به روایت جواهریان و کیانیان
رضا کیانیان
* نکته مهم درباره بازیهای این فیلم این بود که بازی بازیگران نباید به چشم میآمد. البته همهچیز در سینما در نهایت یک جور نمایش است و ابنکه بگوییم در نقش غرق میشویم هم درست نیست. بازیگری مثل تمام هنرهای دیگر، یک بخش آن کشف و شهود است و روی دیگر آن مبتنی بر برخی تکنیکهای فن نمایش. وقتی میگوییم نقشی را زندگی میکنیم، معنای غلطی میدهد، چون در نهایت همان زندگیکردن را بازی میکنیم، منتها جوری بازی میکنیم که عین زندگی باشد.
* وقتی من میخواستم این فیلم را بازی کنم، آقای میرکریمی یک مقدار اضطراب داشت. از یک طرف اطمینان کرده بود که من از عهده نقش برمیآیم و از سوی دیگر این نگرانی را داشت که بازی من توی چشم بیاید.
* من همیشه سعی کردهام در جهت کار حرکت کنم. بازیگر براساس تسلطی که بر فن بازیگری دارد میتواند از عهده هر کاری برآید، مگر اینکه فیلمنامه چیز دیگری بطلبد. همیشه به این معتقدم که بازی بازیگر باید در خدمت فیلم باشد. به هر شکل این نگرانی وجود داشت. اما من به یک چیز دیگر معتقدم و اینکه هر وقت همه بازیگران خوب بازی کنند، بازی همه دیده میشود. بنابراین تو ذوق زدن و خود را عمده کردن از نظر من مهم نیست.
* ما (در فیلم یه حبه قند) داریم جامعه ایرانی را نشان میدهیم، پس باید شخصیتهایمان ایرانی باشند. حالا این آدم قرار است چه جور آدمی باشد؟ برای خودم اینجوری تحلیل کردم؛ من نظیر چنین آدمی را در جامعه دیدهام. مثلاً در یک مهمانی میبینیم مادری که بچهاش شلوغ میکند، از دور به او میگوید «شلوغ نکن» و به کارش ادامه میدهد و بچه هم کار خودش را انجام میدهد! حالا این زن و شوهر خیلی طناز کنار هم دور سفره جمع میشوند و هر کسی کار خودش را انجام میدهد. مادر هم بیخیال سر سفره است که مثلاً بچه پایش را توی ماکارونی میگذارد و همان دقیقه میگوید «دوغ میخوری؟» تمام این صحنه هرچند که در لحظه اتفاق میافتد، ولی پشتش آگاهی است.
فیلم سینمایی «یه حبه قند» به رغم ظاهر ساده و تولید بیحاشیه، حضور پرحاشیهای را در جشنواره فجر تجربه کرد.
* البته این فیلم محصول کار کارگردانی است. کارگردان بود که کار را پیش میبرد. آقای میرکریمی به تمام جزئیات فیلمش واقف بود. در واقع سختی کار در هماهنگی اینها بود. از یک طرف، فیلم کارگردانی است، از سوی دیگر آقای خضوعیابیانه با ظرافت عهدهدار کار فیلمبرداری بود.
* منتقدان گاهی جوگیر میشوند. البته در تمام دنیا اینجوری است. به هر حال من بازی در این فیلم را دوست دارم، همیشه گفته میشد که من بیشتر روی نقشهای روشنفکرانه مانور میدهم. ولی همیشه کوششم در زندگیام این بوده که یک نقش را دو بار بازی نکنم. از این دیدگاه هم تجربه بازی در این فیلم برایم لذتبخش بود.

نگار جواهریان
هم در کنار رضاکیانیان حضور تأثیرگذار و پیشبرنده در فیلم دارد. او که آرامارام تبدیل به بازیگری تمام عیار در میان همنسلان خود شدهاست درباره «یه حبه قند» می گوید؛* یه حبه قند واقعاً برای من یه حبه قند است و وقتی بهش فکر میکنم دلم یه جورهایی برایش غنج میزند. بالاخره هر فیلمی برای آدم خصوصیاتی دارد. وقتی یاد فیلم میافتم یا آن را روی پرده میبینم، حس خاصی برای خودم دارد. برای من رفتن سر این پروژه اینجوری بود که از یکی دو سال قبلش شنیده بودم که اقای میرکریمی قرار است فیلمی بسازند به نام یه حبه قند و این اسمی بود که نمیشود فراموشش کرد. تا اینکه فروردین سال 1389 دستیار آقای میرکریمی، محسن قرایی با من تماس گرفت و به یه حبه قند دعوت شدم. مدت پیشتولید بهنسبت طولانی بود و تیرماه 1389 پروژه کلید خورد. به نظرم پیشتولید طولانی واقعا نعمتی است برای بازیگر. چون دقیقاً مثل این است که اگر بخواهی وارد خانهای بشوی، قبلش باید آماده شوی. یعنی میخواهی از یک مدخل عبور کنی و وارد طبیعت، هوا و فصل دیگری شوی. این زمان میخواهد. مثلا دلت میخواهد در لوکیشن وقت بگذرانی. خودت را در آن مکان بیابی. دکور یه حبه قند را تصور کنیم.
* در مورد لهجه یزدی بخش عمده آن را افشین هاشمی انجام داد. درباره لهجه تحقیقات مفصلی کرد و آن را در اختیار گروه بازیگران قرار داد و حمید ابراهیمزاده را همراه گروه کرد، کسی که لهجه بازیگران را کنترل کند تا همه با لهجه یکدست حرف بزنیم. من اولین قدمی که برداشتم این بود که در اولین سفری که افشین هاشمی و محسن قرایی به میبد و اردکان رفتند با آنها همراه شدم. بیشتر برای دیدن آن فضا و شنیدن لهجه. همان شبی که به میبد رسیدیم، جایی رفتیم که در ارتفاع بود و ستارهها داشتند از آسمان روی زمین میافتادند، باد میوزید و من همان جا برای خودم نشانهای گذاشتم.

* به نظر من واقعاً آدمهای کویری مثل چاه میمانند. اصلاً چیزی را از درونشان بیرون نمیریزند. درونشان بسیار عمیق است. البته این حرفم کلی است، همهچیز استثنا دارد، ولی عمق آدمهای کویری خیلی زیاد است. اصلاً نمیدانی ته آن کجاست. میدانی عمیق است، ولی نمیدانی تا کجا. طبیعت روی شخصیت آدمها تاثیر میگذارد. همین وزش باد خودش رمز و رازهایی دارد. وقتی صدای باد در گوشات میپیچد، دیگر هیچچیز نمیشنوی. اگر ما با این صدا در گوشمان بزرگ شویم حتماً جور دیگری خواهیم بود. به همین دلیل آن سفر خیلی خوب بود و مثل مدخلی بود که میتوانی از آن وارد دنیایی دیگر شوی. به هر حال در عین اینکه این ویژگی کویریهاست، خیلی هم شرقی است. یا اصلاً به ستارهباران فکر کنیم.
* در واقع شخصیت پسند را رضا میرکریمی کشف کرده است. او این شخصیت را بهخوبی میشناسد و حالا باید زنده شود. من همیشه وقتی کار میکنم آدم مضطربی هستم. بخصوص روزهای اول فیلمبرداری مثل این میماند که کاملاً گم شدهام. یک روز بود که تازه جلوی دوربین رفته بودم که آقای میرکریمی با آرامش همیشگی به من گفتند «فقط به این فکر کن که پسند، رازی دارد که نمیتواند درباره آن با کسی حرف بزند.»
* بگذارید بگویم چیزی که در من بسیار به پسند شبیه است چیست. من هم مثل پسند خیلی اوقات پیش میآید که درباره چیزهایی حرف نمیزنم. نه به این خاطر که بخواهم آن را پنهان کنم یا دیگران شایستگی دانستن آن را ندارند، بلکه به همین سادگی فکر میکنم که حالا چه باید بگویم؟ چون این فقط متعلق به من است و مثل مملکت و خانهات میماند. میگویی این مال من است و قرار نیست با دیگران آن را تقسیم کنم. پس همیشه من باید آن را حمل کنم. چه روزهایی که پر از غم هستم و چه روزهایی که پر از شادیام. پس من هم چیزهایی دارم که نمیتوانم درباره آنها حرف بزنم. البته این من را از نزدیکانم دور نمیکند. نمیدانم، شاید هم گاهی میکند.
*واقعیت این است که در یه حبه قند اتفاق عجیبی رخ داده است و من هر بار که فیلم را میبینم، بیشتر شگفتزدهام میکند و بیشتر دوستش دارم. یه حبه قند ورای اینکه مخاطبش چقدر دوستش دارد یا چقدر دوستش ندارد، یک دستاورد شگفت برای سینمای ما است.
فرآوری: امید صبوری بخش سینما و تلویزیون تبیان
منبع: ماهنامه صنعت سینما