روز ترنم
عید غدیر خم است و روز ترنّم | |
خیز بتا! می بیار کب کب و خم خم | |
کب کب و خم خم کفاف کی دهد؟ آری | |
کشتی کشتی بیار و قلزم قلزم | |
زآن که شهی جست جا به تخت رسالت | |
آن که بُد از قدر ز انبیاش تقدّم | |
تاج وصایت به سر نهاد شهی کاو | |
دفتر ایجاد راست؛ مطلع یکّم | |
زهد فرو هِل، مگر که بس نشنیدی؟ | |
بود اگر آب، باطل است تیمم | |
عید غدیر خم است و باده نزد هر ک | |
هست ز انعام و نصّ آیت "بل هُم" | |
باده نه آن باده کافشرند ز انگور | |
باده نه آن باده کش پزند به هیزم | |
باده یعنی ولایت علی و آل | |
عالم زین باده جسته است، تنظّم | |
شد چو به خمّ غدیر، جای، نبی را | |
جبریل آمد برش ز طارم هفتم | |
گفت که "یا ایّها الرّسول" در این دم | |
"بلّغ ما انزل الیک" به مردم | |
چند توان شمس را نمودن مخفی؟ | |
چند توان راز را نمودن تکتم | |
گویم در پرده چند؟ شخص علی را | |
صادر اول شمار و بنده ی دوم | |
ساده تر این است کن وصیّ و وزیرت | |
آن که از او، متن وحی جست تجسّم | |
تا که پیمبر شنید گفته ی حق را | |
قلزم جهدش فتاد از او به تلاطم | |
جست ز ناقه به زیر و گفت نمایید | |
منبرکی از جهاز ناقه، تراکم | |
بر ز بر او فراز آمد و بگشود | |
از پس حمد خدای لب به تکلّم | |
خواند علی را به پیش و بر ز بر دست | |
بود چنان تا ببینندش مردم | |
گفت بود این علی، وصیّ و وزیرم | |
خصمی این شاه بر من است تخاصم | |
هر که بپیچد سر از اطاعت این شه | |
می گزد اندر قیام لب به تندّم | |
یا علی! ای ذات حق و ناشر توحید! | |
عرش خدا از تو کرد کسب تعظّم | |
شخص نبی را تویی مجاهد اول | |
ذات خدا را تویی معرّف دوم | |
غیر جوین نان نخوردهای به همه عمر | |
رانده گر آدم شد از برای دو گندم | |
شاها! من بنده «طایی»ام که ز هجرت | |
سوزم هر روز و شب به نار تنعّم | |
جز تو به پای که سر نهم به تضرّع؟ | |
جز تو به سوی که رو کنم به تظلّم؟ | |
تا که حصول ملال هست تأسف | |
تا که جواب سلام هست علیکم، | |
هر که تو را خصم، تن، به درد و تعلّل | |
هر که تو را یار، دل، به وجد و ترنّم |
طایی شمیرانی
انتخاب اشعار: جواد هاشمی
بخش ادبیات تبیان