
دیدار با راوی «یه حبه قند»

شمارشگر روزهای انتظار برای فرارسیدن 20 مهر و آغاز اکران عمومی «یه حبه قند» تک رقمی شده بود که فرصت ملاقات با کارگردان فیلم فراهم شد. سیدرضا میرکریمی از معدود سینماگران خوش وعده و پایبند به قول و قرار است؛ پس از دو بار تغییر برنامه به جهت فشردگی مشغلههای معمول در آستانه اکران یک فیلم، بالاخره عصر روز چهارشنبه 13 مهر روانه آدرس محل قرار شدم. اندکی زودتر از موعد به محل رسیدم؛ طبقه دوم خانهای دوبلکس با نمایی بشدت معمولی. دکوراسیون اما نشان میداد که اینجا یک دفتر فیلمسازیاست. دفتری که البته در انتهای گفتوگو متوجه شدم متعلق به میرکریمی نیست و او برای انجام هماهنگیهای لازم جهت پروژه بعدی خود میهمان این دفتر است. میرکریمی با خنده میگوید: «ما که دفتر فیلمسازی نداریم!»
مشاهده و خلسه در فضای داستان
پس از پذیرایی مختصر و چند دقیقه انتظار، آماده گپ و گفت درباره فیلم شدهایم و هرچه گشتم بهانهای بهتر از خود فیلم برای شورع گفتوگو پیدا نکردم. میرکریمی درباره داستان شکلگیری فیلمنامه «یه حبه قند» میگوید: «پیش از تولید فیلم من بیش از اینکه به این فکر کنم که باید شیوهای ابداع کنم برای تعریف سینمای ملی و یا هر چیز دیگر، به فیلم خودم فکر میکنم؛ به اینکه میخواهم یک فیلم بسازم و در این فیلم برای رسیدن به فضا و اتمسفری که مدنظر دارم چه لحنی را برای روایت باید انتخاب کنم. فضایی که برای این فیلم مدنظر داشتم یک مشاهده و خلسه در فضای داستان بود. در «یه حبه قند» مسیر خطیای که عناصر داستان براساس استاندارهای معمول در آن قرار بگیرند و مثلاً عطف اول و دوم داشته باشیم و نقطه اوج و بعد نتیجهگیری، جواب نمیداد و کاربرد نداشت.» وقتی از همراهی فیلمنامهنویس با چنین دغدغهای برای ساختارشکنی در قواعد مرسوم میپرسم، میگوید: «طرح اولیه این فیلم را با همراهی شادمهر راستین نوشتیم و حتی نزدیک 40 صفحه داستان هم براساس آن طرح اولیه نوشتم.
میرکریمی: اساساً اصل ساخت «یه حبه قند» هم وضعیتی مشابه داشت و خیلیها میترساندند و میگفتند «که چی!؟» بعضی حتی میگفتند فیلمی فیلم است که مخاطب بتواند قصه آن را در یک خط تعریف کند، قصه این فیلم چیه؟! پس اگر میخواستم براساس الگوهای پیشساخته تصمیمگیری کنم اساساً نباید این فیلم را میساختم!
بعد از آن با محمدرضا گوهری این ایده را به فیلمنامه تبدیل کردیم. در آغاز راه قبول اینکه این ساختارشکنی به نقطه مطلوبی از جذابیت برای مخاطب خواهد رسید، برای گوهری هم سخت بود اما بعد که به کار علاقمند شد، خیلی انرژی گذاشت و حتی برای بسط داستان در مواردی ایدههای جالبی را طرح کرد. کمکم تبدیل به یک پارتنر عالی شد که بعضی وقتها به من متذکر میشد که داری از قواعدی که خودت در ابتدا وضع کرده بودی عدول میکنی! در ایجاد این توازن نهایی و بالانس کردن داستان در میان شخصیتها، گوهری خیلی کمک کرد.»
اگر نترسیم خراب میشود!
میرکریمی دیدگاه جالبی درباره ریسک تغییر قواعد و شکستن ساختارهای معمول دارد. او در پاسخ به این سوال من که نترسیدید مخاطب این ساختارشکنی را پس بزند صراحتاً گفت: «اساساً من هر کاری انجام میدهم از سرانجامش میترسم! معتقدم وقتی از حاصل یک کار ترسیدی یعنی درست انجامش میدهی و اتفاقاً کارهایی که خیلی مطمئنی به حاصلش معمولاً خراب از کار در میآید! اساساً اصل ساخت «یه حبه قند» هم وضعیتی مشابه داشت و خیلیها میترساندند و میگفتند «که چی!؟» بعضی حتی میگفتند فیلمی فیلم است که مخاطب بتواند قصه آن را در یک خط تعریف کند، قصه این فیلم چیه؟! پس اگر میخواستم براساس الگوهای پیشساخته تصمیمگیری کنم اساساً نباید این فیلم را میساختم!»
مرگ در اعتراض به تصمیمهای سرخوشانه

در کنار تصریح میرکریمی بر گریز از حادثهآفرینی در روایت داستان «یه حبه قند» اما رخدادی تلخ در یک سوم انتهایی فیلم کل فضای داستان را تحتتأثیر خود قرار میدهد. وقتی از او درباره چرایی این تمهید پرسیدم گفت: «مرگ دایی در بازه تبدیل طرح به قصه اولیه اضافه شد و کمک میکرد به اینکه تم کلی فیلم بیشتر جا بیافتد و پخته شود؛ تمی که اشاره دارد خوشبختی آنسوی دیوار نیست و میتوانیم در میان خودمان آن را جستجو کنیم. مهمترین اعتراض فیلم به روند تصمیمگیریهای سرخوشانه و بدون تعقل نیمه ابتدایی فیلم همین حادثه فوت دایی است.» کارگردان «یه حبه قند» درباره سه کلیپ میانی فیلم هم روایت جالبی دارد: «این سه فصل در فیلمنامه نبود و سر صحنه به ذهنم رسید. یعنی بعد از اینکه ما مهندسی و برنامهریزی کلیمان برای باورپذیری فضا به اتمام رسید و احساس کردیم در گرفتن میزانسنهایی با چنین ویژگیای موفق عمل کردهایم احساس کردم که شاید یک کار جسورانه این باشد که در مقاطعی از فیلم این فضا را بشکنیم. در کلیت فیلم سعی ما این بود که دوربین و کارگردانی کمتر به رخ کشیده شود و از عوامل بیرونی مانند موسیقی برای تأکید بر صحنهها استفاده نشود و در دیالوگها و چیدمان حوادث به سمتی پیش برویم که گویی فیلم حرف ویژهای نمیخواهد بزند و فقط میخواهد برشی از واقعیت را نشان بدهد. در چنین جغرافیایی دیدم بد نیست در مقاطعی از این فضا فاصله بگیریم و دستمان را برای هر دخل و تصرفی حداقل به اندازه 2، 3 دقیقه باز بگذاریم.»
آستانه تحملی که پایین بود!
فیلم میرکریمی اما در کنار این جزئیات هم در مقطع حضور در جشنواره و هم در آستانه اکران عمومی با حاشیههایی مواجه شد. بیتردید دربحث پیرامون «یه حبه قند» نمیشد این حواشی را نادیده گرفت: « در کنار تمام پرهیزی که از حاشیهها داشتم با توجه به اینکه اساساً نفس فیلم «یه حبه قند» بر بستر نگاه مهربانامه به عالم و توجه به کرامت انسانی بعنوان نیرویی که میتواند جامعه را به سمت اخلاق و کمال سوق دهد، قرار گرفتهاست، اصلاً اجازه نداشتم به سمت حاشیهها بروم چراکه این حرکت در تعارض با حرف فیلم قلمداد میشد. آنچه در حاشیه برگزاری جشنواره فیلم فجر گفتم اصلاً از موضع فیلم خودم نبود. من نگران مسیر فرهنگی غلطی هستم که دارد ترسیم میشود. در واقع این مسیر به جشنواره ضربه وارد خواهد کرد و آن را از یک رویداد حرفهای که میتواند در بالا بردن وزن و دانش سینمایی فیلمسازان و مخاطبان تأثیرگذار باشد و سلیقه عمومی جامعه را ارتقا دهد، به یک شو عمومی تبدیل میکند که در آن رقابت کاملاً بیخاصیت میشود و کسی که جایزه میگیرد مطلقاً نمیتواند به جایزهاش افتخار کند. وقتی داوران در چنین رویدادی به گونهای انتخاب شدهاند که ترکیبشان از وزانت کافی برخوردار نبود، من به این انتخاب اعتراض کردم. این اعتراض من هم بعنوان یکی از ساکنین عرصه فرهنگ، متوجه سرنوشت کل فضای فرهنگی کشور بود. از همان ابتدا هم میدانستم که این اعتراض آسیبهایی به فیلمم خواهد رساند، که رساند، اما واقعاً فکر نمیکردم آستانه تحمل تا این حد پایین آمده باشد.»
میرکریمی: من با تعداد زیادی از دوستانی که امروز تریبونها و پستهای فرهنگی را در اختیار دارند و مسئولیتهایی را عهدهدار هستند، در الفبای نگاه فرهنگی و سینمایی اختلافات مبنایی دارم. البته به شخصه هیچ اصراری ندارم که این اختلافات را رسانهای کنم، اما دوستان اصرار دارند ما هم مانند آنها فکر کنیم.
اختلافات مبنایی داریم
میرکریمی در تشریح انتقاداتش از شرایط امروز سینمای ایران به نکات جالب توجه دیگری هم اشاره دارد: «من با تعداد زیادی از دوستانی که امروز تریبونها و پستهای فرهنگی را در اختیار دارند و مسئولیتهایی را عهدهدار هستند، در الفبای نگاه فرهنگی و سینمایی اختلافات مبنایی دارم. البته به شخصه هیچ اصراری ندارم که این اختلافات را رسانهای کنم، اما دوستان اصرار دارند ما هم مانند آنها فکر کنیم. در برابر چنین رویکردی هم تنها روشی که به ذهن من میرسد صبوری و سکوت است تا زمان ثابت کند کدام نگاه درستتر بودهاست.» کارگردان «به همین سادگی» در ادامه بحث را فراتر از مدیران و سیاستگذاران برده و با اشاره به دیدگاه گروهی از فعالان عرصه سینما که بشدت تمایل به خطکشی و دستهبندی دیگر فعالان این عرصه دارند، گفت: «این تفکرات را خیلی شبیه دیدگاه چپهای سوسیال میدانم که میخواهند دردها را عریان کنند. هر دو اینها با پلاستیک عالم کار دارند و به دنبال خطکشی هستند؛ دار و ندار، ستمگر و ستمدیده، خوب و بد و... دیدگاهدینی اصلاً اینگونه نیست. آنها هم که ادعای سینمای دینی دارند و بهراحتی خطکشی میکنند برای خودی و غیرخودی و خودیهای را هم در جزیرهای دور افتاده جامیدهند که پای هیچکس به آنجا نمیرسد چه بخواهند و چه نخواهند بنمایه فکری چپ دارند.»
فیلمنامهای برآمده از بستر یک خاطره

وقتی بحث را باردیگر به سمت فیلم میبرم و به برخی نقاط ضعف فیلمنامه مانند داستانک تقریباً شعاری کشف گنج در انبار ته باغ انتقاد میکنم میرکریمی پاسخ جالبی میدهد که نگاه من به کلیت فیلم را اندکی تغییر داد. میرکریمی گفت: «بسیاری از صحنههای فیلم صحنههایی است که برای خود من اتفاق افتاده و به نوعی بازسازی خاطرات است. این جمع در واقع خالههای خود من هستند که به بهانه عروسی خاله کوچکم «پسند» در این خانه قدیمی دور هم جمع شدند. اتفاقاً آن گنجی هم که به آن اشاره کردید در آن عروسی بود و باجناقها دست به یکی کرده بودند که آن را پیدا کنند، هرچند آنها به ریشه برنخوردند و به سنگ بزرگی رسیدند که دیگر امکان خرد کردن آن را نداشتند. به تعبیر دیگر همه این اتفاقات از بستر یک خاطره واقعی به فیلم وارد شدهاند، حالا اگر درنیامده و باورپذیر نشدهاست میتواند بعنوان یک نقصان باشد که من هم هیچ اصراری بر رد آن ندارم.»
خودمان به خودمان سفارش دادهایم
زمان بشدت سریع گذشت و خیلی زود موعد خداحافظی با خالق «یه حبه قند» رسید. کنجکاوی درباره محل گفت وگو هم همان جا جدی شد که میرکریمی گفت: «اینجا دفتر جناب آقای پیرهادی است که احتمالاً در آینده پروژه مستندی را به تهیهکنندگی ایشان درباره سرداران جنگ خواهیم ساخت.» وقتی از میرکریمی درباره ارگان و یا نهاد سفارشدهنده برای این پروژه مستند سوال میکنم میخندد و میگوید: «ما خودمان به خودمان سفارش میدهیم، بعد دنبال حامی میگردیم.»
محمد صابری
بخش سینماوتلویزیون تبیان