تبیان، دستیار زندگی
«غلامعلی نادعلی زاده» از مشاهیر فرهنگ ایران است که در تعزیه سرایی (به معنای عام آن) صبغه و سابقه ی درخوری دارد. آنچه خواهید خواند، «مجلس هابیل و قابیل» است
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

هابیل و قابیل


«غلامعلی نادعلی زاده» از مشاهیر فرهنگ ایران است که در تعزیه سرایی (به معنای عام آن) صبغه و سابقه ی درخوری دارد. آنچه خواهید خواند، «مجلس هابیل و قابیل» است. نقل این مجلس به عنوان یک اثر نمایشی جدا از فخامت اثر، دلیل دیگری نیز داشت و آن موضوع هماره جذاب داستان آفرینش و سال های نخستین هبوط بشر بر بسیط ارض است.


هابیل و قابیل
نقش ها:

1-حضرت آدم (ع)

2-حضرت حوا (س)

3-هابیل (ع)

4- قابیل

5-جبرئیل (ع)

6-هاتف

7-شیطان

آدم (علیه السلام)

زبان به حمد تو بگشایم ای رحیم غفور  

ضیاء بخش سماوات و ارض، مطلق نور

ز خاک و آب به آدم وجود بخشیدی

شدم خلیفه تو در زمین به حکم ضرور

به باغ خلد مرا از کرم مکان دادی      

ولی زکینه ی شیطان شدم ز جنت دور

پس از هبوط ز فرط ندامت و حرمان     

ز آه و گریه و زاری دگر شدم رنجور

حوّا (علیه السلام)

ایا انیس دل تائبان بی یاور 

کریم بنده نواز ای خدا جنّ و بشر

شرار حیله ی شیطان بجان من افتاد 

بسوخت خرمن امید و بخت من یکسر

غریب وسوسه هایش مرا بدام افکند  

ز آستان تو هستم خجل هم از همسر

از آن زمان که شدم دور از بهشت برین    

نشسته ام ز ندامت میان خاکستر

آدم (علیه السلام)

الهی شکر نعمت چون نمایم     

که بخشیدی تو از رحمت خطایم

به سیصد سال کردم گریه یا رب 

شدم زان گریه بر بکا ملقب

فراق جنت و دوری ز حوا  

غم و درد پشیمانی به یک جا

حوا (علیه السلام)
چرا ای آدم از غم در فعانی

ز بحر دیده هر دم درفشانی

خداوند از کرم جرم تو بخشید

ز هر سو کوکب بختت درخشید

دگر این گریه و زاریت از چیست

چرا خون دلت از دیده جاری است

آدم (علیه السلام)

بدان حوا به شکر نعمت دوست 

روان سیلاب اشکم بر گل روست

تمرد کردم از فرمان یزدان

ولی او در عوض فرموده احسان

مرا بر پنج تن از لطف بخشید 

دوباره کوکب بختم درخشید

حوا (علیه السلام)

بلی ای آدم از الطاف ایزد    

نموده مهر من مهر محمد (صلی الله علیه واله وسلم)

دگر مهر علی (علیه السلام) بودست و زهرا(س)    

دگر حب حسین (علیه السلام) و هم حسن (علیه السلام) را

بیاد  آور فرستادی به کرات     

بنام پنج تن از شوق صلوات

آدم (علیه السلام)

بلی دارم بیاد البته حوا    

بحکم ایزد باری تعالی

تو را چون از برایم بست کابین   

ز راه لطف مهرت کرد تعیین

بنام پنج تن نازل شد آیات 

که بفرستم به جای مهر صلوات

حوا (علیه السلام)

بگو آدم که اندر عرصه خاک

چو عمر ما هم بگذشت چالاک

که باشد بعد تو وارث به دنیا   

نشان و نام او با من بفرما

آدم (علیه السلام)

روم چون زین سرا با آه و شیون 

بدان هابیل باشد وارث من

بر او علم نبوت را سپارم    

امامت باشد از پروردگارم

حوا (علیه السلام)

ز لطف کرد گارم شاد گشتم  

دگر از رنج و غم آزاد گشتم

یقین دارم که هابیل از کرامت    

بود لایق به انوار نبوت

هابیل

سلام من به تو ای آدم صفی اله   

امیر و هادی نوع بشر نبی اله

ز جود و بخشش پروردگار شادانم  

که داده کثرت بی حد به گوسفندانم

آدم (علیه السلام)
علیک من بتو ای نور دیده ام هابیل

بکن تو شکر بدرگاه کردگار جلیل

که شکر حق کند افزون همیشه نعمت تو

قبول درگه او می شود عبادت تو

قابیل

این چه وضع زراعت و کشت است    

دشت و صحرا به چشم من زشت است

هر چه گندم بخاک افشاندم   

آب بر این زمین همی راندم

حاصل من نبود غیر قلیل 

بی اثر گشت زحمت قابیل

این همه ریختم عرق و زجبین

حاصل زحتم شدست همین

همه ی تقصیرها بود ز خدا    

که فراوانی ام نکرده عطا

می روم بهر شکوه نزد پدر   

خسته گشتم زکار خود دیگر

آدم (علیه السلام)
باز می آید ز ره قابیل و دارد قال و قیل

می زند از خشم بر دیوار و در پیوسته بیل

از چه ای قابیل داخل گشته ای با خلق زشت

هان تو را بر سر چه آمد در زمین و کار و کشت

قابیل

ای پدر از بعد سال زحمت و کار زیاد 

حاصل کارم همه شد پوچ و یکسر شد بباد

خوشه های گندم و جو خالی و بی دانه  شد

خانه ی امید من فصل درو دیوانه شد

هر بلایی را که در عالم خدایت آفرید

بر سر من گشت نازل با غم و رنج شدید

آدم (علیه السلام)

ای پسر در نعمت و رنج و بلا   

شکر می یابد بدرگاه خدا

(شکر نعمت نعممت افزون کند

کفر نعمت از کفت بیرون کند)

رو بدرگاه خدا بنما سجود   

تا خدا بخشد عطا بر تو ز جود

هم تو ای هابیل از راه نیاز

پیشه کن هر صبح و ظهر و شب نماز

هابیل

خوش بود در نزد من ازو نیاز

جلوه های حق ببینم در نماز

با نماز و طاعت و ذکر و دعا    

می کنم آئینه ی دل با صفا

(هابیل مشغول نماز می شود)

قابیل

این چه پاسخ بود کآدم گفته باز    

از پی نعمت بخوانم من نماز

از زمین و کشت خود دارم گله  

می دهد فرمان بخوانم نافله

می روم اندر رکوع و هی سجود   

تا خدا بر من دهد نعمت ز جود

من چسازم با چنین حال خراب 

پس نمازم را بخوانم با شتاب

یک قیام و یک رکوع و یک سجود  

یک صعود و یک نزول و یک فرود

بیل بردارم روم من سوی دشت
چون که کشت گندم من دیرگشت

(میدود و به سوی صحرا می رود)

هابیل (نماز را به پایان می برد)

ای سزوار شکر و حمد سپاس

ملک الناس یا اله الناس

کن قبول از کرم مناجاتم  

هم بر آور ز لطف حاجاتم

روح من چون جدا شود ز بدن 

در بهشتش ده از کرم مسکن

دارم امید تا کنم دیدار      

با محمد (صلی الله علیه واله وسلم وآله الاطهار)

(هابیل  نزد گوسفندانش می رود)

قابیل

زمین را می زنم بار دگر شخم     

بپاشم از گذشته بیشتر تخم

دهم امسال من آبش فراوان    

بسی گندم بروید باب دندان

نماز و شکر نعمت حرف مفت است    

پدر از بهر من افسانه گفت [ه] است

نه می خوانم دعا و نه نمازی

نه بر این کارها دارم نیازی

نمازم آبیاری هست و با بیل   

نماز و ذکر ارزانی به هابیل

هابیل

خداوندا کریما کرد گارا

توئی معبود من پروردگارا

بده برکت به جمع گوسفندان      

بکن از لطف خود نازل تو باران

که سبز و با صفا گردد مراتع  

که بهر گوسفندان است نافع

(باران می بارد)

قابیل

چه بی موقع کنون باریده باران

که شخم من همه گل گشت یاران

خدایا من نه می خوانم نمازی      

نه دارم من به بارانت نیازی

زمین و شخم من را گل نمودی

چرا این کشت بی حاصل نمودی

هابیل

رسد باران حق الحمدالله

به هنگام شفق الحمدالله

خدایا قدر این نعمت بدانم   

نماز شکر تو امشب بخوانم

به پاس رحمت بی انتهایت 

ندارم کار دیگر جز ثنایت

ادامه دارد...

بخش ادبیات تبیان


منبع: اقالیم قلم (ویژهی شماره 50 و 51)