زنان الگو در قرآن
زن لوط و زن نوح
زن فرعونارزیابى مقام مریم از نظر مفسرین
صدّیقه بودن مریمعلیهاالسلاماگر انسان وارسته شد مىتواند الگوى دیگر انسانها قرار گیرد. اگر مرد باشد الگوى مردم است نه مردان، و اگر زن باشد باز الگوى مردم است نه زنان. این مطلب را قرآن كریم به صورت صریح روشن كرده و چهار زن را به عنوان زن نمونه (دو نمونه خوب و دو نمونه بد) ذكر مىكند.
زن، چه بد و چه خوب نمونه زنان نیست، زن نمونه است. فرق است بین این دو مطلب كه اگر زن خوب شد، آیا نمونه زنان مىباشد یا زن نمونه است؟ چه این كه مرد، اگر خوب شد، نمونه مردان نیست بلكه مرد نمونه است. قرآن كریم مىفرماید: آن كه خوب است نمونه مردم است نه نمونه مردان و زن خوب، نمونه زنان نیست، بلكه زن نمونه است، چه این كه زن بد، نمونه زنان بد نیست، بلكه نمونه انسانهاى بد است.
قرآن كریم نمونه مردم بد را با نقل داستان دو زن بد، تبیین كرده و مىفرماید:
"ضَربَ اللهُ مَثَلاً لِلذینَ كَفَرُوا امرَاةَ نُوحٍ وَ امراةَ لُوطٍ كانَتَا تَحتَ عَبدَینِ مِن عِبادِنا صالحینِ فَخَانتاهُما فَلَم یُغنِیا عَنهُما مِنَ اللهِ شَیئا وَ قِیلَ ادخُلا النّارَ مَعَ الدّاخِلینَ "(1)؛خدا براى كسانى كه كافر شدند زن نوح و لوط را مَثل آورده كه هر دو در نكاح دو بنده از بندگان شایسته ما بودند و به آنها خیانت كردند و كارى از دست شوهران آنها در برابر خدا ساخته نبود، به آنان گفته شد با داخل شوندگان، داخل آتش شوید.
در این جا خداوند نمىفرماید:«ضرب الله مثلا لللاتی كفرن».
و نمىفرماید:«ضَرَبَ اللهَ مَثلا لِلنِساءِ الكافِرات».
اگر انسان وارسته شد مىتواند الگوى دیگر انسانها قرار گیرد. اگر مرد باشد الگوى مردم است نه مردان، و اگر زن باشد باز الگوى مردم است نه زنان. این مطلب را قرآن كریم به صورت صریح روشن كرده و چهار زن را به عنوان زن نمونه (دو نمونه خوب و دو نمونه بد) ذكر مىكند. |
نمىگوید خدا نمونه زنان بد را ذكر كرد، بلكه مىگوید نمونه مردم كافر را ذكر كرد. ضرب الله مثلا للذین كفروا نه «للنساء» و نه «لللاتی كفرن» بنابراین معلوم مىشود این «للذین كفروا» به معناى مردان كافر نیست بلكه به معناى مردم تبهكار و بزهكار است. منظور از خیانت نیز در اینجا، خیانت مكتبى، اعتقادى و فرهنگى است، و لذا ذات اقدس اله به ما فرمود:
"لا تَخُونُوا اللهَ والرسولَ و تَخُونُوا اماناتِكُم (2) ؛خیانت نكنید به خدا و رسول و خیانت نكنید به امانتهایتان.
به پیامبر خیانت كردن، یعنى، با دین او بدرفتارى كردن. در اینجا كه فرمود: زن لوط و زن نوح به این دو پیامبر كه یكى از آنها پیامبر اولواالعزم است و دیگرى حافظ شریعت ابراهیم علیه السلام، خیانت كردند، یعنى مكتبشان را نپذیرفتند، و اینها نمونه مردم تبهكار و كافرند.
بنابراین معلوم مىشود كه اگر سخن از «الذین» و «امنوا» و مانند آن است بنابر فرهنگ محاوره، منظور، مردم هستند، نه مردان. و در همین آیه هم كه فرمود"قیل ادخلا النار مع الداخلین" اگرچه «ادخلا» همانطورى كه تثنیه مذكر است، تثنیه مؤنث هم هست، اما این كه «داخلین» را به صورت جمع مذكر سالم ذكر كرد منظور، مردم جهنمى هستند نه مردان جهنمى.
قرآن كریم دو نمونه خوب از زنان را نیز به عنوان الگو ذكر مىكند، زنان با فضیلتى كه ذات اقدس اله را نمونه مردم مؤمن مىشمارد و درباره آنها چنین مىفرماید:
"و ضَربَ اللهُ مَثَلاً لِلذینَ آمَنُوا امرَاَةَ فِرعَونَ اذ قالَتْ رَبِّ ابْنِِ لِی عِندَكَ بَیتاً فِی الجَنّةِ و نَجِّنی مِن فِرعَونَ و عَمَلِهِ و نَجِّنی مِنَ القَومِ الظالِمِین (3)؛براى كسانى كه ایمان آوردند خداوند همسر فرعون را مَثل آورده آنگاه كه گفت: پروردگارا پیش خود در بهشت براى من خانهاى بساز و مرا از فرعون و كردارش نجاتبخش و مرا از دست مردم ستمگر برهان.
خدا به عده زیادى از مردان فضیلت داد و مىدانست كه از عهده آن برنیامده و سرانجام رسوا خواهند شد و اعطاى فضیلت به آنها فقط از باب: "معذرة الى ربكم" و اتمام حجت بود لذا به آنها فضیلت داد، ولى سِمت و ماموریت نداد. زیرا كسى كه در كار خود انحراف دارد، اگر ماموریت و سِمتى پیدا كند به مبانى دین صدمه مىزند. خداوند به بلعم باعورا فضیلت داد ولى سِمت نداد، به سامرى فضیلت داد ولى سِمت نداد. |
تعبیر قرآن در آیه این نیست كه: همسر فرعون نمونه زنان خوب است، بلكه مىفرماید: زن خوب نمونه جامعه اسلامى است و جامعه برین از این زن الگو مىگیرد، نه این كه فقط زنان باید از او درس بگیرند.
ذات اقدس اله در این آیه نیز نمىفرماید: «و ضرب الله مثلا لللاتی امن امراة فرعون.»
بلكه مىفرماید: نمونه مردم خوب، زن فرعون است.و ضرب الله مثلا للذین امنوا امراة فرعون؛ یك چنین زنى در خانهاى زندگى مىكرد كه صاحب آن خانه ادعاى: انَا رَبّكُم الاَعلى (4)؛پروردگار بزرگتر شما منم.
داشت و شعار:"ما عَلِمتُ لَكُم مِن اِلهٍ غَیری (5) ؛براى شما خدایى غیر از خودم نمىشناسم.
در سر مىپروراند و ادعاى انحصار مىنمود. ذات اقدس اله در قرآن كریم به صورت حصر مىفرماید:
"سَبِّح اسمِ رَبِّكَ الاَعلى" (6) ؛تسبیح كن نام پروردگار والاى خود را.
كلمه "اَعْلى" مفهومى است كه حصر را همراه دارد، بنابراین، دو نفر به عنوان "اعلى" نمىتوانند یافت شوند، فرعون نیز با گفتن این كلمه داعیه انحصار داشت و این اعلى بودن را ادعا مىكرد. او همانطورى كه ادعاى ربوبیت را داشت، مدعى توحید ربوبى هم بود. سخن از ارباب متفرقه نمىگفت. او مىگفت: نه تنها من خدایم، بلكه من، تنها خدا هستم. به جاى «لا اله الا الله» شعار «لا اله الا انا» را سر مىداد و در چنین خانهاى بانویى نشات گرفت كه نمونه مردم متدین است.
قرآن در مقام ذكر فضائل این بانو مهمترین آنها را در بُعد دعا مىداند كه در این دعا شش نكته مهم اخذ شده است.
علت این كه این بانو نمونه مردم خوب است به خاطر آن است كه در نیایشش به ذات اقدس اله عرض مىكند:"اِذْ قالتْ رَبِّ ابْنِ لی عندَكَ بَیْتًا فی الجنة."
این زن در كنار خدا، بهشت را مىطلبد. دیگران بهشت را مىطلبند، و در دعاهایشان از خداوند: "جَنّاتٍ تَجری مِن تَحتِها الانهار" (7) ؛بهشتهایى كه از زیر آنها نهرها جارى است.
درخواست مىكنند، اما این بانو اول خدا را مىخواهد و بعد در كنار خدا، خانه طلب مىكند. نمىگوید «رب ابن لی بیتا فی الجنة» و نمىگوید «رب ابن لی بیتا عندك فی الجنة» بلكه مىگوید:"رب ابن لی عندك بیتا فی الجنة" اول عندالله را ذكر مىكند بعد سخن از بهشت را به میان مىآورد. یعنى اگر سخن از: «الجار ثم الدار» (8)؛اول همسایه بعد منزل خود. است، این بانو هم مىگوید: «الله ثم الجنة» البته جنتى كه"عندالله" باشد، با جنتى كه"تجری من تحتها الانهار" است تفاوت فراوان دارد.
در این نیایش ششگانه یا دعاى شش بُعدى دو درخواست به تولى برمىگردد یكى لقاء الله و دیگرى بهشت. یعنى یكى «جنة اللقاء» و دیگرى جنات تجری من تحتها الانهار و چهار خواسته دیگر هم به تبرى برمىگردد:
1- وَ نَجِّنی مِن فِرعون 2- و عَمَلِهِ 3- نَجِِّنی مِنَ القَومِ الظالِمین 4 - و «اعمالِهم» كه محذوف است.
آنجا كه مىفرماید نجِّنی من فرعونَ و عَملِه خواسته او این نیست كه: خدایا مرا از عذاب فرعون نجات بده. ممكن است كسى بگوید خدایا مرا از دست ظالم نجات بده ولى وقتى خود به قدرت رسید، دست به ظلم بیالاید. اما این بانو عرض مىكند: نه تنها مرا از فرعون نجات بده بلكه از ستمكارى هم مرا برهان، مرا نجات بده تا زیر بار شرك فرعون نروم و خود نیز داعیه ربوبیت در سر نپرورانم رب نجنی من فرعون و عمله. سپس مىگوید"و نجِّنی من القوم الظالمین" چون ممكن است كسى از فرعون برهد ولى به دام آل فرعون یا سایر ستمكاران بیفتد. لذا درخواست پنجم را عرض مىكند"و نجنی من القوم الظالمین و «اعمالهم»" به قرینه نجنی من فرعون و عمله حذف شده است و حذف در اینگونه موارد جایز است.
بنابراین بانویى كه تا به این حد عالى مىفهمد و درخواستهایش تبرى و تولى داشته و مسائل اجتماعى و فردى را از ذات اقدس اله مسالت مىكند، آیا این زن نمونه، تنها نمونه زنان است؟ یا به تعبیر قرآن كریم نمونه مردم جامعه است؟
قرآن كریم از مریم علیهاالسلام به عنوان صدیقه یاد كرده است كه این مبالغه در تصدیق است. بدین معنا كه نه تنها مصدقه، صادق و صدیق است بلكه صدیق است. صدیقین گروهى هستند كه با انبیا و صالحین و شهدا همراه و هم قافلهاند. اینان قافله سالار كوى الهیند. افراد عادى چه زن و چه مرد در نماز و نیایشها و عباداتشان از ذات اقدس اله مسالت مىكنند. |
مقام ویژه مریمعلیهاالسلام نمونه چهارمىاسترا كه قرآن بیان مىكند. خداوند پس از معرفى همسر فرعون به عنوان الگوى انسانهاى مؤمن در آیه بعد براى گرامیداشت مقام خاص مریم مىفرماید:
"و مَریمَ ابْنَتَ عِمرانَ التی اَحصَنَتْ فَرجَهَا فَنَفَخنا فیهِ مِن رُوحِنا وَ صَدَّقََتْ بِكَلِماتِ رَبِّها وَ كُتُبِِهِ وَ كانَتْ مِنَ القانِتِین" (9)؛و مریم دختر عمران را، كه خود را پاكدامن نگاه داشت و در او از روح خود دمیدم و سخنان پروردگار خود و كتابهاى او را تصدیق كرد و از عبادت پیشگان بود.
یعنى «و ضرب الله مثلا للذین آمنوا مریم ابنت عمران» و چون مقام مریم، بالاتر از مقام زن فرعون بود لذا اینها را یك جا ذكر نكرد، بلكه در دو آیه جدا ذكر فرمود، بر خلاف آن دو كافره كه در یكجا ذكر نكرد، بلكه در دو آیه جدا ذكر فرمود، بر خلاف آن دو كافره كه در یك آیه ذكر شدند. حضرت مریم در اثر احصان، صیانت، عفت و در اثر دریافت آن روح غیبى به جایى رسید كه"صدقت بكلمات ربها و كتبه وكانت من القانتین" گشت.
از این چهار نمونه سوره تحریم به خوبى بر مىآید كه نه مرد نمونه، نمونه مردان است و نه زن نمونه، نمونه زنان. ممكن است كشاورز نمونه، نمونه كشاورزان، صنعتگر نمونه، نمونه صنعتگران، خطاط نمونه، نمونه خطاطان باشد، ولى انسان نمونه، نمونه همه انسانهاست و اختصاصى به زن یا مرد ندارد.
پس در ارزیابى مقام و كمالات مریم نقش مادر آن بانو را نباید فراموش كرد. گرچه در تربیت مریم سلام الله علیها حضرت زكریا نیز نقش داشت لیكن این امر در مرحله نهایى بود نه در پیدایش ابتدایى، مادر این بانو لیاقت آن را داشت كه مادر پیغمبر بزاید و آن خضوع را داشت كه فرزندش را به معبد حق اهدا كند، و این كه ذات اقدس اله این گوهر را پذیرفت، براى آن بود كه مىدانست اگر به او فیض عطا نماید امین در حفظ فیض خواهد بود.
خدا به عده زیادى از مردان فضیلت داد و مىدانست كه از عهده آن برنیامده و سرانجام رسوا خواهند شد و اعطاى فضیلت به آنها فقط از باب: "معذرة الى ربكم"(10) و اتمام حجت بود لذا به آنها فضیلت داد، ولى سِمت و ماموریت نداد. زیرا كسى كه در كار خود انحراف دارد، اگر ماموریت و سِمتى پیدا كند به مبانى دین صدمه مىزند. خداوند به بلعم باعورا فضیلت داد ولى سِمت نداد، به سامرى فضیلت داد ولى سِمت نداد. سامرى آدم كوچكى نبود او با چشم درونى خود اثر فرشتهها را دید و گفت: بصرت بما لم یبصروا به (11) ؛من دیدم چیزى را كه توده ناظران ندیدند، ولى به جاى این كه از آن اثر فیض گرفته، و راه موسى و هارون را ادامه بدهد، و شاگردى آنها كند، گوساله پرستى را رواج داد. بلعم باعورا نیز، كسى بود كه طبق یك نقل، ذات اقدس اله درباره او فرمود:"وَ اتلُ عَلیهِم نَبَاَ الذی اتَیناهُ ایاتِنا فَانسَلَخَ مِنها (12)؛خبر آن كس را كه آیات خود را به او تعلیم داده بودیم و از آن دور شد براى آنان بخوان.
اینها نمونههاى قرآنى است مبنى بر این كه خدا مىداند كه به چه كسى سمت بدهد، لذا فضیلت را مىدهد تا معلوم شود، كه عدهاى عمدا فضیلت را به رذیلت تبدیل مىكنند. چون ذات اقدس اله از درون و برون همگان با خبر است، هرگز به كسانى كه لاحقه سوء دارند سمت رسمى نمىدهد.
"اللهُ اَعلَمُ حَیثُیَجعَلُ رِسالَتَهُ" (13)؛ذات اقدس اله مىداند كه به چه كسى ماموریت بدهد. او نظیر بشرهاى عادى نیست كه به كسى ابلاغ بدهد، بعد كشف خلاف بشود، و بگوید: من كه درونبین نبودم. خداوند خلافت، رسالت، نبوت، امامت و رهبرى را به كسى كه از درون آنها مستحضر است و درونى فاسد دارند نخواهد داد اما كسانى كه ذات اقدس اله مىداند، با حسن اختیارشان پایدار و پایبند هستند، اینها را مىپذیرد و مریم از این نمونه بود. بنابراین گرچه او در بدو پیدایش، كودكى بیش نبود اما معلوم بود كه اگر خدا به او فضیلت بدهد او در حفظش پایدار و استوار است. لذا در ابتداى زندگى، مادرى، همچون زن عمران، سرپرستى او را به عهده داشت و بعد وقتى مىخواهد به نذر خود عمل كند، او را به معبد مىسپارد، و از آن به بعد است كه:
"و كَفَّلَها زَكریا" (14) ؛خدا زكریا را كفیل او قرار داد.
یعنى «جعل الله سبحانه و تعالى لزكریا كفیلا لها»، «كفل» در این جمله دو مفعول گرفته است «مكفل» خدا است و خداى متعال مریم را در تحت سرپرستى زكریا علیه السلام كفالت نمود «و كفلها زكریا» نه «تكفلها زكریا» زكریا علیه السلام متكفل نشد مگر به وحى الهى. این چنین نبود كه قرعه خود به خود به نام زكریا علیه السلام بیفتد، لذا فرمود: اینها قرعه زدند و خیلىها شیفته بودند كه این كودك را سرپرستى كنند:
"و ما كُنت لَدیهِم اِذ یَختَصِمُون" (15)؛تو نزد آنان نبودى آنگاه كه مجادله داشتند.
و بنا را بر قرعه نهادند اما قرعه بهنام مبارك زكریا علیه السلام خورد، به خواست خدا قرعه به نام او در آمد.
"و ما كُنتَ لَدیهِم اِذ یُلقُونَ اَقلامَهُم اَیُّهُم یَكفُلُ مَریَمَ" (16)؛تو نزد آنان نبودى آنگاه كه قرعه انداختند تا كدام یك مریم را كفالت كند.
خدا مىفرماید: ما طورى برنامه را تنظیم كردیم كه خود مكفل شویم و زكریا متكفل و مریم تحت كفالت باشد. و این در مرحله بقاء است كه پرورش و رشد اوست وگرنه در بدو پیدایش و تكونش، و ظهور و هجرت او از رحم به دامن، در سایه تربیت آن بانو بود.
گاهى خداوند مىگوید راه راست را به شما نشان مىدهم و زمانى براى تشویق مىفرماید: توفیق سلوك در راهى را كه انبیا رفتهاند به شما عطا مىكنم و زمانى بالاتر از این را نوید مىدهد و مىفرماید: شما را با همراهان و همسفران و قافلهسالارانى چون انبیا و صدیقین و شهدا و صالحین همراه مىكنم. یكى از صدیقین مریم علیهاالسلام است. كه همراهى با او اختصاصى به زنها ندارد تا زنها بگویند خدایا راه مریم را به ما ارائه بده بلكه همه نمازگزاران از خداوند راه صدیقین را مىطلبند كه مریم هم جزو صدیقین است. |
ارزیابى مقام مریم از نظر مفسرین
نكتهاى كه در ارزیابى مقام حضرت مریم باید مورد توجه قرار گیرد این است كه قرآن كریم درباره تربیت مریم عذراءعلیهاالسلام مىفرماید: هرگاه حضرت زكریا علیه السلام وارد مىشد روزى خاصى را در حضور آن بانو علیهاالسلام مىدید.
"كُلما دَخَلَ عَلَیهَا زَكَریّا المِحرابَ وَجَدَ عِندَها رِزقَا قالَ یا مَریَمُ اَنّى لَكِ هَذا قالَت هُوَ مِن عِندِاللهِ یَرزُقُ مَن یَشاءُ بِغَیرِ حِساب (17)؛هرگاه كه زكریا در محراب بر او وارد مىشد نزد او نوعى خوراكى مىیافت. گفت: اى مریم این از كجا براى تو آمده است؟ او گفت: این از جانب خداست، كه خدا به هر كس بخواهد بىشمار روزى دهد.
و همچنین فرشتگان با مریم سخن مىگفتند و سخنان مریم را هم مىشنیدند بلكه مشافهتا و مشاهدتا گفتار را با شهود مىآمیختند، هم مریم آنها را مىدید و هم آنها را مرآى مریم قرار مىگرفتند. اینها تعبیرات بلندى است كه قرآن درباره مریم دارد.
و نیز در تبیین مقام والاى مریم مىفرماید:
"و اِذ قالَتِ المَلائِكَةُ یا مَریمُ انَّ اللهَ اصَطفاكِ و طَهّرَكِ و اصطفاكِ عَلَى نِساءِ العالَمین* یا مَریمُ اقنُتی لِربِكِ واسجُدی واركَعِی مَعَ الراكعین (18)؛و هنگامى را كه فرشتگان گفتند: اى مریم، خداوند تو را برگزیده و پاك ساخته و تو را بر زنان جهان برترى داده است. اى مریم، عبادت خدا كن و سجده كن و با ركوع كنندگان راكع باش.
یعنى فرشتگان فراوانى با این بانو سخن گفته، و او را از مقام اصطفایش با خبر كردند كه تو صفوة الله، مطهره و در میان زنان عالم ممتازى، دائما به یاد حق باش، سجود، سجود و ركوع را فراموش مكن و از اهل ركوع باش.
و نیز بشارت حضرت مسیح را به او دادند:
"اِذ قالَتِ المَلائكةُ یا مَریَمُ انَّ اللهَ یُبَشِركِ بِكلِمَةٍ مِنهُ اسمُهَُ المَسِیحُ ...(19)؛و هنگامى كه فرشتگان گفتند: اى مریم خداوند تو را به كلمهاى از جانب خود كه نامش مسیح، عیسى بن مریم است مژده مىدهد.
اینها نمونههایى از گفتگو و حضور فرشتگان در محضر مریم علیهاالسلام است. در تبیین این بخش از زندگى حضرت مریمعلیهاالسلام گروهى از معتزله نظیر زمخشرى در كشاف راه تفریط پیموده و گمان كردهاند آن بانو نمىتواند به این مقام رسیده، و از كرامت برخوردار شود، و سخنان فرشتهها را بشنود، و بشارت «صفوة بودن» را از فرشتهها دریافت كند، و مژده مادر پیغمبر شدن را از آنها تلقى نماید، لذا گفتهاند این همه فضائل كه نصیب مریمعلیهاالسلام شده است یا به عنوان معجزه زكریاعلیه السلام و یا به عنوان پیش درآمد اعجاز عیسىعلیهالسلام است، كه این را از نظر اصطلاح كلامى «ارهاص» مىگویند همانگونه كه قبل از قیامت یك سلسله امور خارق عادتى رخ مىدهد كه از آنها به عنوان «اشراط الساعة» تعبیر مىكنند، قبل از ظهور، یا میلاد یك پیامبر نیز، یك سلسله امور خارق عادتى رخ مىدهد كه اینها نشانه ظهور یك پیامبر الهى است و در كتابهاى كلامى از این امور خارق عادت به عنوان ارهاص تعبیر شده است.
گروهى دیگر نظیر «قرطبى» - از مفسران معروف اهل سنت و همفكران او راه افراط رفته و معتقدند مریم داراى سِمت نبوت بوده است، زیرا فرشتگان فراوانى بر او نازل شده و او را از وحى با خبر كردهاند و از راه الهام، مساله صفوة و طهارت او را به او اعلام نموده و بشارت مادر پیغمبر شدن را به او اعطا كردهاند و گفتهاند: چون مریمعلیهاالسلام وحى فرشتهها را تلقى كرده و فرشتهها بر او وارد شده و گفتگوى آنها از رتبه مشافهه به مشاهده رسیده، پس پیامبر است، زیرا گمان كردهاند فرشتگان بر هر كس نازل شوند و وحى بیاورند و او فرشتهها را ببیند، پیامبر است.
اما علماى امامیه كه در طریق قسط و عدل سیر مىكنند، بر این اعتقادند كه تمام این مقامات و كرامتها مربوط به خود مریمعلیهاالسلام است یعنى وصف به حال موصوف است نه متعلق موصوف، و نباید اینها را به حساب اعجاز زكریاعلیه السلام گذاشت، و از طرف دیگر، مریم به مقام رسالت و نبوت تشریعى نرسیده است. این دو مطلب را مفسران گرانقدر امامیه، به استناد ظواهر قرآنى، تبیین مىكنند.
اما مطلب اول كه همه این كرامتها تعلق به خود مریم علیهاالسلام دارد، به دلیل ظواهر قرآن است كه فرشتهها سخن گفتند، اما نه فقط به عنوان هاتف غیب و سروش نهان، بلكه براى او مشهود شدند. همچنان كه این خطابها و نداها گاهى به صورت تمثل هم تجلى كرده است چنانچه قرآن مىفرماید:
"فَتَمَثّل لَهَا بَشَراً سَوِیّاً" (20)؛پس چون بشرى هماهنگ بر او نمایان شد.
آن فرشته گفت كه من از طرف حق آمده و مامورم كه به تو فرزندى عطا كنم.
"قالَ اِنمَااَنَا رَسُولُ رَبِّكِلِاَهَبَ لَكِ غُلاماً زَكِیّاً." (21)
ظاهر این آیات آن است كه خود مریم علیهاالسلام به تنهایى این مقامات را دریافت كرد و این مقام مریم علیهاالسلام بود كه باعث شد زكریا علیه السلام از خداى سبحان فرزندى طلب نماید:
هُنالِكَ دَعَا زَكَریّا رَبَّهُ. (22) این چنین نبود كه معجزه زكریا در مریم ظهور كرده باشد بلكه كرامتهاى مریم موجب آن شد كه زكریا از خدا، یحیى را طلب كند و فرزند «رضیی» از خداى سبحان مسالت نماید.
علاوه بر این كه سفارش به قنوت و دوام عبادت و خضوع مستمر، و سجود و ركوع، نشانه مقام خود مریم علیهاالسلام است و نیز اوصافى كه ذات اقدس اله براى این بانو ذكر مىكند، نشانه آن است كه شخصیت خود مریم موجب شد تا فرشتهها را ببیند و با آنها سخن بگوید و سخنان آنها را بشنود. لذا خداى سبحان از مریم به عنوان صدیقه یاد مىكند و مىفرماید:
و صَدقت بِكلماتِ رَبَّها وَ كَتَبَهُ وَ كانَت مِنَ القانِتین. (23)
و اُمُه صِدیقَة. (24)
یعنى عیسى علیه السلام داراى مادرى بود كه سخنان غیب را تصدیق مىكرد، او نه تنها صادق بود بلكه از صدیقین به شمار مىآمد. و این صدیق بودن او، و صحه گذاشتن ذات اقدس اله بر این موضوع، نشانگر آن است كه همه این فضائل از آن خود اوست.
در فرهنگ وحى از زن به عظمت یاد شده و اختصاصى به قرآن ندارد بلكه در انجیل، تورات و صُحف خلیل الله نیز مطرح بوده است. با فرشتگان تكلم نمودن و بشارت آنها را دریافت كردن، سخن خویش را با آنها در میان گذاشتن، و سخن آنان را شنیدن، اینها همه مواردى است كه زن نیز همانند مرد در همه این صحنهها سهیم بوده و اگر پدر پیامبرى، با ملائكه سخن مىگوید، مادر پیامبر نیز، با آنها گفتگو دارد. |
قرآن كریم از مریم علیهاالسلام به عنوان صدیقه یاد كرده است كه این مبالغه در تصدیق است. بدین معنا كه نه تنها مصدقه، صادق و صدیق است بلكه صدیق است.
صدیقین گروهى هستند كه با انبیا و صالحین و شهدا همراه و هم قافلهاند. اینان قافله سالار كوى الهیند. افراد عادى چه زن و چه مرد در نماز و نیایشها و عباداتشان از ذات اقدس اله مسالت مىكنند:
"وَمَن یُطِعِ اللهَ والرَّسولَ فَاولئِكَ مَعَ الذینَ اَنعَمَ اللهُ عَلیهِم مِنَ النَبِیینَ وَالصِدیقِینَ والشُّهَداءِ والصّالِحِینَ وَحَسُنَ اولئكَ رَفیقا (26)؛كسى كه مطیع خدا و رسولش باشد او همسفر قافلهاى است كه اهل آن عبارتند از: نبیین، صدیقین، شهدا و صالحین، و بعد در ادامه مىفرماید:"و حَسُنَ اولئك رفیقا" اینها رفقاى خوب و همسفران شایستهاى هستند چرا كه:
"سَلْ عَنِ الرَفیقِ قَبلَ الطریق (27)؛اگر انسان بیفتد آنها دستگیرند، و اگر در مسیر افراط و تفریط قرار گیرد، او را تعدیل كرده و اگر احساس خستگى كند تقویتش مىكنند، و اگر احساس عجز كند به او قدرت مىبخشند. خداى سبحان مىفرماید اگر شما هدایت را از من بخواهید، من علاوه بر این كه شما را اهل سیر و سلوك در صراط مستقیم قرار مىدهم و صراط مستقیم را به شما نشان مىدهم و راهى را كه آنان رفتهاند به شما مىنمایانم، شما را همسفر آنها نیز قرار مىدهم.
گاهى خداوند مىگوید راه راست را به شما نشان مىدهم و زمانى براى تشویق مىفرماید: توفیق سلوك در راهى را كه انبیا رفتهاند به شما مىنمایانم، شما را همسفر آنها نیز قرار مىدهم.
گاهى خداوند مىگوید راه راست را به شما نشان مىدهم و زمانى براى تشویق مىفرماید: توفیق سلوك در راهى را كه انبیا رفتهاند به شما عطا مىكنم و زمانى بالاتر از این را نوید مىدهد و مىفرماید: شما را با همراهان و همسفران و قافلهسالارانى چون انبیا و صدیقین و شهدا و صالحین همراه مىكنم.
یكى از صدیقین مریم سلام الله علیها است. كه همراهى با او اختصاصى به زنها ندارد تا زنها بگویند خدایا راه مریم را به ما ارائه بده بلكه همه نمازگزاران از خداوند راه صدیقین را مىطلبند كه مریم هم جزو صدیقین است.
در داستان ابراهیم خلیلسلام الله علیه همانگونه كه خلیل الله با فرشتهها سخن مىگوید، و بشارت ملائكه را دریافت مىدارد همسر او نیز با فرشتهها سخن گفته و بشارت ملائكه را دریافت مىكند.
ذات اقدس آله در زمان كهولت و پیرى خلیل الله، به او بشارت فرزندى آگاه داد. كه این بشارت الهى، به همان شكلى كه توسط ملائكه به آن حضرت، ابلاغ شد، به همان صورت، به همسر او نیز اعلام گردید. هنگامى كه ملائكه به حضرت ابراهیمعلیه السلام گفتند: فَبَشَّرناهُ بِغُلام حَلیم. (28)
ابراهیمعلیه السلام فرمود:
"اَبَشرتُموُنی عَلى اَن مَسّنی الكِبَر فَبِمَ تُبشِرون" (29)؛آیا به من نوید مىدهید در حالى كه مرا پیرى رسیده است؟ حضرت این سخن را به عنوان «استبعاد» نفرمود. بلكه به عنوان «استعجاب» گفت. معناى استعجاب آن است كه انسان به لحاظ شگفتانگیز بودن واقعهاى با دید تعجب بدان مىنگرد. در این جا ابراهیم خلیل علیه السلام عرض كرد: خدایا من نه تنها پیر شدهام بلكه، پیرى به سراغ من آمده است. یعنى یك وقت انسان پیر مىشود و دوران شیخوخت را مىگذراند و مىگوید «قد بلغت من الكبر» (30) یعنى من، به پیرى رسیدم. ولى زمانى از پیرى نیز مىگذرد و به دوران فرتوتى پاى مىنهد كه در این حال مىگوید «قد بلغنی الكبر» (31) یعنى پیرى، به سراغ من آمده است، پس چه بشارتى به من مىدهید؟ فرشتهها گفتند:
"بَشّرناكَ بِالحَقِ فَلا تَكُن مِنَ القانِطین" (32)؛یعنى این تبشیر ما با حق همراه است و گزاف نیست، چون فرشتگان در صحبت حق سخن مىگویند و در لباس حق حرف مىزنند. لذا حرف «باء» در «بالحق» خواه به معناىمصاحبت باشد و خواه به معناى ملابست، مفهومش این است كه گفتار ما در لباس حق، یا در صحبت حقیقت است و ما گزاف نخواهیم گفت و تو اى خلیل الله ناامید مباش. آنگاه ابراهیم خلیل علیه السلام فرمود:
"و من یَقنط مِن رَحمةِ رَبَّهُ الّا الضّالوُن." (33)
حضرت در كمال صراحت فرمود: نه تنها با رسالت و نبوت سازگار نیست، بلكه با هدایت و رهبرى نیز سازش ندارد. بنابراین نه تنها هیچ پیامبرى ناامید نخواهد بود بلكه هیچ مؤمن و مهتدى نیز ناامید نمىشود.
معناى ناامیدى آن است كه انسان گمان كند به جایى رسیده است كه از خدا معاذالله ساخته نیست كه مشكل او را حل نماید. این یاس در حد كفر است، و هیچكس حق ندارد ناامید باشد.
این خلاصه كلام بود در مورد بشارت فرشتهها به خلیل حق...، معادل همین برخورد با همسران حضرت نیز مطرح شده است، قرآن كریم مىفرماید:
"وَ امراتهُ قائِمَةَ فَضَحَكَت فَبَشَّرناها بِاسحقِ وَ مِن وَراءِ اِسحق یَعقوب" (34)؛یعنى هنگامى كه فرشتهها با خلیل حق سخن مىگفتند همسر او نیز حضور داشت و ایستاده بود و ضحكى داشت.براى «ضحك» در تفاسیر دو بیان آمده است، یا به معناى سرور و خوشحالى و یا به معناى عادت ماهانه زنان است پس مژده دادیم او را به اسحاق و از پس اسحاق، یعقوب را. یعنى علاوه بر فرزند - اسحاق، بشارت نوه یعقوب هم، به تو مىدهیم. سپس همسر خلیل الرحمان عرض كرد:
"قالت یا وَیلَتی اَ اَلَد وَ اَنا عَجُوزُ و هذا بَعلی شَیخاً ان هذا لِشیءِ عَجیب قالوا اَتَعجبین مِن اَمرِ اللهِ رَحَمتَ اللهَ وَ بَركاتُهُ عَلیكُم اَهلَ البَیت اِنَّهُ حَمیدٌ مَجید" (35)؛ آیا من مادر مىشوم در حالى كه خودم فرتوت و سالمند و كهنسالم، وهمسرم نیز پیرمردى فرتوت و كهنسال است؟! فرشتگان به او گفتند: آیا از رحمت خدا و امر خدا در تعجب هستى در حالى كه رحمت خدا، و بركات وى، بر شما خاندان نبوت، فراوان بوده و شما از این بركات عینى، بىشمار دیدهاید!
عظمت زن در فرهنگ وحى از این ارزیابى روشن مىشود كه در فرهنگ وحى از زن به عظمت یاد شده و اختصاصى به قرآن ندارد بلكه در انجیل، تورات و صُحف خلیل الله نیز مطرح بوده است. با فرشتگان تكلم نمودن و بشارت آنها را دریافت كردن، سخن خویش را با آنها در میان گذاشتن، و سخن آنان را شنیدن، اینها همه مواردى است كه زن نیز همانند مرد در همه این صحنهها سهیم بوده و اگر پدر پیامبرى، با ملائكه سخن مىگوید، مادر پیامبر نیز، با آنها گفتگو دارد.
لذا وقتى در قرآن كریم از زنان یاد مىكند، مادر مریم و یا خود مریم را جزو آلعمران شمرده و در زمره اصفیا قرار مىدهد. به عبارت دیگر در بین مردم جهان اینها هم مانند انبیا و اولیاى خاص جزو اصفیاى الهیند. خدا در قرآن مىفرماید:
"اِنَّ اللهَ اصطَفى آدمَ وَ نُوحاً وَ آلَ اِبراهیم و آلَ عِمران عَلى العالَمین، ذُریَّة بَعضَها مِن بَعضِ وَ اللهُ سَمیعٌ عَلیم (36)؛به یقین خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر مردم جهان برترى داده است، فرزندانى كه بعضى از آنان از بعض دیگرند، و خداوند شنواى دانا است.
كه منظور از این عمران آن عمرانى است كه پدر مریم است، نه عمرانى كه پدر موسى است چون عمرانى كه پدر موسى است اصلا نامش در قرآن كریم نیامده. بعد خداوند مىفرماید:
"اِذ قالَت امرَاتُ عِمران رَبَّ اِنّی نَذَرتُ لَكَ ما فِی بَطنی محررا" (37) ؛چون زن عمران گفت: پروردگارا، آنچه در شكم خود دارم نذر تو كردم تا آزاد شده باشد.
خداوند این دو بانو را به عنوان صفوة مردم عالم، معرفى نموده است.
در نهج البلاغه نیز مىخوانیم كه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه درباره فاطمه زهرا سلام الله علیها مىفرماید:
«قل یا رسول الله عن صفیتك صبری» (38)؛امیرالمؤمنین علیه السلام به رسول خدا صلى الله علیه و آله خطاب مىكند: یا رسول الله، این صفیه تو یعنى این بانویى كه صفوة تو، مصطفا و برگزیده توست رحلت كرده و صبر در فقدانش براى من دشوار است.
حضرت از او به عنوان صفیه یاد مىكند یعنى صفوة الله است، مریم هم صفوة الله است، مادر مریم اهل عمران بود، یعنى عمران كه پدر مریم است سرسلسله این خانواده به شمار مىرود، و وابستگان این خانواده را آل عمران مىگویند، پس هر دو بانو مصطفا و صفوة حقند.
پىنوشتها:
1. تحریم، 10.2. انفال، 27.
3. تحریم، 11.
4. نازعات، 24.
5. قصص، 38.
6. اعلى، 1.
7. فرقان، 10.
8. بحار الانوار، ج 10، ص 25.
9. تحریم، 12.
10. اعراف، 164.
11. طه، 96.
12. اعراف، 175.
13. انعام، 124.
14. آل عمران، 137.
15. آل عمران، 44.
16. همان.
17. آل عمران، 37.
18. آل عمران، 42 و 44.
19. آل عمران، 45.
20. مریم، 17 و 18.
21. مریم، 19.
22. آل عمران، 38.
23. تحریم، 12.
24. مائده، 75.
25. انبیاء، نحل، 43/ و در سوره یوسف، 109 تا (نوحى الیهم).
26. نساء، 69.
27. نهج البلاغه فیض، نامه 31، ص 936.
28. صافات، 101.
29. حجر، 54.
30. مریم، 8.
31. آل عمران، 40.
32. حجر، 55.
33. حجر، 56.
34. هود،71.
35. هود،72 و73.
36. آل عمران،33 و34.
37. آل عمران،35.
38. نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 202.
منبع:
كتاب: زن در آینه جلال و جمال، ص 153.نویسنده: آیة الله جوادى آملى.