تبیان، دستیار زندگی
نی نی زیر سایه ی درخت با خرس پارچه ای اش بازی می كرد،كه بادبادك افتاد گوشه ی حیاط.نی نی صدای پسر همسایه را شنید:«بادبادكم آن جاست؟»
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بادبادك

بادبادك

نی نی زیر سایه ی درخت با خرس پارچه ای اش بازی می كرد،كه بادبادك افتاد گوشه ی حیاط.نی نی صدای پسر همسایه را شنید:«بادبادكم آن جاست؟» نی نی تنها كلمه ای را كه بلد بود گفت:«اَد...اَد...» نی نی منتظر جواب بچّه ی همسایه شد؛ امّا او دیگر حرفی نزد.نی نی به بادبادك نگاه كرد و گفت:«من را می بری توی آسمان؟»نی نی با خودش فكر كرد اگر روی بادبادك بنشیند می تواند برود توی آسمان،پیش ابرها.نی نی روی بادبادك نشست؛امّا بادبادك پرواز نكرد.نی نی آن را تكان داد.چند جای بادبادك پاره شد و یكی از دنباله های آن كنده شد.مامان با پسر همسایه آمد توی حیاط.پسروقتی بادبادك پاره را دید‏،گریه كرد و گفت:«بادبادكم نمی تواند پرواز كند.»نی نی گریه كرد.مامان گفت:«بادبادك را درست می كنم.» مامان چند كاغذ رنگی آورد.با كاغذهای زرد،بنفش و نارنجی،دنباله های بادبادك را درست كرد.روی پارگی های بادبادك، كاغذ چسباند و نخ بلندی را به آن بست. پسر همسایه دیگر گریه نمی كرد.او خوش حال بود كه مامان نی نی دوباره بادبادكش را درست كرده است. پسر، بادبادك را هوا كرد.بادبادك دست تكان داد.پسر همسایه نخ بادبادك را دست نی نی داد.نی نی محكم نخ را گرفت.بادبادك در آسمان پرواز می كرد. نی نی خوش حال شد.

بخش کودک و نوجوان تبیان


منبع:سنجاقك 58

مطالب مرتبط:

قصه فسقلی وعینکش

کی دختر باباست؟

یک سوال بزرگ

دندان درد

جوجه ها زردند

هدیه ی باد

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.