مردی که در باران تشییع شد /عکس
در شهر هنوز هم خبری هست هنوز اگر گوشها را تیز کنید از میان بوق ماشینها ازمیان هیاهوی این شهر ندای "لا اله الا الله" را می شنوید مردی از تبار خمینی از دیار سینه سوخته های خامنه ای صدای خس خس سینه هایش قطع شد .
پیکر پاک شهید ماشاء الله عبدی جانباز شیمیایی پس از سالها تحمل رنج در حلقه رندانه باران حمل شد. و چه زیبا می بینی این نوشته را که چشمانت را به بازی می گیرند : "من آخر طاقت ماندن ندارم..."
خبر تکراری است برای اولین بار نیست که شهر خبر از عروج پروانه دیگری می شنود که از همراهان خمینی جا مانده بود و اکنون مردی که تمام رنج را به زانو در آورده است به سوی محبوب شتافت. اما اینبار خبر را ، شما از محله سعادت آباد تهران می شنوید همه مردم شهر زیر باران رفتند ، تا سرو قامت مردی از جنس باران های دهه شصت را در خیابان سرو حمل کنند. آری ندای "لا اله الا الله" را باران زمزمه می کند و مردم دوشادوش پیکر شهید، تکرار می کنند .
شهید را به سوی بهشت زهرا بردند و پیکر پاکش را در کنار دوستانش به خاک سپردند.
و هنوز باران می بارید...
جانباز شهید (ماشاءالله عبدی) از بسیجیان گردان تخریب لشکر محمد رسولالله (ص) بود که در اوایل تشکیل لشکر در پادگان دوکوهه حضور داشت، درعملیات فتحالمبین، بیت المقدس و بسیاری عملیات های دیگر شرکت کرد و طی ماموریتهای متعدد مجروح و به شدت مصدوم شیمیایی شد تا حدی که ریههای وی هم در اثر عوامل گاز خردل تاول زده بود.
پیکر پاک شهید ماشاء الله عبدی جانباز شیمیایی پس از سالها تحمل رنج در حلقه رندانه باران حمل شد. و چه زیبا می بینی این نوشته را که چشمانت را به بازی می گیرند : "من آخر طاقت ماندن ندارم..."
شهید عبدی در چند سال آخر زندگی مشکلات زیادی را به واسطه مجروحیتش تحمل کرد و یک هفته در بیمارستان ساسان و یک هفته در کنار خانواده بود.
طبق گفته سردار حسین همدانی فرمانده سپاه محمد رسولالله تهران بزرگ ، این بسیجی شهید مطیع امام و ولایت بود و در برابر تمام رنجها تسلیم میشد. اگر چگونگی تحمل رنجهای وی را از یک شب تا صبح به تصویر بکشیم خواهیم دید که چقدر زجر میکشید اما گله نمیکرد.
شهید عبدی! روزهای وصل و آرامش یافتن در جوار رحمت یار گوارایت باد.
شادی روحش صلوات
فرآوری: رها آرامی بخش فرهنگ پایداری تبیان