ملانصرالدین خستگی نمیآورد
طنزنویسی داستانی در گفتوگو با اکبر صحرایی
ادبیات داستانی در قیاس با دیگر قالبهای نگارش و خوانش ادبی، همیشه شاخه پرمخاطبی به حساب آمده که طیف بسیاری از کتابخوانان یا به شکل حرفهای یا در خلال دیگر آثار دایره مطالعاتی خود، رجوعی به این قالب داشتهاند. اما خود این ژانر هم در نگاه و قلم تخصصیتر ورود به مضامین مختلفی دارد و این چنین گروهبندیهایی را چه در میان نویسندگان و چه از منظر مخاطب موجب شده که در این میان برخی رونق بیشتری هم به خود گرفتهاند. «طنز و طنزنویسی» دارای چنین خصوصیتی است اما در ادبیات ما نتوانسته به سبب کمیت، نویسنده چندانی را قلم به دست کند. نکتهای که به گمان اکبر صحرایی از نویسندگان صاحب کتاب در این حوزه که هماکنون سهگانه طنز «ورود اکیداً ممنوع» را در حال چاپ دارد، به سختی کار قلمفرسایی در این حوزه برمیگردد که هم ناشی از ضعف نویسنده بوده و هم به حواشی این موضوع مرتبط است! بحث پیرامون چرایی و چگونگی را در گفتوگوی با نویسنده کتابهای «خمپاره خوابآلود»، «آنا هنوز میخندد»، «حافظ 7» و... میخوانید.
شما در کار نگارش هم ادبیات جدی را دنبال کردهاید و هم پرداختی طنز به سوژههای داستانی داشتهاید. به هرحال برخی طنز نوشتن را نکتهای بیشتر ذاتی میدانند. این نگاه قابل قبول است؟
شخصاً چنین اعتقادی ندارم. بیشتر کشف استعداد خود نویسنده بوده؛ چرا که نوشتن کلیتش با کار و تلاش همراه است. فرد وقتی به سبب تکنیک و آگاهی، در جایگاه نویسنده قرار بگیرد، شاخه طنزنویسی هم بالقوه در قلمش وجود خواهد داشت. بنابراین برای بالفعل ساختن آن نه ذاتی بودن این نوع نگارش را میخواهد و نه استعداد آنچنانی که برخی میگویند. به هرحال هر نویسندهای هم اگر تلاش به خرج دهد، شیوه طنز نوشتن را میتواند چاشنی یا بخشی از قلمش کند.
ولی عدهای شاید محدود اما فعال که دائماً در این وادی قلمفرسایی میکنند، کمتر به آموزش طنزنوشتن قائل هستند.
در خوشنویسی برای ترقی فرد، اساتید اصطلاح «بنویس و بنویس و بنویس» را به شاگرد تجویز میکنند؛ که به نظرم در حوزه ادبیات هم اگر نویسنده این رویکرد را ملاک کار و رمز ورودش به نگارش و مثلاً طنز قرار دهد، میتواند در این ژانر نیز موفق عمل کند. پس نخست فراگرفتن تکنیک نویسندگی، لازم است و سپس در تکرار نوشتن، به نوع ژانر دلخواهش وارد میشود و این همان کشف نویسندگی است. مطمئناً این نوع ورود به هر قالب ادبی هم مؤثر خواهد بود.
یعنی در ابتدا فقط نوشتن و سپس ورود به ژانر خاص که میتواند مثلاً طنز باشد!
البته؛ هر نویسندهای باید در آغاز راه فقط بنویسد و پس از کسب تجربه، به این کشف و تخصص در نوع نوشتن برسد.
جالب اینکه تا طنز به ذهن مخاطب خطور میکند، فکر را به سمت آثاری برای گروه سنی حداقل نوجوان میبرد.
اتفاقاً طنز نیاز به تقسیمبندی موضوعی نداشته و متوجه گروه سنی خاصی نیست. نویسندهای هم که قلمش به سمت طنز میرود، میتواند هر سوژه جدی را نیز با این زبان و بیان ترسیم کند. وقتی قلم صیقل داده شد و به کشف نویسندگی رسید، نوع نوشتن را تعیین میکند. طنزپرداز هم مثل آدم شوخ طبعی است که میتواند هر موضوعی را به چشم طنز نظاره کند. پیش آمده کاری با موضوع غیرطنز را که شاید حدود 10سال پیش نوشتهام و هماکنون میخواهم بازآفرینی دوبارهای بر آن داشته باشم، با نگاه و قلم طنز آن را سر و سامان دادهام. چون جای این نوع ورود را دارد و تأثیرگذارتر هم خواهد بود.
معتقدم که طنز مطبوعات میتواند طنز کتابت را تقویت و رونق بخشد. مگر «گلآقا» ابتدا از روزنامه شروع و سپس مجله و کتاب نشد؟ که شاید امروزه خیلی کمتر سراغ آن رفتهایم در حالی که نیازی جدی محسوب میشود.
ولی قلم زدن در وادی طنز، فن و سختی دیگری هم دارد! به هرحال نویسنده در کنار تکنیک نگارش و آگاهی لازم باید به هنر ورود به لایهها و عمق کلمات و معانی هم برسد که بتواند در لفافه با زبانی خندان، مفهوم را القا کند.
چون لازمه این نوع نوشتن محسوب میشود؛ وقتی نویسنده به مهارت قلمی میرسد، برای عرض اندام در شاخه تخصصیتر باید تکنیک آن قالب را هم فرا گیرد. گرچه طنز نوشتن سختی بیشتری دارد همانگونه هم که اثری طنز، چه بسا واقعاً بیشتر از اثری عادی نیاز به بازنویسی خواهد داشت.
زبان و نوع استفاده از کلمات به لحاظ ترکیببندی و معنابخشی برای به فعل درآوردن نثری طنز، مطمئناً باید خصیصههایی را داشته باشد! کدامها قابل اشارهاند؟
اتفاقاً طنز هم باید در ظاهر کلمه نمود پیدا کند و هم در لایههای درونی خود متن. حتی نوع استفاده و انتخاب کلمات هم باید متناسب با این متون صورت بگیرد. شما ببینید مثلاً دو کلمه «فرو کردن» و «تپاندن» هر دو فعلند و یک مفهوم مشابه را میرسانند اما یکی نثری عادی است و دومی متناسب با نگارش طنز. این انتخاب و دقت بر عهده نویسنده طنزپرداز است که در روایت متن به این نکات توجه داشته باشد و کلمات عادی را هم تبدیل به ابزار ترکیببندی این قالب کند.
نکته مهم دیگر به گمان منِ خواننده؛ جستوجوی عنصر جذابیت در متن طنز است که وجودش لازمه هر اثر این ژانر محسوب میشود. درست است؟
بله، به همین خاطر هم این قالب حساسیت بیشتری در جذب مخاطب دارد؛ چون نبود این عنصر خواننده را دلزده ولی بودنش او را جذب کار خواهد کرد. بنابراین قلم زدن در این حوزه هم حساس است و هم سختی خاص خود را داراست.
این جذاب بودن را چگونه باید به این ژانر تزریق کرد؟
خود طنز به داستان چند لایه میدهد. هر داستان باید جذابیت خود را حفظ کند و نهتنها در ظاهر کلمات بلکه این لایهبندی را هم نگه دارد تا از سخیف بودن متن این قالب، دوری کند. نوشتهای که با نگاه و قلم طنز حرکت کند، جذابیت، تعلیق، کشش و... را بوجود میآورد که هم معنی درونی خود را منتقل میکند و هم اینکه لذتبخشی خاصی را برای مخاطب تدارک میآورد. فیلمهایی مثل آثار چارلی چاپلین یا داستانهای ملانصرالدین و... بارها هم اگر مورد رجوع مخاطب باشد خستگی نمیآورد و تازه میماند؛ چرا که بار طنز را در خود حل کرده است.
از اینها گذشته به مراتب آثار طنز، ماندگار میمانند. این نکته چرایی خاصی را مطرح میکند!
همینگونه است چرا که این متون ساختاری دارند که موجبات ماندگاری خود را فراهم میآورند. مگر حافظ و مولانا که همیشه رگههایی از طنز در اشعارشان هویداست، ماندگار نیستند؟ حتی بهطور معمول آثار ماندگار ادبیات کلاسیک فارسی عمدتاً لایحههای طنز را در متون نظم و نثر خود جا دادهاند. کتب با محتوایی جدی ما را، همین زبان شوخ و طنز نگه داشته است.
بنابراین طنزنویسی را میتوان ابزاری برای بقای اثر دانست؛ حال میخواهد اصل اثر فکاهی باشد یا جدی!
به شکلی که البته نوع زبان و تکنیک والا را در پیش گیرد؛ میتواند شرایط ماندگاری قلم و متون نگارندگان را باعث شده و اگر نویسندهای بتواند این قلم را بخوبی حتی در اثری با محتوای جدی به کار گیرد، به ماندگاری و ثبات خود کمک خواهد کرد. این چنین هم؛ این ژانر جدا از حواشی برای جذب مخاطب، در نهایت هم به شکلی بهتر پیام خاص خود را از بطن القا میدهد. بنابراین کسی که از طنز بهره نبرد، متنش را از عنصر تأثیرگذار نگارش محروم کرده است.
این تأثیرگذاری وجود دارد اما مطبوعات و رسانهها را نگاه کنید! کمتر امروزه شاهد رجوع به این نوع زبان هستیم. رابطه بین مطبوعات و طنز باید چگونه باشد؟
اتفاقاً معتقدم که طنز مطبوعات میتواند طنز کتابت را تقویت و رونق بخشد. مگر «گلآقا» ابتدا از روزنامه شروع و سپس مجله و کتاب نشد؟ که شاید امروزه خیلی کمتر سراغ آن رفتهایم در حالی که نیازی جدی محسوب میشود. طنز اگر بخواهد عمومیت پیدا کند، باید آغاز راه را همین مطبوعات بداند. کمبود کتابهای طنز هم بیارتباط با عدم طنزپردازی در روزنامهها و دیگر رسانههای مطبوعاتی نیست در حالی که لازمه کار هماند. همانطور هم که زمانی «دو کلمه حرف حساب» گل آقا رویکرد جالبی از این قالب را در عرصه رسانهای به راه انداخت ولی متعاقباً امروز جای خالی اینگونه متون احساس میشود.
از بحث مطبوعات هم که خارج شویم اما همچنان این گلایه وجود دارد که حتی تعداد طنازان ادبیات فعلی ما شاید به تعداد انگشتان دو دست نیز نرسد! چرا این اتفاق باید صورت گیرد؟
حتی از این تعداد هم کمتر است و من هم قبول دارم. برخی مواقع کتب طنز هم وارد بازار کتاب میشود اما از نویسندهای است که زبان طنز را فقط در همان اثرش باقی میگذارد و در ادامه راه نویسندگی خود، این قلم و بیان را رها میکند. بنابراین به همین تک آثار محدود میشود. اما مشکل به عدم ورود حتی نویسندگان دائمی این ژانر به لایههای طنز مرتبط است؛ به نحوی که این زبان در قالب کلمات و دیالوگ ماندهاند و تنها همان جوکگویی و نیشخند را به همراه دارند.
بخش ادبیات تبیان
منبع:روزنامه ایران