تبیان، دستیار زندگی
نمایشنامه‌ی جوانی از آتلانتا اثری است که از کنش نمایشی بسیار پر رنگ و جذابی برخوردار است و نه‌تنها از جنبه‌ی ساختار و طرح نمایشی، بلکه از نظر نشانه‌های حسی و عاطفی نیز وام‌دار نمایشنامه‌های قبل از خود است.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : زهره سمیعی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

همان آمریکای خودشان


نمایشنامه‌ی جوانی از آتلانتا اثری است که از کنش نمایشی بسیار پر رنگ و جذابی برخوردار است و نه‌تنها از جنبه‌ی ساختار و طرح نمایشی، بلکه از نظر نشانه‌های حسی و عاطفی نیز وام‌دار نمایشنامه‌های قبل از خود است.


جوانی از آتلانتا. هورتون فوت
جوانی از آتلانتا. هورتون فوت. سکینه عرب‌نژاد. تهران: انتشارات افراز. چاپ دوم: بهار 1390 (چاپ اول: بهار 1388). 1100 نسخه. 96 صفحه. 2500 تومان.

«ویل کیدر که چهل سال برای شرکتی کار کرده است، به‌ناگهان از آن‌جا اخراج می‌شود. او بر این عقیده است که چون در بهترین و بزرگ‌ترین شرکت کار می‌کند، باید در بهترین و بزرگ‌ترین خانه نیز زندگی کند و از بهترین و بزرگ‌ترین ماشین نیز استفاده کند. او هنوز در اندوه از دست دادن تنها فرزندش دست و پا می‌زند، ولی قصد دارد چنان خود را مشغول کند تا این حادثه‌ی دردناک را فراموش کند. او در برابر درد و اندوهش چنین برخوردی دارد؛ از شش ماه قبل که پسرش مرده، خانه‌ی جدید بزرگی خریده است تا ذهن همسرش را از این مصیبت رهایی بخشد...» (1)

این پاراگراف که قسمتی از نوشته‌ی پشت جلد کتاب است، ضمیمه‌ی تصویر نویسنده شده است تا شمایی از آن‌چه را در کتاب می‌خوانیم، پیش روی ما بگذارد. متن پشت جلد، از مقدمه‌ی کتاب انتخاب شده است.

همان‌طور که از چکیده‌ی ارایه‌شده در پشت جلد برمی‌آید، ماجرا مربوط به یک خانواده‌ی آمریکایی ثروتمند است که هیچ‌گاه تصور نمی‌کرده است، کابوسی بتواند زندگی آن خانواده را به هم بریزد یا واقعه‌ای بتواند برنامه‌ریزی آن‌ها را مختل کند، تا افراد آن خانواده مجبور باشند خود را آماده‌ی آن مصیبت کنند.

هورتون فوت (Horton Foote) فیلمنامه‌نویس و نمایشنامه‌نویس آمریکایی است که فیلمنامه‌ی «کشتن مرغ مقلد» را نیز او نوشته است. همچنین فیلم‌نامه‌هایی چون «سفر به باونتی فول»، «فردا» و «بخشش‌های پرمهر» نیز از آن او هستند که در آن‌ها فورت رؤیاهای شکست‌خورده‌ی مردم را تصویر می‌کرد. او در نوشتن فیلمنامه‌هایش مهارت زیادی در اقتباس از آثار ادبی داشت؛ به‌طور مثال، «کشتن مرغ مقلد»، نوشته‌ی هارپر لی، رمانی بود که جایزه‌ی پولیتزر 1964 را به دست آورد، و هورتون فوت در سال 1962 فیلمنامه‌ای براساس آن نوشت که رابرت مولیگان فیلمی از روی آن ساخت.

هورتن فوت جایزه‌های اسکار، امی و پولیتزر را از آن خود کرده است؛ برای نمونه جوانی از آتلانتا که آن را در سال 1995 نوشت، برنده‌ی جایزه‌ی پولیتزر شد.

او برای شخصیت‌‌پردازی‌های بسیار دقیق و مشاهده‌های خود از نقاط ضعف انسانی شهرت دارد. کارکترهای او معمولا انسان‌های معمولی با خواست‌ها و آرزوهای معمولی هستند. به فوت به‌خاطر ژرف‌نگری در مسایل مردم معمولی، لغب چخوف آمریکایی را داده‌اند. او در ابتدا تصمیم داشت بازیگر شود، ولی درنهایت به کار نوشتن مشغول شد و در همین کار باقی ماند.

مایکل ویلسون درباره‌ی او چنین گفته است:

«فوت با خلق شخصیت‌هایی فراموش‌نشدنی در تئاتر و سینما، قلب و روح ما را به لرزه در آورد و مفهوم انسان بودن را به ما نشان داد.»

کتاب جوانی از آتلانتای او، ما را با مساله‌ی «آمریکایی بودن» مواجه می‌کند. خواننده‌ی فارسی‌زبان کتاب را در دست می‌گیرد و شروع به خواندن می‌کند.

در صفحه‌ی 20، ویل چنین می‌گوید: «ولی دیگرون تو هوستون ورشکسته شده بودن ما با پرچم پیروزی، از رکود اقتصادی نجات پیدا کردیم. همه کاسه‌ی گدایی دست گرفته بودن... ولی ما نه. ما نه. کار و بار ما سکه شده بود.»

گریه نکن لی‌لی‌دبل. همه‌چی درست می‌شه. اگه من برگردم سر کار و تو هم تدریستو شروع کنی، همه‌چی درست می‌شه...

یا در جای دیگری خطاب به تد می‌گوید: «چی می‌گی؟ این‌که منو نمی‌ترسونه. من تو رقابت بزرگ شدم تد. وقتی تو این شرکت کارمو شروع کردم، وقتی من و پدرت جوون بودیم، چیزی که باعث موفقیتمون شد، همین مساله بود، روحیه‌ی رقابت جویی‌مون. یه روز پدرت بهم گفت، ویل من همیشه فکر می‌کردم آدم رقابت‌جویی هستم، ولی تو رقابت‌جوترین آدمی هستی که تا حالا می‌شناختم یا دیدم. رقابت‌جوترین. این چیزی بود که پدرت گفت، درست قبل از این‌که بمیره. صدام زد تو دفترش و بهم گفت ویل من به زودی می‌میرم. خودم می‌دونم، ولی خیالم راحته چون می‌دونم تو این‌جایی و به پسرم کمک می‌کنی شرکتو اداره کنه. شرکتی که با هم ساختیمش ویل.»

در ظاهر امر، ما با یک خانواده مواجه هستیم که ناگهان دچار بحران می‌شود، ولی قصه آن‌جاست که افراد این خانواده، به دنبال راه برون‌رفت از این بحران می‌گردند. پله‌های خطر کجا هستند؟ البته مساله‌ی اصلی درواقع مشکل این خانواده هم نیست، مساله شیوه‌ی عملکردی خاص فرد آمریکایی در برابر بحران است:

«گریه نکن لی‌لی‌دبل. همه‌چی درست می‌شه. اگه من برگردم سر کار و تو هم تدریستو شروع کنی، همه‌چی درست می‌شه...» (2)

ولی درنهایت، جمله‌هایی چون عبارت زیر هستند که به یاد می‌مانند:

«می‌دونم. می‌دونم. این حرفو تا حالا به هیشکی نگفتم. اما این چیزیه که بهش فکر می‌کنم. همیشه بهش فکر می‌کنم. باهات صمیمی‌ام، پسر. فکر می‌کنم این چیزها رو حتا نباید به تو بگم ولی کس دیگه‌ای رو ندارم که بهش اعتماد داشته باشم.» (3)

چه‌چیز می‌تواند همه‌چیز را درست کند؟ آیا همه‌چیز را می‌توان روبه‌راه کرد؟ همه‌ی لکه‌ها پاک می‌شوند؟

شاید نتوانیم با شخصیت‌ها هم‌ذات‌پنداری کنیم، شاید، ولی می‌توانیم آن‌ها را درک کنیم، حتا اگر قابل درک نباشند. آن‌چیزی که هر انسانی، جدای از بودنش در هر نقطه‌ای، به آن اجتیاج دارد؛ داشتن کسی که حرف‌هایی را بزند که به هیچ‌کس نگفته است، گفتن به کسی که بشود به او اعتماد کرد.

پی‌نوشت‌ها:

(1)پشت جلد

(2)صفحه ی 94

(3)صفحه ی 15

فاطمه شفیعی

بخش کتاب و کتابخوانی تبیان