فرّخ و فرخنده
فرّخ و فرخنده باد، عید سعید غدیر | |
که باشد از حد فزون، مبارک و دلپذیر | |
به امر یزدان پاک، به حکم حیّ قدیر | |
نبی به روزی چنین، ساخت علی را امیر | |
به جمله ی مومنین، به زمره ی مؤمنات | |
چون که به خمّ غدیر کرد پیمبر نزول | |
گرد قدومش کشید، فلک به چشم قبول | |
از احد لم یزل، وز صمد لایزول | |
حضرت جبریل شد، رسول، نزد رسول | |
نخست از حق رساند بدو سلام و صلات | |
پس از سلام و صلات، باز رساند این پیام | |
که ای امام امم، که ای رسول انام | |
«بلّغ ما انزل الیک» بر خاص و عام | |
وگرنه بنمودهای، رسالتی ناتمام | |
که حق نگهدار توست از همه ی حادثات | |
ای شه عالی نسب، وی مه والاجناب | |
ز ایزد آوردهام، چنین به سویت خطاب | |
که در بر مرد و زن، به محضر شیخ و شاب | |
خیز و علی را نمای، ز خویش نایب مناب | |
که بسته بر دست اوست گشایش مشکلات | |
گرفت ختم رسل دست علی را به دست | |
چنان که مشهور شد بر همه بالا و پست | |
گفت به صوت جلی آن شه یزدان پرست | |
علی است از بعد من امیر بر هر که هست | |
علی است نِعَم الامیر، علی است خیرالوُلات | |
محبّ او را حبیب داور و دادار باد | |
عدوی او را عدو ایزد قهّار باد | |
یاور او را خدای، یار و مددکار باد | |
خاذل او نزد حق در دو جهان خوار باد | |
هست گر از مسلمین، یا بود از مسلمات | |
رسول اکرم چو کرد مثال حق امتثال | |
خطاب عزّت رسید از سبحات جلال | |
که دین اسلام یافت اینک حدّ کمال | |
نعمت من شد تمام به مسلمین بالمآل | |
از این عمل راضی است ذات جمیل الصّفات | |
ای مَلِک مُلک دین! علی عالی مقام! | |
که حق تو را ساخته وصیّ خیرالانام | |
منطق «منشی» کند، مدح تو هر صبح و شام | |
به چشم لطف و کرم بر او نظر کن مدام | |
که هست باری گران او را از سیئات |
منشی کاشانی
انتخاب اشعار: جواد هاشمی
بخش ادبیات تبیان