تبیان، دستیار زندگی
گفت و گوی فاطمه معتمدآریا با یك نشریه ایتالیائی همزمان با نمایش فیلم جذاب گیلانه فرصتی برای مصاحبه با فاطمه معتمد آریا ، بازیگر فیلم رخشان بنی اعتماد به دست آمد. در رم مردم بسیاری گیلانه را پسندیدند. گیلانه جنگ به گونه ای رن...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ما خودسانسوری را خوب یاد گرفته ایم

گفت و گوی فاطمه معتمدآریا با یك نشریه ایتالیائی


همزمان با نمایش فیلم جذاب گیلانه فرصتی برای مصاحبه با فاطمه معتمد آریا ، بازیگر فیلم رخشان بنی اعتماد به دست آمد. در رم مردم بسیاری گیلانه را پسندیدند.

گیلانه

جنگ به گونه ای رندانه وارد زندگی " گیلانه "، زنی تنها که در دهکده ای در شمال ایران زندگی می کند، می شود. جنگ همان صبحی آغاز می شود که پسرش به همراه بقیه بچه های دهکده به جبهه می روند. همان روز دختر حامله اش تصمیم می گیرد به تهران برود و شوهرش را که سرباز فراری است، پیدا کند. گیلانه، غمگین و فرسوده همراهش می رود. آخرین سال جنگ ایران و عراق از طریق دو زن مضطرب که شبانه سفر می کنند، به تماشاگر نشان داده می شود: اتوبوسی که از کنارآمبولانس های جنگی عبور می کند، برخورد با خانواده هایی که از تهران زیر بمباران فرار کرده اند، یک تلویزیون سیاه و سفید که آخرین اخبار جبهه را اعلام می کند، صورت نا موزون سربازان بر اثر گاز شیمیایی و آژیر حمله هوایی. گیلانه قهرمان فیلمی به همین نام از رخشان بنی اعتماد و محسن عبدالوهاب است که نقش گیلانه را فاطمه معتمد آریا که یکی از مشهورترین بازیگران ایرانی است، با چهره زیبایش ایفا می کند.

دیدار با سینمای آسیا

او در شهر رم و میهمان "دیدار با سینمای آسیا" است. مدیر این جشنواره ایتالو اسپینلی است و به ششمین سال اش رسیده است. فاطمه معتمدآریا می گوید "گیلانه نه از لحاظ سنی و نه از لحاظ زبانی و شخصیتی و رفتاری به من هیچ شباهتی ندارد. اما وقتی فیلم نامه اش را به من پیشنهاد کردند، فکر کردم که می توانم و دلم می خواهد که در فیلم بازی کنم. چون ایران هشت سال [از سال 1980 تا 1988] در جنگ بود. این جنگ با نیم ملیون کشته یک جنگ مصیبت زا بود؛ صدها هزار نفر همه چیزشان را از دست دادند، حتی بدن هایشان در این جنگ ناقص شد، اما حالا فراموش شده اند: انگار که جنگ ، رخت بر بسته است."

جنگ واقعه ای گنگ برای جوانان ایران

جنگ برای جوانان ایرانی یک خاطره گنگ است: دو سوم جمعیت 60 میلیونی ایران را افراد زیر سی سال تشکیل می دهند و آنها تصویر بسیار گنگی از دعوت به حضور در جبهه  ها، آژیر خطر حمله هوایی و موشک هایی که خانه ها را ویران می کرد، دارند. اما این خاطرات هنوز در میان بعضی از خانواده های ایرانی، زنده است. مثل گیلانه که در قست دوم فیلم که پانزده سال بعد، سال 2003 را نشان می دهد، مادری خسته از زندگی است و زندگی اش را فدای مراقبت از پسرمجروح شیمیایی اش کرده است. این خاطره در زندگی "مادران شهدا" زنده است، زنان نگون بختی که تنها مانده اند و تنها با سر و سامان دادن به قبر فرزندانی که در جنگ از دست داده اند، تسلی می یابند. قسمتی از پیام فیلم در اظهار نظر تلخ مردی بیان می شد، که در شب بمباران تهران در حالی که تلویزیون تماشا می کرد، گفت: "دولت می توانست مدت ها قبل به این کشتار پایان بدهد."

فاطمه معتمدآریا می گوید: "ایران باید دوباره به آن جنگ بیاندیشد، نه اینکه آن را از زندگی حذف کند. به عقیده من پیام فیلم این است." زندگی مادری که از پسر معلولش مراقبت می کند یک قسمت از سه گانه [که فاطمه معتمد آریا در بیش از یک فیلم او بازی کرده است] رخشان بنی اعتماد است که امروز یکی از پیش کسوتان سینمای ایران محسوب می شود.

سابقه معتمدآریا

فاطمه معتمدآریا که بیش از چهل سال سن دارد، متعلق به "نسل گذشته" سینمای ایران است، نسلی که قبل از انقلاب ایران در سال 1979 شکل گرفت. در واقع او کارش را از چهارده سالگی با تئاتر آغاز کرد و ده سال ادامه داد. او می گوید "بعد از انقلاب تئاتر مورد بی توجهی قرار گرفت و در این سال های اخیر دوباره رونق گرفته است. من در آن زمان به سینما آمدم. امروز از این جابجایی خیلی خوشحالم، اما بیش تر از آن از این خرسندم که کارم را با بازیگری کلاسیک آغاز کردم." او توضیح می دهد: "من برای آوردن چیزهایی که در آن زمان در سینمای ایران وجود نداشت، خیلی مبارزه کردم. مثلا برای استفاده از صدای خودم در سر صحنه بجای دوبله. من تاکید داشتم که بازیگر زن نباید حتما زیبا باشد، بلکه باید فن بازیگری را بلد باشد. باید برای خودش عقیده ای داشته باشد: من همیشه نسبت به صدای دوبله معترض بودم و همه این چیزها را از تئاتر آموخته بودم. امروز همه این مسائل تبدیل به قاعده شده است و من خوشحالم که جزو یکی از طرفداران این تغییر بودم."

فاطمه معتمدآریا می گوید: "امروز سینمای ایران در مرحله گذار است. یک نسل قدیمی و یک نسل جدید که شاید بهتر باشد بگوییم نسل بعد از انقلاب وجود دارد. اما انگار یک فاصله میان این دو نسل وجود دارد، یا زبانی که آنقدر متفاوت است که بهتر است با هم قاطی نشود."

ایرانیان دوستدار سینما

مسلما سینما امروز یکی از روش های عمده ابرازعقیده در ایران است. شاهد این نظر تولید حدود شصت فیلم در سال، مخاطبین داخلی و خارجی و ده ها مجله سینمایی به زبان های فارسی و انگلیسی است. البته بعضی از فیلم ها هم به شکل ویدئو یا دی وی دی در بازار های زیرزمینی عرضه می شوند [که تمام فیلم های غربی هم از این طریق وارد ایران می شود].

معتمدآریا می گوید: "ایرانی ها سینما را دوست دارند، تماشاگران از هر سنی هستند: بسیاری از جوان ها به سینما می روند، اما سینما محل تفریح خانواده ها هم هست." جشنواره های سینمایی طرفداران زیادی دارند: جشنواره های بزرگ تهران و اصفهان و تعداد زیادی جشنواره های کوچک فیلم های کوتاه و انیمیشن و جشنواره فیلم با موضوع محیط زیست.

معتمد آریا می گوید: "مردم وقتی حرفی با صداقت گفته می شود، آن را می پذیرند. منظورم این است که مثلا در مورد جنگ هیچ کس اعلامیه های ملی و میهنی را قبول نمی کند."

کارگردانان توانای زن در ایران

در سال های نود، سینمای ایران و هنر به مفهوم عام تولدی دوباره پیدا کرد. در آن سال ها، زنانی که در حال شکستن قواعد دنیای خودشان بودند، مسائل اجتماعی، ماجراهای عاشقانه و مسائل زندگی: موضوعاتی که همیشه به شکل محدود به آنها پرداخته می شد. کارگردان های زن و مرد قدرت پیدا کردند. زنانی با استعداد فوق العاده پا به صحنه گذاشتند: مثل رخشان بنی اعتماد، یا تهمینه میلانی و یا سمیرا مخملباف جوان که همه فیلم هایشان ابتدا در ایران و بعد در جشنواره های بین المللی شناخته و دیده شد.

همه این کارگردان ها با سانسور مواجه شده اند، حتی میلانی در سال 2001 برای فیلم نیمه پنهان که در آن با نگاهی منتقدانه، نقش و سرنوشت گروهی از دانشجویان در زمان انقلاب، یعنی زمانی که لائیک ها در مقابل مذهبی ها قرار می گیرند، دستگیر شد، اما فیلم در سالن های سینما باقی ماند و میلانی هم با دخالت رئیس جمهور، محمد خاتمی، از زندان آزاد شد.

سانسور

هر پروژه سینمایی در ایران، باید قبل از شروع، تحت بررسی قرار بگیرد و از سوی مقامات مسوول مجوز بگیرد که این شامل انتخاب بازیگران و تدوین نهایی می شود. اما نسل کارگردان و بازیگر، دیگر یاد گرفته است که چطور می شود با وجود محدودیت مجوز به راه خود ادامه بدهد. معتمدآریا در این باره می گوید: "این یک جور حیله گری است. همه ما با باید ها و نباید ها آشنا هستیم و اصلا لازم نیست کسی آن را به ما گوشزد بکند: ما خودسانسوری را خوب یاد گرفته ایم. اما اگر زبان سینما را درست یاد گرفته باشی، می توانی هرجه که دلت می خواهد را بگویی."

او در جواب این سووال که آیا با سانسور مخالف است می گوید: "مسلما. اما من موفق شدم که کلک بزنم. من در گیلانه نقش مادری را بازی می کنم که پسرش را بغل می کند و می بوسد و لمس می کند [برای جابجا کردن او از روی صندلی چرخدار]. اما این کار ها طبق قانون ممنوع است و هیچ برخورد فیزیکی نباید بین زن و مرد صورت بگیرد. اما با این حال اداره سانسور با آن موافقت کرد؛ در نهایت نتوانستند با آن مخالفت بکنند. اگر هنر سینما را آموخته باشی، صاحب یک جور قدرت می شوی."

مسلما این یک آزمایش سخت و بیشتر وقت ها بی نتیجه است. گاهی وقت ها کارگردان ها سال ها بی آنکه نتیجه مثبت بگیرند، معطل می شوند. درنهایت برای سینما همان اتفاقی افتاد که برای مطبوعات و نشر کتاب افتاده بود: تبدیل به زمین اختلافات سیاسی شد و این وضعیت تا زمان محمد خاتمی که در آن زمان وزیر فرهنگ بود [او به دلیل اعتراض به "جهالت و تحجر" استعفا داد] ادامه یافت و بعد وقتی به ریاست جمهوری رسید فضای بازی را در جامعه ایران ایجاد کرد. در واقع تغییرات فرهنگی در کشور، در هیچ دوره ای تا این حد گسترده نبود .

لینک :

زندگی نامه و تاریخ بازیگری معتمدآریا منتشر شد

گفت وگو با فاطمه معتمدآریا بازیگر گیلانه

هنر مردان خدا

گیلانه و پسر جانبازش به سینماها رسیدند

گیلانه" رخشان بنی اعتماد تا دو روز دیگر وارد "بانکوک" می شود

شكارچیان سیمرغ بلورین جشنواره در یك نگاه