتر

تا آن که چه صادر شود از صادر اول

بگرفت کمربند علی، سید بطحا

از دست نبی دست خدا رفت به بالا

بر خلق خدا سرّ خدا کرده هویدا

از رتبه ی عالی چو علی رفت به اعلا

شد بر همه اَولی، چه ز اعلا و چه اسفل

پس ختم رُسُل روی سخن کرد به مردم

زد بانگ که: «هَل لَستُ بکم اولی منکم؟»

گفتند: بلی، با شعف و شوق و تبسّم

و آن گاه نبی بار دگر کرد تکلّم

در وصف علی کرد بیانات مطوّل

هر نفس نفیسی که بر او نفس من اولی است
این شخص شخصیش، علیّ اش سید و  مولاست

بر دامن پاکش همه را دست تولاست

در حق علی قول خداوند تعالی است

بُد دین شما کامل و امروز شد اکمل

امروز علی را به خلافت بنشاندم

بر نقشه ی باطل، خط بطلان بکشاندم

بر سطح زمین، بذر ولایت بفشاندم

شهدی به مذاق همه عالم بچشاندم

بر کام یکی، شهد و به یک ذائقه، حنظل

یا رب به مددکار علی باش مددکار

آزار کن آن را که علی را کند آزار

هر کس که علی را بکند خوار بکن خوار

بِن عمّ مرا در همه جا باش نگهدار

مخذول کن آن کس که نهد امر تو مجمل

یا شاه نجف! مخزن اسرار الهی!

از فرّ تو دارند شهان افسر شاهی
دریای سخای تو بود نامتناهی

«مکرم» به جز از کوی تواش نیست پناهی

خواهد که کنی عقده‌ی لاینحل دل، حل

مکرم اصفهانی

انتخاب اشعار: جواد هاشمی

 

بخش ادبیات تبیان