داغدیده ی امروز...
داغدیده ی امروز، نخلهای مدینهاند که نماز روزانهشان را با «قد قامت» گامهای تو میخواندند.
داغدیده ی امروز، ابرهای حجازند که سحرها در آستانه گلخانه ی تو، میباریدند.
داغدیده امروز، تراشههای قلماند و صفحههای کتاب که رایحه مسیحاییات، لابهلای سطرهایشان جا مانده است.
آوازهات فراگیر شده است.
گواهی میدهم به عشق، که روی دستهای تو بزرگ شده است؛ به اندوه که خاطرهات بود از سالهای دور؛ به رنج که نسخه اصیلاش را دیده بودی در کربلا.
در توان مرگ نیست که اینهمه بردباری را به دوش بگیرد؛ در توان خاک هم نیست. بالهای تو بزرگتر از میلههای قفس است.
حکایت دیده افروزیات، مرز نمیشناسد. آوازهات از دروازهها گذشته است، رسیده است به سرزمین ملائک.
رازهای سر به مهر دانش را گشودی.
دنیا برای تو تنگ بود. مؤمن در دنیا، آزاده در زندان است.
تو مشعل برافروخته حق را به دست گرفتی و در پشت بامهای تاریک، «علم الهدای» قافلههای راه گم کرده شدی در بادیههای ناکجا آباد!
تو رازهای سر به مهر دانش را گشودی در مکتبخانههای بصیرت.تبار دست نوشتههای حکمت، به نستعلیق نگاه تو برمیگردد و خوانده شدن سنگنوشتههای خلقت، مرهون اشارههای توست.
از تلنگری که به جانهای شیفته زدی، کاروان تمدن در اسلام شتاب گرفته است.
گواهی میدهم که...
گواهی میدهم به توحید که زیستن ات، تجلیگاه توحید بود در زمین، و سجادهات، رو به قبله گل سرخ باز بود.
داغدیده ی امروز، تنها نخلهای مدینه نیست؛ داغدیده ی امروز، روح و روان همه کسانی است که با قطبنمای چشم تو میگردد.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
میثم امانی