راستی حال عمو شانی چطوره؟
درباره «قصههای یک دقیقهای»، نوشته ایشتوان ارکنی
«قصههای یک دقیقهای» شامل داستانهایی است که در کنار حجم بسیار کمی که دارند، به ندرت روایتی حقیقی را تعریف میکنند و معمولا شخصیت یا رویداد مشخصی در داستانها دیده نمیشود.
«قصههای یک دقیقهای» ایشتوان ارکنی با سه زندگینامه آغاز میشود. سه زندگینامه کوتاه. در زندگینامه دوم میخوانیم: «سراسیمه میدوم. یک بسته سنگین هم توی دستم است؛ چمدان، ماشین تحریر، گرامافون کیفی، نمیدانم – هرچه هست دسته چرمیاش کف دستم را میبرد. فرصت نمیکنم موقع دویدن نگاه کنم ببینم بارم چیست؛ همین قدر هر چهار، پنج دقیقه یک بار آن را به دست دیگرم میدهم.
گاه که پا روی شمش یخ میگذارم لیز میخورم و سکندری میروم.این طور وقتها بیصبرانه منتظرم لکه برفی پیدا شود تا پایم را روی آن بگذارم. لایه برف اگر نازک باشد، راه دیگر زیاد لغزان نیست.» و زندگینامه اینگونه تمام میشود: «رگهایم میزند، نفسم میبرد، عرق پشتم را سرد میکند، اما من فقط به جلو نگاه میکنم و میدوم، میدوم. راه هنوز تمام نشده است.» جوهر«قصههای یک دقیقهای» در سطرهای همین زندگینامه کوتاه، فشرده شده است.
«ایشتوان ارکنی» در مورد این اثر میگوید:« برخی داستانهای این مجموعه را باید چند بار خواند و اگر با این کار هم مخاطب به معنای نوشتههایم پی نبرد، آنگاه من میپذیرم که در انتقال مفاهیم ضعیف عمل کردهام.» وی از مخاطب کتابش انتظار دارد در هنگام خواندن کتاب به عناوینی که برای هر اثر برگزیده شده است توجه کند؛ زیرا بخش زیادی از مفاهیم داستانهایش، در عناوین نهفته شده و وی گاه به اندازه نوشتن داستان برای انتخاب بهترین نام ممکن زمان گذاشته است.
با این حال بسیاری از داستانهای این نویسنده مجارستانی کوتاه و روان است و برخی از آنها را میتوان با توجه به دوره زمانی خاصی در کشور مجارستان تحلیل کرد؛ یعنی زمانی که کمونیستها در این کشور حکمرانی میکردند. «قصههای یک دقیقهای» مجموعهای است که در آن از داستانهای چند کلمهای گرفته تا قصههای چند صفحهای دیده میشود.
برای ایشتوان ارکنی همیشه دیر است. راوی قصههای او، راویای است که دیر آمده و زود باید قصهاش را روایت کند... روایت در حین دویدن و سکندری خوردن... راویان او گاه در لحظه دویدن، یک دم آرزو میکنند کنار بکشند و به زندگی شتابناک جا خالی بدهند. در این لحظه است که انهدام آغاز میشود و نظم آهنین زندگی به هم میریزد. مثل قصه «در دارالمجانین» که در آن راوی به جستوجوی زنی به تیمارستان میرود و آنجا زنی را میبیند که در پاسخ به سوالات او کلماتی بیمعنا میگوید.
کلماتی که روال عادی سخن گفتن را به هم میزنند و میل به جنون را در مخاطب خود برمیانگیزند. راوی با دیدن زن دیوانه در حالی که با عجله از تیمارستان بیرون میرود ناگهان متوقف میشود و میگوید: «... جلو در ایستادم. چرا آن همه شتاب میکردم. نباید زیاد بد باشد. اصلا شاید خوب هم باشد. آسان و شیرین، مثل دوران کودکی، مثل خوشبختی. آدم تا وقتی جوان و نیرومند است در بیان دقیق بکوشد.
وقتی واماند، برید، خسته شد، کافی است بگوید: دفروتاس. فکر کردم ده سال دیگر هم مینویسم. بعد به اینجا میآیم، خودم را وقف سنت آن میکنم و به کسانی که به دیدنم آمدهاند میگویم: کریسامبو...» بیان دقیق درست همان چیزی است که ارکنی از آن پرهیز میکند و به همین دلیل نوشتار او در «قصههای یک دقیقهای» چیزی از جنس زبان جنون یا همان کلمه بیمعنا و بدون خاستگاه «دفروتاس» آن زن دیوانه است. او کلمات دقیق را پیدا نمیکند، همانطور که راوی قصه «بدبیاری» نمیتواند برای کارمندی که مشخصاتش را ثبت میکند منظورش را از اینکه نویسنده است به طور دقیق توضیح دهد. برای «نویسنده»ای که او هست، تعریفی پیشین در نظام بوروکراتیک وجود ندارد و همین وضعیت، به قصهای که به ظاهر شرح یک رویداد پیش پاافتاده هرروزه است، حال و هوایی جنونآمیز میدهد و تنها نویسندهای میتواند اینگونه کلمات و رخدادهای روزمره را به مرز جنون و بینظمی بکشاند که تجربهای هولناک را از سر گذرانده باشد.
یادمان باشد که ارکنی تجربه دوزخی اردوگاه و اسارت را با خود حمل میکند و نوشتار او هم در عین سادگی، نوشتار یک دستپاچه ترسخورده از دوزخ بازگشته است. فضا و آدمهای قصههای ارکنی، یادآور انیمیشنهای اروپایشرقی است. خندهآور، آبزورد، کم زرق و برق و پیشرونده تا مرز جنونی که منطق حاکم را متوقف و گاه ویران میکند. «قصههای یک دقیقهای» از هیچ قاعده و منطقی پیروی نمیکند. راوی ارکنی همچون راوی زندگینامه دوم کتاب، بر راهی لغزنده میدود و برای روایت به اولین و پیش پا افتادهترین کلماتی که به دست میآورد چنگ میزند.
اولین کلمات دقیق نیستند و نمیتوانند منطق حاکم بر جهان را بازنمایی کنند. برعکس، مقابل آن میایستند. اولین کلمات از سرزمین جنون و بیربطی آمدهاند. بیهوده نیست که ارکنی خود درباره قصههایش میگوید: «من تقریبا همیشه از چیزهای روزمره حرف میزنم، با کلماتی مستعمل، معمولی و بیخاصیت؛ چون میخواهم بیهیچ آذین و زرق و برقی، فقط با گفتن لازمترین فاکتها، منزلت کلمات را نگه دارم... آرزویم این است که روزی، وقتی جملهای به کلی پیش پا افتاده مینویسم، مثلا اینکه: عمو شانی عزیز، حالتان چطور است؟ همه تئاتر در خاموشی مطلق فرو برود، همگی سرشان را بگیرند و در حالی که قلبشان به سختی میزند به انتظار پاسخ بمانند. خدای من، راستی حال عمو شانی چطور است؟» (از پیگفتار کتاب)
«ایشتوان ارکنی» با چاپ این اثر به شهرتی بیش از پیش رسید. داستانهای این مجموعه موضوعات و سبکهای مختلفی را در بر میگیرند: از روایتهایی تلخ گرفته تا داستانهای طنز و نویسنده در تمامی آنها میکوشد با کمترین کلمات، احساس و مفاهیم مورد نظرش را به مخاطب اثر انتقال دهد.
«ایشتوان ارکنی» نویسنده مجارستانی در سال 1912 به دنیا آمد و در مدت عمر 67 ساله خود توانست چندین رمان و نمایشنامه منتشر کند. اولین رمان این نویسنده «رقص دریا» نام داشت که توانست با انتشار آن در سن 25 سالگی به شهرت برسد. مشخصه اصلی داستانها و نمایشنامههای این نویسنده، نگاه تلخ وی به زندگی و ایجاد موقعیتهای عجیب و غریب در آثارش است.
«قصههای یک دقیقهای» نوشته «ایشتوان ارکنی» با ترجمه کمال ظاهری در 385 صفحه و با قیمت هشت هزار تومان از سوی نشر چشمه روانه بازار کتاب ایران شده است.
فرآوری: مهسا رضایی
بخش ادبیات تبیان
منابع:شرق، خبرگزاری کتاب ایران