«سینما» دینی میشود!؟
روایت اول
سالها پیش از رخداد عظیم انقلاب اسلامی، مرجع فقید حضرت آیتاللّهالعظمی گلپایگانی نسبت به افتتاح سینما، که در آن زمان مظهر فساد و بیبندوباری بود، شدیداً ابراز تنفر و یک هفته درس و نماز جماعت خویش را تعطیل کردند و به مردم قم چنین گفتند: «من چهل سال است که در قم هستم و شما اهل قم همواره وفادار به دین خدا بودهاید. اینک جریان سینما پیش آمدهاست و این مطلبی است که بعد از درگذشت مرحوم آیتاللّه بروجردی، ما با دولت بر سر آن درگیری داشته و نگذاشتهایم در قم افتتاح شود. اینک که آوردند و سینما را افتتاح کردند، نوبت شما مردم است؛ شما نروید که خودبهخود تعطیل خواهد شد. حتی هنگام عبور از آنجا نگاه خود را هم به آن نیاندازید» ایشان به این حد هم بسنده نکردند و در پاسخ به مأموری که از تهران برای متقاعد کردن آیتالله آمده و گفته بود «این مطلب مهمی نیست. ما در مشهد که از قم مهمتر است و قبر حضرت رضا(ع) در آنجا قرار دارد هم سینما ساختهایم.» فرموده بودند: «این درست بدان میماند که روز قیامت رسول خدا از مردم بازخواست کند که چرا حسین(ع) مرا کشتید؟ و آنان بگویند: ما پدرش علی(ع) را که از حسین(ع) مهمتر بود کشتیم تا چه رسد به امام حسین(ع)!»
روایت دوم
انقلاب اسلامی به وقوع پیوست. حکومت نوپای جمهوری اسلامی در نخستین روزهای بالیدن خود پالایش کلیه نهادها و مراکز از پسماندهای طاغوت و تفکر غیراسلامی را در اولویت قرار داد. اما «فرهنگ» جنسی متفاوت از سایر حوزهها داشت و گویی نمیشد با پسوند «انقلابی» هر آنچه از آن گذشته بود را به گذشته واگذار کرد و طرحی نو درانداخت. سینما با تمام تصویری که دغدغهمندان دین و اعتقادات مذهبی از آن در ذهن داشتند(تصویری قرین با فساد و فحشا) در مرکز این توجهات قرار گرفت؛ آیا سینما باید تعطیل شود؟ خیر؛ «ما با سینما مخالف نیستیم، ما با مركز فحشا مخالفیم. ما با رادیو مخالف نیستیم، ما با فحشا مخالفیم. ما با تلویزیون مخالف نیستیم ما با آن چیزی كه در خدمت اجانب برای عقب نگه داشتن جوانان ما و از دست دادن نیروی انسانی ماست، با آن مخالفیم. ما كی مخالفت كردیم با تجدد... سینما یكی از مظاهر تمدن است كه باید در خدمت این مردم، در خدمت تربیت این مردم باشد و شما میدانید كه جوانهای ما را اینها (حکومت پهلوی) به تباهی كشیدهاند... ما با اینها در این جهات مخالفیم.» و این صریحترین پاسخ بود برای شکلگیری هویتی نو و پویا به نام «سینمای ایران پس از انقلاب».
حکومت نوپای جمهوری اسلامی در نخستین روزهای بالیدن خود پالایش کلیه نهادها و مراکز از پسماندهای طاغوت و تفکر غیراسلامی را در اولویت قرار داد. اما «فرهنگ» جنسی متفاوت از سایر حوزهها داشت و گویی نمیشد با پسوند «انقلابی» هر آنچه از آن گذشته بود را به گذشته واگذار کرد و طرحی نو درانداخت.
روایت سوم
«در خدمت تربیت مردم» بودن، بعنوان یکی از اصلیترین وظایف «سینمای ایران پس از انقلاب» مورد توافق سینماگران مسئولان قرار گرفت. توافق نانوشتهای که بشدت از سوی تازهنفسان عرصه تصویر، سرمشق انگاشته شد و سینمای سالهای نخست را کمکم به سینمایی پندآموز و نصیحتگر بدل کرد. حجم بالای تولیداتی از این جنس کمتر جای دغدغهای باقی میگذاشت تا کسی به فکر تفکیک سینما به زیر حوزههایی من جمله «سینمای دینی» بیافتد. فضای حاکم بر تولیدات وعظ بود و توصیههای مذهبی. همه چیز عین متون و کتب دینی بود. اما سینما در نفس خود سیالتر از این بود که مخاطب را به کلی از یاد ببرد. اقتصاد سینما سینماگر را به فکر جذب بیش از پیش مخاطب انداخت و مخاطبی که کمکم فراگرفته بود سینما در مقیاس جهانی نوعی سرگرمی قلمداد میشود، دیگر وعظ و نصیحت را بهانه مناسبی برای ورود به سالن تاریک سینما نمیدید. گونهها، موضوعات، داستانها، قهرمانهای رنگارنگ فضای سینما را به تسخیر خود درآورد و دغدغههایی از جنس سیاست، اقتصاد، جنگ، اجتماع و... دایره سینمای ایران را به جغرافیای جهانی نزدیکتر کرد. حال نوبت به جشنوارههای جهانی رسید تا ذهن سینماگر ایرانی را به خود معطوف کند و کمکم این فضا چنان هزاررنگ شد که کسی از گوشهای ندای احیای یک زیرحوزه سینمایی در حال فراموشی را سر داد؛ «سینمای دینی».
روایت چهارم
سینماگر ایرانی به بلوغ رسید. ژانرهای مختلف سینمایی را تجربه کرد و رنگ جوایز جشنوارههای جهانی را به چشم خود دید. حال دیگر مفاهیم و خط مشیهای سینمایی را نمیشد در محدوده چند نفری سیاستگذاران، در قالب یک یا چند طرح مصوب و بعد هم اجرایی کرد. سینماگر باید در ارائه تعاریف نقش ایفا میکرد، اما این بار جای خالی نهاد دیگری نیز محسوس بود؛ «سینمای دینی» به همان میزان که نیاز به تعریف در مقیاس سینمایی داشت، نیاز به متر و معیاری از جنس «دین» نیز داشت. و این لازم بود تا این سینما به هویتی جامع و مانع دست یابد. سالها از آن روز که ندایی آرام از میان خانواده بزرگ دغدغهمندان سینمای ایران، برای احیای «سینمای دینی» برخاست میگذرد؛ در این سالها برخی با تکیه بر مصادیق سالهای نخست تولد «سینمای ایران پس از انقلاب»، به سمت تعریف سینمایی پندآموز و نصیحتگر بر محور دین گرایش نشان دادند و در مقابل برخی پا از مرزها فراتر نهاده و با گزینش چندین و چند سینماگر مطرح در سطح جهان، تولیداتی از ایشان را که در زمره آثار دینی تعریف میشدند انتخاب و از این معبر به زعم خود سینمای دینی را تعریف کردند. برخی دیگر اما که غالباً هم از اعضای نهاد سترگ روحانیت بودند، ترجیح دادند همچنان به دیده تردید به این پدیده مدرن بنگردند و با یادآوری برخی مصادیق فاصله گرفته از معیارهای اولیه دین در تولیدات سینمایی پس از انقلاب، هویت این پدیده را از جنس همان مفسدهانگیزی پیش از انقلاب تعبیر کرده و بخشیدن عطای این پدیده را به لقایش مرجح بدانند. این فضا تا به امروز پابرجاست و تلاش برای تعریف «سینمای دینی» همچنان پا را از مجادله بر سر برخی مصادیق فراتر نگذاشتهاست.
روایت پنجم
در اینجای بحث بازخوانی یک خاطره خالی از لطف نیست؛ سال گذشته به بهانه برگزاری جشنواره فیلمهای کوتاه دینی(رویش) بولتن روزانهای از سوی حوزه هنری منتشر میشد که ضمن پوشش اخبار ششمین جشنواره بینالمللی فیلم رویش بخش قابل توجهی از صفحات خود را به اقتراح و نظرخواهی از دو گروه پیرامون چیستی «سینمای دینی» اختصاص داده بود؛ یکی سینماگران و دیگری روحانیون و عالمان دینی. در یکی از شمارههای این بولتن روزانه و در اتفاقی جالب توجه در صفحهای به نقل از یک سینماگر تیتر خورده بود: «روحانیون باید بصورت تخصصی سینما را فرابگیرند» و در صفحهای دیگر به نقل از یک روحانی آمده بود: «سینماگران برای ساخت فیلم دینی باید در حوزه علوم دینی تخصص کسب کنند.» (تیترها قریب به مضمون است و عین عبارات را به خاطر ندارم.) در دو اظهارنظر سخن از «تخصص» است و جالب اینکه هر یک از این دو صاحبنظر گروه دیگر را ملزم به فراگیری تخصص خود میداند؛ شاید همین، رمز اصلی حکایت سیسال خوانده و تا به امروز بینتیجه مانده تعریف «سینمای دینی» است.
محمد صابری بخش سینما و تلویزیون تبیان