تبیان، دستیار زندگی
نگاهی به جایگاه و کاربرد «عرف» در تفکر اصولی و فقهی شیخ انصاری
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عرف در تفکر شیخ انصاری

شیخ انصاری
نگاهی به جایگاه و کاربرد «عرف» در تفکر اصولی و فقهی شیخ انصاری

به نام خدا

بیشترین كاربرد عُرف در مباحث فقه و اصول شیعى، مربوط به «شناختهاى عرفى» و «بناهاى عرفى» است. شناختهاى عرفى از «فرهنگ گفتارى» و محاوره ایِ عرف دانسته مى شود و بناهاى عرفى از «سیره رفتارى» و تجربه زندگى مردمانى كه كردارى به عقل دارند و برخرد زندگی می کنند (عقلاء).

شیخ انصارى، عرف را مرتبه ای از عقل می داند:

«لاوجه لتوهم اختلاف العرف للعقل و كذلك العقل و السرّ فى ذلك ان العرف لاحكومة له فى قبال العقل، بل العرف مرتبة من مراتب العقل، وانّ العرف هم العقلاء» (1)؛ هیچ وجهى براى این توهّم نیست كه كسى بپندارد، بین حكم عرف و حكم عقل اختلاف است.

سبب آن، این است كه عرف، هیچ گونه حكمى در برابر عقل ندارد، بلكه خود، مرتبه و نمایه اى از عقل است و به راستى، عرف، همان عقلاست.

چگونگى كاربرد عرف در اصول

شیخ انصارى ، در دانش اصول، در موارد متعددى به عرف استناد مى جوید: شناخت مفاهیم الفاظ تأسیس اصول لفظیه عقلائیّه، حجّیت ظواهر، حجیّت خبر واحد، اثبات برخى اصول عملیه مانند استصحاب، جمع و تقدیم ادلّه و موارد دیگرى كه عرف را به عنوان دلیل تكمیلى مى شناسد.

1.     در مواردى كه با فهم عرفى از دو حالت یك چیز، بقاى موضوع دانسته شود، بنابر نظر شیخ انصاری حجّت است و استصحاب جارى مى باشد؛ اگر چه از نظر عقلى و یا دلیل شرعى، بقاى موضوع دانسته نشود:

«كل مورد یصدق عرفاً ان هذا كان كذا سابقاً، جرى فیه الاستصحاب، وان كان المشار الیه لایعلم بالتدقیق، او بملاحظة الادلّة كونه موضوعاً بل عُلم عدمه» (2)؛ مواردى كه عرف تشخیص دهد، این چیز همان چیزى مى باشد كه در سابق بوده است، استصحاب درباره آن جارى مى شود، هر چند با نگرش دقیق یا با ملاحظه دلیل، آنچه عرف تشخیص مى دهد موضوع حكم دانسته نشود.

بلكه اگر علم، به خلاف تشخیص عرف نیز پیدا شود، باز هم استصحاب جارى است.

از آن جا كه مرحوم شیخ، شناخت موضوع استصحاب را واگذار به عرف مى داند، به هیچ روى، فهم دقیق عقل را در تشخیص آن، نمى پذیرد، همچنانكه شناخت عنوان حكم را نیز بر محور فهم عرف مى داند.

2.     الفاظى كه در شریعت، موضوع حكم مى باشند و شرع، در تبیین مفهوم آنها سخنى نگفته است؛ شناخت مفاهیم آنها را به عرف عام ارجاع مى دهد:

«لو فرض كون الكلام فى معنى اللفاظ كان اللازم حمله على العرف العام اذا لم یكن عرف شرعیّ» (3)؛ اگر سخن در معناى لفظ باشد و عرف شرعى درباره آن یافت نشود، باید لفظ بر معنایى كه عرف عام از آن مى فهمد، حمل گردد.

تذکر: عرف عام، عرفى است كه در تمام عصرها از زمان شریعت، تاكنون جارى مى باشد، در برابر عرف خاص كه به عصر یا مكان و یا گروه خاصى، اختصاص دارد.

3.     شیخ انصارى، جمع بین تعارض دو دلیل (مانند تعارض دلیلهاى: عام و خاص، نص و ظاهر، ظاهر و اظهر، مطلق و مقید) را برخاسته از فهم عرفى مى داند و این شیوه همسازى دو حدیث ناهمگون را، «جمع مقبول» مى نامد. (4) منظور وى، گونه جمعى است كه عرف آن را مى فهمد و مى پذیرد. (5)

4.     همان گونه كه پیشتر یاد كردیم، براى اثبات حجیّت ظواهر كتاب (6)، سنّت (7)، خبر واحد ثقه (8) و نیز برخى ادلّه اجتهادى دیگر، به عرف تمسك مى جوید و اعتبار شرعى این ادلّه را بر پایه همین عنصر ثابت مى داند.

كاربرد عرف در فقه مرحوم شیخ

شیخ انصارى ، با همه توجهى كه به مقوله هاى عقلى در تبیین مسائل فقهى و در شیوه استدلالى خویش، دارد؛ ولى هرگز از توجه و عنایت به عنصر عرف در فقه، غفلت نمى ورزد؛ زیرا اهمیّت فهمهاى عرفى، كه دستورات شریعت بر پایه آنها بیان شده، بر وى پوشیده نیست.

مطالعه موارد بسیارى كه شیخ انصارى این عنصر را در فهم احكام فقهى به كار گرفته است، اهتمام او را به آن نشان مى دهد.

در جاى جاى كتاب مكاسب و نیز سراسرآثار فقهى دیگر، مانند: كتاب طهارت، زكات، خمس و... این عنصر را در بررسیهاى اجتهادى مطرح مى كند و بر پایه آن به استدلال و استنباط مى پردازد.

توجه و عنایت شیخ انصارى به عنصر عرف از شاخصه ها و برجستگیهاى بارز تفكر فقهى اوست.

این توجه از شخصى چونان او، با آن كه به دقّت و موشكافیهاى فكرى، خرداندیشى و استدلال پردازى شهرت دارد، نقش و اهمیتى را از این عنصر نشان مى دهد كه به هیچ روى در فرهنگ فقه، نمى توان آن را نادیده انگاشت.

دلیل این اهمیّت روشن است. زیرا قوانین شریعت، مخاطبهایى به گستره همه انسانها دارد و در مقام قانونگذارى و بیان حكم، با فرهنگ و فهم عرفیِ همین مردمان سخن گفته است.

پس، شناخت درست این قوانین، با همین فرهنگ ممكن خواهد بود، نه با باریك اندیشیهاى قشرى خاص.

چه بسا بر هیچ فقیه و كارشناس فقهى این مهم پوشیده نباشد که آشنایى و أنس كامل فقیه، به فرهنگ عرف و تفاهمهاى عرفى، براى وى ضرورتى بسیار دارد؛ بلكه آنچه مهم مى نماید، واقعیت و عینیّت فكرى فقیه است كه در مقام اجتهاد و حكم شناسى چه اندازه به این عنصر توجه و عنایت دارد و به چه میزان آن را در استنباطهاى خویش به كار مى گیرد.

سخن پایانی: لزوم آگاهی فقیه از فرهنگ و عرف جامعه

این نكته نیز در خور توجه است كه فقیه، در صورت دور بودن از متن اجتماع و اشتغالِ صرف به تعلیم، تعلّم و پژوهشهاى علمى، چگونه مى تواند فرهنگ و تفاهمهاى عرفى را بداند؟

عرف عنصرى پویا و متغیّر است، همگام با زمان و عینیّتهاى متحول زندگى به پیش مى رود. از این روى، عرف هر روزگار، با روزگار پیشین متفاوت است.

ثروت، فقر، توانمندى، اسراف، رفاه، تنگدستى، تجمّل، معاهده، عقد، تدلیس و مفاهیمى این گونه، كه در قوانین شریعت نیز آمده است، در طول زمانها، اَشكال گوناگونى به خود مى گیرند و در هر روزگار، فهم عرفى از این واژه ها، به گونه اى متفاوت از پیش مى باشد.

در این صورت، فقیهى كه از فرهنگ بازار و عرف رایج كسب، تجارت و... به دور است و چه بسا هیچ آگاهى و اطلاعى از آنها ندارد، چگونه مى تواند مفاهیم عرفى این مسائل را از آیات و احادیث بفهمد؟ و اساساً آیا اجتهاد او حجّت است؟

كلام امام خمینی (ره):

«احكام شریعت و وظایف عملى كه در كتاب و سنّت بیان شده است، در سطح فهمهاى رایج و شناختهاى بسیطى است كه هر فردى از مردمان، مى تواند به حقیقت آنها برسد.

بدین سبب، بر فقیه واجب است به محاورات عرفى، أنس داشته باشد و مسائلى كه در میان عرف متداول است، به خوبى بفهمد و از مسائل عقلى و فلسفى در فهم عرفى و مطالب بازارى، اجتناب ورزد.

به راستى خطاهاى بسیارى از بزرگان مى شناسیم كه به سبب دورى از فرهنگ عرف، به آنها دچار شده اند.» (9)

ان شاء الله در نوشتار بعد، نمونه هایی از کاربرد عملی «عرف» در فقه شیخ انصاری خواهد آمد.

ادامه دارد...


پی نوشت ها:

(1)  مطارح الانظار /150 ـ 151

(2)  فرائد الاصول، ج2/639

(3)  مكاسب، ص193

(4)  فرائد الاصول، ج2، ص779

(5)  اصول الفقه مظفر، ج2، ص205

(6)  فرائد الاصول، ج1، ص63

(7)  همان

(8)  فرائد الاصول، ج1، ص161 – 163

(9)  تهذیب الاصول، جعفر سبحانى، ج2، ص51

منبع: پایه هاى فكرى شیخ انصارى، عباس مخلصى؛ كاوشى نو در فقه اسلامى، شماره 1

تهیه و فرآوری : گروه حوزه علمیه تبیان ، رهنما