برآمد بامدادان مهر انور
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : پنج شنبه 1390/08/19
مشعل زر
برآمد بامدادان مهر انور | |
جهان را کسوت نو کرد در بر | |
تو پنداری که زرّین شاهبازی | |
همی گسترد در صحن فلک پر | |
و یا از بهر اثبات رسالت | |
کف موسی همی شد ز آستین در | |
و یا گویی عروسی ماه رخسار | |
شب دوشینه بر سر داشت معجر | |
کنون برداشت از سر معجر خویش | |
جهان از طلعت او شد منوّر | |
و یا گویی که در این جشن فیروز | |
فلک افروخته زرّینه مجمر | |
چنین روز و چنین عید مبارک | |
که آمد امر «بلّغ» بر پیمبر | |
نبی اندر غدیر خم برافراشت | |
جهاز چهار اشتر، جای منبر | |
برآمد بر فراز آن و بگرفت | |
به دست خویش اندر دست حیدر | |
همه بر گرد او گردیده انبوه | |
گروه بیشمار و خیل بیمر | |
همه تفویض کرد امر ولایت | |
به ابن عمّ و در معنی برادر |
ایرج میرزا
انتخاب اشعار: جواد هاشمی
بخش ادبیات تبیان