تبیان، دستیار زندگی
هیچ بنده مؤمنى نیست مگر اینكه در قلب او یك نقطه سفید و درخشنده‏اى است هنگامى كه گناهى از او سر زند در میان آن منطقه سفید، نقطه سیاهى پیدا مى‏شود، اگر توبه كند آن سیاهى بر طرف مى‏گردد و اگر به گناهان ادامه دهد بر سیاهى افزوده مى‏شود، تا تمام سفیدى را بپوشا
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خدا بر دل چه کسانی مهر زده است ؟


هیچ بنده مؤمنى نیست مگر اینكه در قلب او یك نقطه سفید و درخشنده‏اى است هنگامى كه گناهى از او سر زند در میان آن منطقه سفید، نقطه سیاهى پیدا مى‏شود، اگر توبه كند آن سیاهى بر طرف مى‏گردد و اگر به گناهان ادامه دهد بر سیاهى افزوده مى‏شود، تا تمام سفیدى را بپوشاند، و هنگامى كه سفیدى پوشانده شد دیگر صاحب چنین دلى هرگز به خیر و سعادت باز نمى‏گردد.


قرآن

خدا بر دل چه كسانی مهر زده است؟

خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‏ سَمْعِهِمْ وَ عَلى‏ أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ (بقره 7)

خداوند بر دلها و بر گوش آنان مهر زده است و در برابر چشمانشان پرده‏اى است و براى آنان عذابى بزرگ است.

مُهر بدبختى كه خداوند بر دل كفّار مى‏زند، كیفر لجاجت‏هاى آنان است. به عبارت دیگر مهر الهى نتیجه‏ى انتخاب بدِ خود انسان است، نه آنكه یك عمل قهرى و جبرى از طرف خدا باشد.

چشمى كه پرهیزگاران با آن آیات خدا را مى‏دیدند، و گوشى كه سخنان حق را با آن مى‏شنیدند، و قلبى كه حقایق را بوسیله آن درك مى‏كردند در اینها از كار افتاده است، عقل و چشم و گوش دارند، ولى قدرت" درك" و" دید" و" شنوایى" ندارند! چرا كه اعمال زشتشان و لجاجت و عنادشان پرده‏اى شده است در برابر این ابزار شناخت.

مسلما انسان تا به این مرحله نرسیده باشد قابل هدایت است، هر چند گمراه باشد، اما به هنگامى كه حس تشخیص را بر اثر اعمال زشت خود از دست داد دیگر راه نجاتى براى او نیست، چرا كه ابزار شناخت ندارد و طبیعى است كه عذاب عظیم در انتظار او باشد.

نكته‏ها:

1- آیا سلب قدرت تشخیص، دلیل بر جبر نیست؟

نخستین سؤالى كه در اینجا پیش مى‏آید این است كه اگر طبق آیه فوق خداوند بر دلها و گوشهاى این گروه مهر نهاده، و بر چشمهاشان پرده افكنده، آنها مجبورند در كفر باقى بمانند، آیا این جبر نیست؟ شبیه این آیه در موارد دیگرى از قرآن نیز به چشم مى‏خورد، با اینحال مجازات آنها چه معنى دارد؟

در لغت عرب براى این معنى كلمه" ختم" به كار مى‏رود، البته این تعبیر درباره افراد بى‏ایمان لجوجى است كه بر اثر گناهان بسیار در برابر عوامل هدایت نفوذناپذیر شده‏اند، و لجاجت و عناد در برابر مردان حق در دل آنان چنان رسوخ كرده كه درست همانند همان بسته و كیسه سر به مهر هستند كه دیگر هیچگونه تصرفى در آن نمى‏توان كرد، و به اصطلاح قلب آنها لاك و مهر شده است

پاسخ این سؤال را خود قرآن داده است و آن اینكه: اصرار و لجاجت آنها در برابر حق و ادامه به ظلم و بیدادگرى و كفر سبب مى‏شود كه پرده‏اى بر حس تشخیص آنها بیفتد، در سوره نساء آیه 155 مى‏خوانیم: بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِكُفْرِهِمْ:" خداوند بواسطه كفرشان، مهر بر دلهاشان نهاده"! و در سوره مؤمن آیه 35 مى‏خوانیم: كَذلِكَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ:" اینگونه خداوند مهر مى‏نهد بر هر قلب متكبر ستمكار"! و در سوره جاثیه آیه 23 چنین آمده است: أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى‏ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى‏ بَصَرِهِ غِشاوَةً:" آیا مشاهده كردى كسى را كه هواى نفس را خداى خود قرار داده؟ و لذا گمراه شده، و خدا مهر بر گوش و قلبش نهاده و پرده بر چشمش افكنده است".

می بینیم كه سلب حس تشخیص و از كار افتادن ابزار شناخت در آدمى در این آیات معلول عللى شمرده شده است، كفر، تكبر، ستم، پیروى هوسهاى سركش لجاجت و سرسختى در برابر حق، در واقع این حالت عكس العمل و بازتاب اعمال خود انسان است نه چیز دیگر.

اصولا این یك امر طبیعى است كه اگر انسان به كار خلاف و غلطى ادامه دهد تدریجا با آن انس مى‏گیرد، نخست یك" حالت" است، بعدا یك" عادت" مى‏شود، سپس مبدل به یك" ملكه" مى‏گردد و جزء بافت جان انسان مى‏شود، گاه كارش به جایى مى‏رسد كه باز گشت بر او ممكن نیست، اما چون خود آگاهانه این راه را انتخاب كرده است مسئول تمام عواقب آن مى‏باشد بى آنكه جبر لازم آید، درست همانند كسى كه آگاهانه با وسیله‏اى چشم و گوش خود را كور و كر مى‏كند تا چیزى را نبیند و نشنود.

توکل

و اگر مى‏بینیم اینها به خدا نسبت داده شده است به خاطر آنست كه خداوند این خاصیت را در اینگونه اعمال نهاده است.

عكس این مطلب نیز در قوانین آفرینش كاملا مشهود است، یعنى كسى كه پاكى و تقوا، درستى و راستى را پیشه كند، خداوند حس تشخیص او را قویتر میسازد و درك و دید و روشن‏بینى خاصى به او مى‏بخشد، چنان كه در سوره انفال آیه 29 مى‏خوانیم: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً:" اى مؤمنان اگر تقوا پیشه كنید خداوند فرقان یعنى وسیله تشخیص حق از باطل را به شما عطا مى‏كند".

این حقیقت را در زندگى روزمره خود نیز آزموده‏ایم، افرادى هستند كه عمل خلافى را شروع مى‏كنند، در آغاز خودشان معترفند كه صد در صد خلافكار و گنهكارند، و به همین دلیل از كار خود ناراحتند، ولى كم كم كه با آن انس گرفتند این ناراحتى از بین مى‏رود، و در مراحل بالاتر گاهى كارشان به جایى مى‏رسد كه نه تنها ناراحت نیستند بلكه خوشحالند و آن را وظیفه انسانى و یا وظیفه دینى خود مى‏شمرند!

2- اگر اینها قابل هدایت نیستند اصرار پیامبران براى چیست؟

این سؤال دیگرى است كه در رابطه با آیه در نظر مجسم مى‏شود، ولى توجه به یك نكته پاسخ آن را روشن مى‏سازد و آن اینكه مجازات و كیفرهاى الهى همیشه با اعمال و رفتار انسان ارتباط دارد، تنها نمى‏توان كسى را به خاطر اینكه قلبا آدم بدى است كیفر نمود، بلكه لازم است ابتدا او را دعوت به سوى حق كنند، اگر تبعیت نكرد و ناپاكى درون را در عملش منعكس ساخت در این حال مستحق كیفر است، در غیر این صورت مصداق قصاص قبل از جنایت خواهد بود.

این همان چیزى است كه ما نام آن را" اتمام حجت" مى‏گذاریم.

بطور خلاصه: جزا و پاداش عمل، حتما باید پس از انجام عمل باشد، و تنها تصمیم و یا آمادگى و زمینه‏هاى روحى و فكرى براى این كار كافى نیست.

بعلاوه پیامبران فقط براى هدایت اینها نیامده‏اند، اینها در اقلیتند، اكثریت توده‏هاى گمراه كسانى هستند كه تحت تعلیم و تربیت صحیح قابل هدایت مى‏باشند.

3- مهر نهادن بر دلها

- در این آیه و بسیارى دیگر از آیات قرآن براى بیان سلب حس تشخیص و درك واقعى از افراد، تعبیر به" ختم" شده است.

این معنى از آنجا گرفته شده است كه در میان مردم رسم بر این بوده هنگامى كه اشیایى را در كیسه‏ها یا ظرفهاى مخصوصى قرار مى‏دادند، و یا نامه‏هاى مهمى را در پاكت مى‏گذاردند، براى آنكه كسى سر آن را نگشاید و دست به آن نزند آن را مى‏بستند و گره مى‏كردند و بر گره مهر مى‏نهادند.

جزا و پاداش عمل، حتما باید پس از انجام عمل باشد، و تنها تصمیم و یا آمادگى و زمینه‏هاى روحى و فكرى براى این كار كافى نیست

در تاریخ شواهد فراوانى دیده مى‏شود كه رؤساى حكومتها، كیسه‏هاى زر را به مهر خویش مختوم مى‏ساختند و براى افراد مورد نظر مى‏فرستادند، این براى آن بوده كه هیچگونه تصرفى در آن نشود تا بدست طرف برسد، زیرا تصرف در آن بدون شكستن مهر ممكن نبود.

امروز نیز معمول است كیسه‏هاى پستى را لاك و مهر مى‏كنند.

در لغت عرب براى این معنى كلمه" ختم" به كار مى‏رود، البته این تعبیر درباره افراد بى‏ایمان لجوجى است كه بر اثر گناهان بسیار در برابر عوامل هدایت نفوذناپذیر شده‏اند، و لجاجت و عناد در برابر مردان حق در دل آنان چنان رسوخ كرده كه درست همانند همان بسته و كیسه سر به مهر هستند كه دیگر هیچگونه تصرفى در آن نمى‏توان كرد، و به اصطلاح قلب آنها لاك و مهر شده است.

مهم آنست كه انسان مراقب باشد اگر خداى ناكرده گناهى از او سر مى‏زند در فاصله نزدیك آن را با آب توبه و عمل صالح بشوید، مبادا به صورت رنگ ثابتى براى قلب در آید و بر آن مهر نهد.

در حدیثى از امام باقر (علیه السلام) مى‏خوانیم:

ما من عبد مؤمن الا و فى قلبه نكتة بیضاء فاذا اذنب ذنبا خرج فى تلك النكتة نكتة سوداء فان تاب ذهب ذلك السواد، و ان تمادى فى الذنوب زاد ذلك السواد حتى یغطى البیاض، فاذا غطى البیاض لم یرجع صاحبه الى خیر ابدا، و هو قول اللَّه عز و جل كَلَّا بَلْ رانَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ ما كانُوا یَكْسِبُونَ:

" هیچ بنده مؤمنى نیست مگر اینكه در قلب او یك نقطه (وسیع) سفید و درخشنده‏اى است هنگامى كه گناهى از او سر زند در میان آن منطقه سفید، نقطه سیاهى پیدا مى‏شود، اگر توبه كند آن سیاهى بر طرف مى‏گردد و اگر به گناهان ادامه دهد بر سیاهى افزوده مى‏شود، تا تمام سفیدى را بپوشاند، و هنگامى كه سفیدى پوشانده شد دیگر صاحب چنین دلى هرگز به خیر و سعادت باز نمى‏گردد، و این معنى گفتار خدا است كه مى‏گوید:" كَلَّا بَلْ رانَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ ما كانُوا یَكْسِبُونَ" (اصول كافى جلد 2 باب الذنوب حدیث 20 صفحه 209)

آمنه اسفندیاری

بخش قرآن تبیان


منابع:

1-  تفسیر نورج1

2-  تفسیر نمونه ج1

3-  اصول كافى جلد 2