نگاهی به روش فقهی رایج حوزه
بسم الله الرحمن الرحیم
برای بالندگى و رشد فقه، كامیابى آن در پاسخ گویى به نیازهاى زمان و دگرگونى در روش اجتهاد و استنباط؛ لازم است که مقوله «روش شناسى اجتهاد» مورد اهمیت قرار گیرد؛ هم در نظام آموزشى جایگاه ویژه در كنار سایر دروس حوزوى پیدا کند، هم در نظام پژوهشى از پایگاه ارجمندى برخوردار شود و هم به عرصه تبادل اندیشه ها و تضارب آراء كشانده شود تا پس از بررسیها و ارزیابیهاى كارشناسانه، راه براى رسیدن به یك روش اجتهادى كارآمد و مبتنی بر معیارهاى علمى، هموار گردد.
هرچند در نظام تحصیلی رایج در حوزه، اکثریت طلاب بدون آشنایی با روش های تحقیق و مطالعه فقهی و وضعیت سایر مسلکهای فقهی در شیعه و در عامه مسلمین، وارد این دریای عمیق می شوند؛ اما برخی بزرگان همچون استاد شهید، «آیت الله مطهری» به تبع استادش «آیت الله العظمی بروجردی» از دهها سال قبل، در این مهم از ما جلو بوده و به آن توجه داشته اند.
از آنجا که فضایی که استاد شهید درباره مسلک فقهی حوزه توصیف می کنند، کما بیش ادامه دارد؛ کلام مختصر اما رهگشای ایشان را برای آشنایی با روش فقهی حوزه در دوره معاصر از نظر می گذرانیم:
باید دانست كه روش فقهى فقها همه یكسان نبوده، اسلوبهایى متفاوت در اجتهاد و فقاهت در اسلام پدید آمده است. هم در میان اهل سنت و جماعت روشها و اسلوبهاى مختلف به وجود آمده و هم در میان خود ما. اسلوب فقهى ما تدریجاً تنوع پیدا كرده و مختلف شده به طورى كه به دورههاى مختلف تقسیم مىگردد.
مرحوم آیت الله بروجردی كه به تاریخ فقه آشنا بودند و اسلوبهاى مختلف فقهى را مىشناختند و یكى از مزایا و امتیازاتشان همین آشنایى با روشهاى مختلف فقهى شیعه و سنّى بود فقه را تقریباً به چهار دوره تقسیم مىكردند به این ترتیب:
1. دوره ماقبل شیخ طوسى
2. از زمان شیخ طوسى تا قرن دهم كه تقریباً مقارن با زمان شهید ثانى است
3. از زمان شهید ثانى تا یك قرن اخیر
4. یك قرن اخیر
[بیان مختصری درباره روش یک قرن اخیر]
فقها و اصولیین در مبحث اجتهاد و تقلید و یا در مبحث قضا و شهادات، چندین علم را نام مىبرند كه مقدمه اجتهاد شمرده مىشوند.
مىگویند شخص مجتهد باید این علوم را طى كرده باشد. این علوم عبارت است از نحو، صرف، لغت، منطق، كلام، اصول، تفسیر، حدیث، رجال (یعنى معرفت به احوال روات احادیث).
متأخرین -یعنى از یك قرن پیش به این طرف- اینچنین معتقد شده و در كتب خود تصریح كردهاند كه آن چیزى كه عمده و مهم و اساس است، علم اصول می باشد. از این رو عملا چندان توجهى به سایر علوم نمىكنند، زیرا به عقیده متأخرین دانستن مقدارى ادبیات عرب كافى است كه در موقع لزوم به تفسیر آیه قرآن رجوع شود، لزومى ندارد كه مجتهد قبلا با تفسیر قرآن آشنا باشد.
همچنین حدیث و معرفت رجال اسناد احادیث، زیرا به عقیده متأخرین، در علم اصول حجیت خبر واحد صحیح، ثابت شده؛ و از طرفى بعضى از علماى حدیث گذشته مانند شیخ حرّ عاملى مؤلف «وسائل الشیعة» این زحمت و رنج را متحمل شدهاند و احادیث صحیح را از غیر صحیح جدا كرده و در دسترس قرار دادهاند، پس لزومى ندارد براى شناختن حدیث صحیح از غیر صحیح صرف وقت بشود.
روى این جهات عادت جارى فعلى این است كه طلاب بعد از مختصرى ادبیات عرب و منطق، به خواندن اصول فقه مىپردازند و ثقل كار خود را روى این علم مىاندازند و ضمناً به خواندن خود فقه مشغول مىگردند تا آنكه به عقیده خودشان به مقام اجتهاد نائل مىگردند.
و چون اخیراً كتابهاى فقهى مفصل و جامعى نیز نوشته شده كه بعضى از نظر نقل اقوال فقها جامعیت دارند مثل «مفتاح الكرامة» سید جواد عاملى، و بعضى از نظر اشتمال بر فروع و قوت استدلال جامعیت دارند مثل «جواهرالكلام» شیخ محمد حسن نجفى و «مصباح الفقیه» حاج آقارضا همدانى، به عقیده متأخرین این كتب ما را از سایر كتب فقهیه بىنیاز مىسازد، پس چندان لزومى ندارد كه به سایر كتب فقهیه هزارسال پیش مراجعه كنیم؛ پس براى یك فقیه بعد از تسلط كامل بر علم اصول با در نظر گرفتن كتاب حدیث جامعى مانند وسائل و كتابهاى فقهى جامعى مانند جواهر و مفتاح الكرامه كافى است كه این چند كتاب را جلو خود بگذارد و به استنباط احكام الهى بپردازد.
البته این روش عمومى و نوعى است ولى همیشه افراد استثنایى پیدا مىشوند كه تمایلى به تفسیر یا حدیث یا معرفت رجال و یا فقه عامه و یا تاریخ نشان مىدهند ولى معمولا این امور كارهاى لازمى شمرده نمىشود.
[سرگرم شدن طلاب به اصول فقه و انصراف از سایر علوم اسلامى]
این نكته را نباید از نظر دور داشت كه علم اصول فقه به وسیله علامه محقق حاج «شیخ مرتضى انصارى» اعلى اللَّه مقامه الشریف كه حقاً لقب «خاتم المجتهدین» دربارهاش اغراق و مبالغه نیست، مخصوصاً در قسمتهایى مانند آنچه به نام «اصول عملیه» نامیده مىشود، پیشرفت و ترقى شایانى كرده و تقریباً آن را به صورت یك علم نیمه معقول درآورده است، مباحثى جذاب و سرگرم كننده پیدا كرده است، میدان مسابقه و زورآزمایى و تمرین هوش و استعداد شده. هر چند از زمان شیخ به این طرف این علم جلو نرفته (با اینكه زمینه جلو رفتنش هست) ولى شاخ و برگ زیادترى پیدا كرده است.
روى هم رفته ترقى و كمالى در این علم پیدا شده و وسعت پیدا كرده و فضلاى طلاب را به خود مشغول ساخته و به همین جهت موجب شده كه فضلاى طلاب از سایر شعب علوم اسلامى باز بمانند و مصداق شعر معروف شاعر عرب گردند:
الْهَتْ بَنى تَغْلَبِ عَنْ كُلِّ مَكْرُمَةٍ
قَصیدَةٌ قالَها عَمْرُو بْنِ كُلْثُومِ
[مسأله سازی تخیّلی]
انصراف از سایر شعب علوم اسلامى از یك طرف و جذابیت و سرگرم كنندگى علم اصول از طرف دیگر، منشأ پیدایش عادتى در میان فضلا و اهل نظر شده كه مىتوان نام آن را عادت «مسأله سازى» گذاشت، به این معنا كه مسائلى را فرض و تخیّل مىكنند و در اطراف آن مسائل فرضى به بحث و مناظره مىپردازند؛ و البته ممكن است در همه عمر بشر چنین فرضى واقع نشود، اما از نظر اعمال قواعد اصولى جالب است كه ببینیم جاى كدامیك از اصول چهارگانه یعنى برائت و احتیاط و تخییر و استصحاب یا برخى قواعد و اصول دیگر از قبیل اصالة الطهارة یا قاعده فراغ و تجاوز است.
و چون این اصول علمى در جایى جارى است كه شكى در كار باشد، و از طرفى موقعى معماآمیز مىگردد كه یك علم اجمالى و مبهم هم در كار باشد، لهذا در این مسائل فرضى و ساخته شده، «شك» و «علم اجمالى» زیاد به گوش مىخورد و گاهى در میان این مسائل فرضى، مسائل خوشمزهاى فرض مىشود كه جالب توجه است.
مثلًا فرض مىكنیم شخصى وضو گرفت و بعد رفت داخل اطاق شد، بعد كه بیرون آمد علم اجمالى دارد كه در وقتى كه داخل اطاق شد یا نماز فریضهاش را خواند پس تكلیفش ساقط است و یا با زوجه خودش مقاربت كرد پس نه تنها تكلیف و فریضهاش ساقط نشده بلكه طهارتش (وضو) نیز باطل شده و باید برود غسل كند و نماز بخواند. حالا تكلیف این شخص چیست، برود احتیاطاً غسل كند و بعد هم فریضه نماز را ادا كند و یا بنا بگذارد كه نماز خوانده و غسل هم نكند یا تنها غسل بكند؟.
حالا آیا چنین فرضى براى كسى اتفاق مىافتد یا اتفاق نمىافتد مطلب دیگرى است.
[سابقه روحیه مسأله سازی]
یك بار دیگر هم در تاریخ اسلامى روحیه «مسأله سازى» و دنبال مسائل فرضى رفتن پدید آمده و آن در قرن دوم هجرى یعنى هنگامى است كه در عراق مكتب رأى و قیاس به وسیله ابوحنیفه پیشواى معروف یكى از فرقههاى اهل تسنن پایه گذارى شد و براى قبول و سندیّت حدیث شرایط زیادى قائل شدند و میدان فعالیت به دست رأى و قیاس افتاد.
در حجاز، گذشته از ائمه اهل بیت علیهم السلام كه عمل به قیاس را باطل مىدانستند، فقهاى عامه از قبیل مالك بن انس و شاگردانش نیز با قیاس میانه خوبى نداشتند و چون فقهاى عراقى یعنى ابوحنیفه و اتباعش در مسائل فرضى خویش با كلمه «أرأیت» شروع مىكردند، فقهاى حجاز آنها را «أرأیتیّون» مىخواندند. در بعضى از احادیث ما نیز اشاره به این جریان هست و بعضى از ائمه فرمودهاند: «ما اهل أرأیت نیستیم.».
در بخش آینده، از زبان استاد مطهری با روش فقهی مرحوم آیت الله بروجردی به عنوان روشی که به عقیده استاد «باید تعقیب و تكمیل شود» آشنا می شویم تا تفاوتهای آن را با روش رایج حوزه بدانیم.
تهیه و تنظیم : رهنما، گروه حوزه علمیه تبیان
منبع: مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج20، ص149 تا 152 (با اندکی تغییر)